حزب کمونیست ایران، کومله و انشعاب و پیامدهای آن – آزاد نسیم

مقالات

انشعاب در حزب کمونیست ایران و کومله و جدا شدن عده زیادی از رهبران و اعضای این حزب، بحث های فراوانی را بهمراه داشته است. در دفاع و در مخالفت از این انشعاب و پیرامون آن اظهار نظرهای گوناگونی شده است. این انشعاب که منجر به جدایی بخش زیادی از کادرها و اعضای این حزب شد، فرصتی شد برای اعاده “حیثیت “رهبری این حزب از شکستها و عقب نشینیهای پی در پی در سه دهه اخیر، و همچنین تکرار اتهامات از جانب رهبری این حزب نسبت به گرایش کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت، سناریویی بود در جهت به بیراهه بردن و سرپوش گذاشتن بر این شکستها، و همچنین فرصتی شد که حزب کمونیست ایران و کومله امروز و رهبری آن بویژه ابراهیم علیزاده را در مقابل پرسشهای جدی تری قرار دهد.
هدف از نوشتن این یادداشت، بررسی اختلافات و انشعاب درون حزب کمونیست ایران نیست. این چندمین انشعاب در این حزب است و آخرین آن هم نخواهد بود. اما شیوه برخورد هیستریک، کاذب و تحریک آمیز علیزاده و اطرافیان با معترضین و کسانی که تا قبل از اختلافات در یک تشکیلات و پشت یک برنامه مشترک با هم فعالیت می کردند، حکایت از استیصال و درماندگی هر چه بیشتر این جریان و رهبری آن است. نه مصاحبه های تاکنونی شخص علیزاده و نه نوشته های چپ اندر قیچی پروکاتورهای عقب مانده این جریان که بدون تردید با موافقت و ادیت خود ابراهیم علیزاده منتشر شده اند، هیچکدام نتوانستند ذره ای به شخص علیزاده و جریان منتسب به او حقانیت بدهند. در عوض این ماجرا باعث سر باز کردن دمل چرکینی شد که هنگامه ترکیدن آن فرا رسیده بود، آش دارد شورتر می شود و هر چه پیشتر می روی بوی تعفن آن بیشتر بلند می شود. اما سرانجام این روند و پافشاری علیزاده بر آنچه که خود میخواهد بسیار تاسف آور و خطرناک تر از سناریوهایی است که پیرامون این جدایی بگوش میرسد.
در رابطه با اتهامات کاذب به گرایش کمونیسم کارگری و منصور حکمت هنگام جدایی از حزب کمونیست ایران در سی و یک سال پیش، تاکنون پاسخهای در خور و قابل توجهی از جانب جریانات و افراد مختلف، البته بعضی از سر “مصلحت یا احتیاج” و بعضی هم به درست به این پروپاگاندای اپورتونیست داده شده است. اما شخص علیزاده به عنوان دبیر اول کومله و مسئول مستقیم این برخوردها، به دلیل تخطئه، اکاذیب و تهدید مخالفان، به یک معذرت خواهی اساسی به جامعه سیاسی مورد خطاب بدهکار است. این تنها راه کاستن از فضای ناسالم سیاسی موجود است، اما مطلقا کافی نیست.
به عنوان دبیر وقت کمیته خارج کشور حزب کمونیست ایران در سی و یک سال پیش و قبل از مقطع جدایی گرایش کمونیسم کارگری از این حزب، وظیفه خود میدانم چند نکته به اسناد موجود و تاریخی آن دوره اضافه کنم. تا در این بحران و استیصال امروز حزب مورد سوء استفاده قرار نگیرد.
در اموال کمیته خارج کشور حزب، چه در هنگام تحویل گرفتن تشکیلات و چه هنگام جدایی نه “گاو صندوقی” وجود داشت و نه خزانه ای. کلیه تشکیلاتهای شهری و کشوری حزب در خارج از کشور، از نظر مالی مستقل بودند و هیچ گونه امکانات و اموالی که قابل تحویل و تحول باشد در کار نبود. حقوق من بعنوان عضو تمام وقت تشکیلات خارج از کشور نه از طریق حزب، بلکه از طریق شغلی که شخصا در کمون محل زندگی داشتم تامین میشد. هنگام جدایی اکثریت قریب به اتفاق کادرها و اعضای حزب در خارج نیز همانند تشکیلات داخل به کمونیسم کارگری پیوستند. در مورد “گاو صندوق ” داخل هم دهها سند وجود دارد.
یادآوری و تاکید بر چند نکته هنگام جدایی بار دیگر، این بار اما صریحتر ضروری تر بنظر میرسد.
سی و یک سال پیش هنگامی که به شما گفته شد، “جنگ آمریکا و رویدادهای کردستان عراق، ناسیونالیسم کردی و پوپولیسم شما را قلقلک داده است، بدون توجه به نتایج و عواقب سیاسی و خطرناک آن، سرمست از سناریوهای جدید آمریکا در منطقه به کما رفتید. این چرخش سیاسی در همان مراحل اولیه به شما و دیگر پرچمداران ناسیونالیسم کردی در حزب گوشزد شد، اما دو پا در کفش به استقبال آن رفتید. به دنبال تصمیم به جدایی گرایش کمونیسم کارگری از حزب، مخالفین را که اکثریت بودند، به “توطئه و هزیمت” متهم شدند. اکنون سی و یک سال از آن جدایی گذشته است. با نگاهی ساده به موقعیت سیاسی و عملکرد خود، البته با یک ذره عقل و و خرد و انصاف، چه جواب قانع کننده ای به جامعه سیاسی و مخالفان آن دوره خود میتوانید بدهید.
بهتر نبود بجای تکرار تحریف و دروغ، با یک ذره عقل و خرد و کمی انصاف هر روز چند بار از آن روشها و فرهنگ انسانی و آموزه های مدرنی که رهبران گرایش کمونیسم کارگری از جمله منصور حکمت هنگام جدایی به شما آموختند قدردانی کنید؟.
آنچه که در این مدت کوتاه از زبان و قلم شما در تهدید و تحریک مخالفین سیاسی و رفقای چندین ساله خود دیده و شنیده شده، جای شکی باقی نمی گذارد که اگر آن آموزهای انسانی منصور حکمت نبود، مانند جریان فدایی به فرمان آتش هم میرسیدید. البته از کسی که با بیش از چهار دهه فعالیت سیاسی، هنوز رویای داشتن یکی از “کوشک” های برادران “کرد” بغل دستی را در سر میپروراند، بیش از این نمیتوان انتظار دیگری داشت.
وقت آن رسیده است که صریح و بدون هیچ ملاحظه و رودرواسی لپ کلام را با شما بگویم. در این رابطه با طرح چند سوال شروع میکنم و میخواهم بی پرده شما را در مقابل واقعیت هایی قرار بدهم که شما را به آلزایمر دچار کرده است. .
میفرمایید « نیروهای شما در سخت ترین شرایط برای تحقق اهداف سوسیالیستی مبارزه میکنند»
میشود کمی بیشتر توضیح دهید که در کدام شرایط سخت فعالیت میکنید. هتل داری در معیت نیروهای عشیره طالبانی و با کمک و همیاری دستگاه “پاراستن و آسایش” شرایط سخت است. هیچ هتلی در منطقه به اندازه هتل های شما امنیت دارد؟
• آیا بدون اجازه و مشورت با عشیره طالبانی و بارزانی، توان نفس کشیدن دارید، یا اساسا بدون توجه به شرط و شروطی که بین شما و آنها وجود دارد، میتوانید فعالیتی انجام دهید؟ اگر منظور شما کنترل نیروهای “هه ریم” است این شرایط را انصافا میتوان سخت به حساب آورد.
• آیا بدون کمک مالی این مافیای قدرت «منظورم سلطه هه ریم است» امورات حقیر شما از جمله اردوگاه، ماشین ضد گلوله، مخارج تشکیلات و تلویزیون و حقوق فعالین و رفت و آمدهای به خارج شما امکان پذیر می بود؟ این را هم میتوان از شرایط سخت موجود بحساب آورد.
• آیا احزاب مافیایی کردی یکیه تی و پارتی در خدمت حکومت جنایتکار اسلامی ایران و دولت مرتج ترکیه هستند یا نه؟ لابد این را هم انکار می کنید، اما نمی توانید.
• آیا اصولا تا این لحظه تشکیل دولت عراق بدون دخالت و بازیهای دولتین مرتجع منطقه از جمله رژیم اسلامی و بدون موافقت و بده بستان آنها امکان پذیر است؟ مسافرتهای گاه بگاه مسئولین “سپاه قدس” و چانه زنی و شرط و شروط آنها با نیروهای عراقی از جمله برادران “کرد” شما حرفی برای انکار می گذارد” نه.
• آیا قبول کردن شرط و شروط احزاب یکیه تی و پارتی برای ماندن و در نتیجه اطاعت از به چپ و راست کردن و اوامر آنها به معنای تبدیل شدن شما به گروه فشار مابین این احزاب و دولتهای منطقه از جمله رژیم جنایتکار اسلامی ایران نیست؟
• میتوانید منکر این شوید که به بخش جیره خوار ناسیونالیسم کردی و به فرمانبر تام و کمال و همچنین به گروه فشار مافیای طالبانی و بارزانی تبدیل شده اید؟ و اگر چنین نیست، بدون شلوغ کردن و سفسطه و شامورتی بازی جواب شما به این سوالات چیست؟
شوخی نکنید، در چنین شرایطی و با قبول چنان شرط و شروطی امکانی برای “زبانم لال” زنده باد سوسیالیسم “رزمندگان” شما در چند کیلومتری ……. میماند؟ اصولا بجز ” کردایه تی” و فعالیتهای مورد توافق مافیای منطقه کار دیگری اجازه دارید انجام دهید. چه خوب روی کاغذ و از طریق کانالهای تلویزیونی “زنده باد سوسیالیسم” را تکرار می کنید اما عمل سوسیالیستی شما در کجای این ماجرا قرار میگیرد.
آقای علیزاده! شک ندارم دیگر هیچ نوشته و هیچگونه هشداری در تغییر روش و نگرش شما نسبت به آنچه در اطرافتان میگذرد اثری نخواهد گذاشت. شما را نمیشود به آنچه در دنیای واقعی میگذرد قانع نمود. کسی که فکر میکند وارث همیشگی و بی چون و چرای کومله و بقول خود “جریان مادر” است را نمی شود با هیچ استدلالی قانع و عوض کرد. میدانم به نشستن بر آن صندلی لرزان و پا در هوای صدارت عادت کرده ای. میدانم با ژست “خود رهبرم” دنیا را به گونه دیگری میبینی. ایرادی هم ندارد تمرین “کوشک” داری برای کسی که به این امید زندگی میکند، می تواند مجاز باشد..
واقعیتهای تاریخی و روی زمین اما خلاف رویاهای شما میگویند. شما میتوانید خود را مالک این “کومله” جدید بنامید، ارزانی شما. کومله قدیم اما نه به شما بلکه به صدها پیشمرگه ای تعلق دارد که با فداکاری تمام زندگی و جان شیرین خود را در راه آرمانهای انسانی و سوسیالیسم فدا کردند. تاریخ کومله قدیم به کسانی تعلق دارد که نه فقط در نبرد و مبارزه با رژیم مرتجع اسلامی سرمایه، بلکه در مقابل ناسیونالیسم کردی و تفکرات و تعلقات عقب مانده آنها خوش درخشیدند.
کومله قدیم هیچ سنخیت و قرابتی با “نه ته وه” و “خاک” پرستی” ندارد. آنچه که اکنون شما و امثال شما خود را رهبر بلامنازع آن میدانید فرقه قوم پرستانی هستند که در چند بارگاه، و در “مهمانی” نیروهای “آسایش و پاراستن” عشیره طالبانی و البته با تعهد به این مرتجعان و دزدان سرگردنه تاکنون پابرجا و باقی مانده است.
نمی توان چهل سال اپورتونیست وار از موقعیت و محبوبیت و جایگاه آن کومله و تا همیشه نان خورد. وارث آن کومله محبوب مردم، عملکرد سیاسی آنها بود. شخصا با اعتبار و عملکرد انسانی آن دوران کومله به آن تشکیلات و آن جنبش پیوستم. عملکرد سیاسی شما چیست؟
مقرهایی که زمانی مرکز پیشمرگان راه آزادی و سوسیالیسم بودند، متاسفانه به اماکن ترور و دادوستد تبدیل شده اند. این اماکن اکنون نه تنها نقطه امید “هزاران جوان” تشنه آزادی و برابری زن و مرد و مدافعان حقوق کارگر و زحمتکش نیست، بلکه امنیت جانی پناهندگان در آنجا هم زیر سوال رفته است. این اطلاعات حدس و گمان نیست. اینها را من نمیگویم. اینها از زبان وقلم هر کدام از این فرقه ها با سند و مدرک نسبت به یکدیگر منتشر شده اند. یک روز پناهنده ای بقتل میرسد، یک روز پناهنده ای از طریق صاحبان هتل های شما تحویل رژیم اسلامی داده میشود، روزی نقشه ترور یا آتش زدن مقر بغل دستی کشیده میشود و بقیه اوقات به اتو کشیدن البسه “پیشمرگان” و پاک کردن اسلحه های قراضه و بقیه هم به مهمانی و جشن نوروز و غیره اختصاص داده میشود. تمرین رقص کردی در این هتل ها از تمرین خشاب گذاری اسلحه بیشتر است. هر از گاهی هم برای ثبت در ضبط و نمایش “قدرت” چند پناهنده “مسلح “رژه میروند. چگونه بخود اجازه میدهید این “فعالیتها” را بحساب مبارزه برای لغو کار مزدی و علیه نظام طبقاتی تحویل مردم بدهید.
اگر غیر از این است، لطفا کاربرد این مقرها را برای مردم توضیح دهید. توضیح دهید ماشین ضد گلوله مسئولین، مخارج رفت و آمدهای داخل و خارج، بروز کردن کانال تلویزیونی و حقوق و مایحتاج اعضای داخل و خارج فعالین حرفه ای این جریان را چه کسی پرداخت میکند. از کجا تامین می شوید؟ این کمکها برای چه مقاصدی بکار گرفته میشود، با چه شروطی و از کجا تامین میشود.
رودرواسی را کنار بگذاریم، بجز چند مصاحبه و شو تلویزیونی و عکس گرفتن با “چهره ها” و شخصیت های جریانهای معلوم الحال، و البته چند جلسه با “جبهه کردستانی” ، چه گلی بر سر مردم زده اید. قصد من تخریب هیچ جریانی نیست. قصدم بیان واقعیاتی است که میبینم و میشنوم. اگر غیر این است لطفا ثابت کنید.
چرا در هر دست اندازی باید تهمتی، افترایی به هر جریانی که نام کمونیسم برخود دارد وارد کنید تا ثابت کنید که کمونیست نیستید. این یک بام و دو هوا برای چیست. تکلیف همیشگی خود با کمونیسم را یکسره کنید. باور کنید اینطوری آسان تر می توانی ناسیونالیستها خجول و قهر کرده پیرامون خود را جمع کنید.
دهها کانال تلویزیونی در عراق هر روزه از شکست آنچه شما را در سی و یک سال پیش وسوسه کرد، و از جنایات و خفقان موجود در حاکمیت برادران “کرد” شما سخن میگویند. مرتجعینی که جریان شما را تامین مالی و “امنیتی” میکنند. جماعتی هستند که در کشتن و ترور کمونیستهای بغل دستی و رفقای قدیمی من و شما نقش مستقیمی داشتند. ارتزاق کردن از پول دزدی نفت گاز مردم کردستان عراق برای استفاده در امیال و آرزوهای شخصی چه تفاوتی با اعمال رهبران اتحادیه میهنی و پارتی دارد؟. شراکت در استفاده از اموال دزدی چه معنایی دارد؟
تلاش برای ماندن به این شیوه و زندگی زیر سایه محرکان کشتار مردم بیگناه حلبچه و ماله کشی پادوان و الیت منطقه ای رژیم اسلامی ایران و ترکیه، نه فقط مبارزه برای آزادی و برابری نیست، بلکه به حاشیه بردن تلاش مردم برای آزادی و دفاع از حرمت انسانی آنها و خاک پاشیدن در چشم آنها است.
این بود آن “آرمانی” که سی و یک سال پیش برایش خیز برداشتید و کل کارنامه سیاسی خود را برای رسیدن به آن به حراج گذاشتید؟
آقای علیزاده، “کردستانیانی” که پشت نام آن سنگر گرفته اید این را خوب می دانند که شما مشغول چه کارهایی هستید. می دانند که با فرمان رژیم اسلامی با یک اشاره اتحادیه میهنی درب این دکانهای شما هم بسته خواهد شد. اگر تاکنون چنین نشده است، مصلحت طرفین و اطاعت آگاهانه شما از این بازی خطرناک بوده است. بیشتر از ده ها و شاید صدها برابر تعداد پناهندگان موجود در “مقرهای” شما، پناهندگان و مهاجرانی هستند که از فقر و فلاکت و فقدان آزادی در ایران مهاجرت به اروپا را برگزیده و به کردستان عراق پناه آورده اند. اینها کسانی هستند که در مقابل چشمان نابینای شما، در شهرهای مختلف عراق و زیر سلطه برادران “کرد” شما، در همان “خاک کردستان” به کارگری و تن فروشی و حتی دریوزگی مشغولند. این انسانهای درمانده بجای پناه بردن به شما، رنج و تبعیض و حقارت را برگزیده اند. تلاش میکنند از هر طریقی با جمع آوری مقداری امکانات مالی بتوانند به اروپا بگریزند. بعضی از آنها هراس دارند خود را سیاسی و پناهنده معرفی کنند، چون از بده بستان های پارتی و یکیه تی با رژیم اسلامی مطلعند. آنها می دانند که جریانهای کنونی منتسب به “کومله” و احزاب ناسیونالیست دیگربه گروهای فشار در منطقه تبدیل شده اند. نگاه کنید هر روزه چند ده نفر از مردم این منطقه برای نجات از بیکاری و تحقیر و خفقان و ترور، طعمه دریا و یا از سرما تلف میشوند.
ارزیابی و قضاوت خود شما چیست؟ میتوانید یک جمله از خصوصیات مثبت این سلطه جنایتکار که در کنار آنها به زندگی انگلی ادامه میدهید برای مردم بیان کنید. کجای این هتلها و مراکزی که شما اداره می کنید ذره ای با پرنسیب های کومله قدیم شباهت دارد. آیا موقعیت کنونی شما با آنچه که سی ویک سال پیش به شما هشدار داده شد، یکی نشده است؟
بهتر نیست بجای نسبت دادن تهمت و دروغ به انسانهای که در سی و یک سال پیش با نقد ناسیونالیسم و “خاک” پرستی شما، راهشان را متمدنانه جدا کردند، از منافع حقیر و گدایی در آستان سلطه گران مردسالار و کارگر ستیز و آزادیکش عشیره بارزانی و طالبانی و بقیه مرتجعین منطقه دست بکشید. به نشستن و عکس گرفتن با این خیل قوم پرست و سرگردنه بگیر خاتمه دهید. نتیجه دفاع از “قیام حق طلبانه مردم کردستان” ، دفاع از سلطه “هه ریم” است و هیچ گونه ربطی به آزادی و برابری و سوسیالیسم ندارد. اهتزاز پرچم سرخ “کمونیسم “در جغرافیای چند کیلومتری برای گول زدن چه کسانی است. پرچم میتواند سفید هم باشد، احزاب و سازمانهای سیاسی و غیر سیاسی را با عملکرد آنها می سنجند.
شعارهای «جنگ ما جنگ “کرد و فارس و شیعه و سنی” نیست، یا جنگ ما نبرد کار و سرمایه است» کومله قدیم در راهپیمایی های شهر سنندج قبل از یورش نظامی رژیم به سنندج بخاطر میاورید. به یاد دارید چگونه شیر زنان شهر سنندج با شکم حامله به سنگرها مواد غذایی می رساندند. آنها و پیشمرگانی که بدون استراحت بیست و چهار روز در شهر سنندج با رژیم جنگیدند وارث “کومله مادر” بودند. کومله قدیم به هیچ عنوان “کرد پرست و خاک پرست” نبود. اینها نمونه های بسیار کوچکی از تاریخ مبارزات سوسیالیستی مردم آن دیار است.
بجای این نمایشهای تکراری و مسخره، و بالا و پایین پریدنها، بهتر است به کارگران و مردم گرسنه و معترض آن دیار بپیوندید و به بربریتی که در آن طرف و این طرف می گذرد تف کنید.
اتفاقاتی که در این مدت در حزب کمونیست ایران شاهد آن هستیم، حاصل بی کفایتی شما در اداره این حزب نیست. از “تفاوتهای عمیق” جریان مقابل هم نیست. از اعتقاد واقعی جریان مقابل به سوسیالیسم هم نیست. این جدایی و این موقعیت بخشی حاصل نوستالژی های شخصی علیزاده و نتیجه سیر به قهقرا رفتن و برگشت ناپذیر جریاناتی است که به آنچه گفته اند و میگویند پشت کرده اند. این اضمحلال و جدایی ها چه بسا خیلی زودتر باید اتفاق می افتاد.
آنچه که در جریان است تقابل پس مانده های جریانات راست موجود در حزب کمونیست ایران و روندی است که در بیشتر احزاب و سازمانهای چپ شاهد آن بوده و هستیم.. اما آنچه که به جریان شما در این روند ویژگی میدهد، بی اعتبار شدن هر چه بیشتر ناسیونالیسم کردی و شکست مفتضح “دولت کردی برادر” و امیدهای کاذب جریان شما به این سناریو بوده است.
این روند، شکست رویایی بنام “کردستان چهار پارچه” و تبدیل آن به یک “نیمه پارچه” و کمی جلوتر به “یک چهارم پارچه” است. این عواقب همان ناسیونالیسم است که در زمان جدایی گرایش کمونیسم کارگری بارها به شما هشدار و به نقد کشیده شد و شما تا هم اکنون گوش شنوایی برای آن ندارید.
آیا بجز این است؟ اگر این چنین نیست، لطفا بیلان فعالیتهای تاثیر گذار و مثبت حزب، البته « منهای تعداد سفرهای داخل به خارج مسئولین، و بدون اشاره به لاس زدنها با “جبهه کردستانی” دست ساز پ. ک. ک و جمهوری اسلامی» در سی و یک سال گذشته را فقط در یک صفحه برای مردم توضیح دهید. چسباندن کذایی خود به کومله قدیم “من آنم که رستم بود پهلوان است” هم نیست. آن تاریخ بدون شک با شما بیگانه شده است. اعتبار آن کومله ارث شما نیست. ماهی شما دیگر مرده است.
سیر نزولی و انحطاط سازمانها و احزاب چپ و رویگردانی آنها از امر مبارزه طبقاتی کارگران و همچنین روی آوری آنها به طبقات ضد کارگر فقط مختص جریان شما نیست.
این اوضاع نتیجه سرخوردگی و ناامیدی احزاب و جریانات چپ از جنبش کارگری و سوسیالیسم، و بی تفاوتی آنها در امر قدرت گیری طبقه کارگر و در نتیجه سوسیالیسم است. اینگونه احزاب در فقدان ارتباطات و دخیل شدن در مبارزات مستقیم کارگران، به سیاستها و پراکتیکهای احزاب و سازمانهای ضد کارگر و ضد سوسیالیسم و به رقابت با آنها روی آورده اند. گاهی به دنبال شعارهای راست آنها و گاهی در کنار آنها و با عکس گرفتن با شخصیتهای آنها خود را اثبات میکنند. یا هنوز فکر میکنند که، مشغول کردن و پیدا کردن راهکارهایی برای دخالت کارگران در و برای رفع ستم “ملی” به جای متحد کردن کارگران هم کار سوسیالیستی است.
از این منظر، جدایی و آب رفتن و سقوط یکی پس از دیگری این جریانها از دایره احزاب و جریانهای چپ و سوسیالیستی امری بدیهی و حتمی است.
جدایی در حزب کمونیست ایران، فرصت و مجالی برای بازخوانی و رجوع به اتفاقات تلخ دوران جدایی از حزب کمونیست کارگری ایران
چند سال پیش هنگامی که بیش از صد نفر، از جمله چند نفر از اعضای کمیته مرکزی و دفتر سیاسی و تعدادی بیشماری از کادرها و اعضا حزب به دلیل اختلافات سیاسی از این حزب جدا شدند، با سیل اتهامات غیر سیاسی، توهین، توبیخ و اخراج روبرو شدند. اختلافات سیاسی اخیر در حزب کمونیست ایران و کومله، گر چه تفاوتهای زیادی با انشعاب در حزب کمونیست کارگری دارند، اما در بعضی نقاط شباهتهای کمابیش همسانی دارند.
اختلافات سیاسی که در آن دوره منجر به جدایی مخالفین در حزب شد در اسناد متعددی منتشر شده است، قصد من بررسی و رجوع به این اختلافات نیست. متریالهای زیادی در این رابطه موجود است. اگر کسی مایل به خواندن آنها باشد، میتواند به این اسنادی از جمله:
زنده باد کمونیسم، اسناد مباحثات درونی حزب کمونیست کارگری ایران
در این بن بست، سه حزب کمونیست کارگری در انتهای راه نوشته رضا مقدم
در دفاع از مارکسیسم، در نقد مشی جدید حزب کمونیست کارگری ایران نوشته ایرج آذرین
چشم انداز و تکالیف نوشته ایرج آذرین
مجموعه این اسناد در سایت اتحاد سوسیالیستی کارگری موجود است.
این اختلافات همانطور که اسناد آن موجود است بدنبال طرح یک سری بحث از جمله، «حزب و قدرت سیاسی، حزب و شخصیتها، حزب و جامعه» از جانب رفیق منصور حکمت، اختلافات بالا گرفت. در جریان این مباحث تعدادی از اعضای کمیته مرکزی و دفتر سیاسی و تعداد بیشماری از کادرهای و اعضا، از حزب استعفا دادند.
مخالفین در جریان استعفاها مورد هجمه ای از اتهامات، توهین و شانتاژ جریان مخالف قرار گرفتند. این اتهامات غیر سیاسی و غیر مسئولانه البته با هماهنگی دقیق و کنترل شده دفتر سیاسی حزب صورت می گرفت. رهبری حزب در جهت دادن و بسیج تشکیلات باقیمانده علیه مخالفین نقش تعیین کننده ای ایفا نمود. کتاب زنده باد کمونیسم «اسناد مباحثات درونی حزب کمونیست کارگری ایران» سند گویایی در این رابطه است.
از آنجایی که مسئول تشکیلات خارج کشور حزب از بدو تشکیل آن تا هنگام جدایی از حزب بودم و در تشکیل و سرنوشت این حزب تا مقطع جدایی نقش اساسی داشتم، مسیری را که حزب بعد از طرح این بحث ها در پیش گرفته بود را دنبال میکردم. با توجه به اینکه از توان و گنجایش آن دوره حزب در برخورد به سیاست و عمل سیاسی به خوبی اطلاع داشتم، و به دلیل حساسیتی که در سرنوشت این حزب داشتم مسیر این قطار را دنبال میکردم. برای من کاملا روشن بود با طرح این سیاستهای جدید، حزب به سمتی در حرکت است که با آنچه در بدو تشکیل بر آنها تاکید کرده بود بیگانه میشود.
بدنبال فوت منصور حکمت جدال بر سر “لیدری ” در حزب بالا گرفت. باقیمانده حزب به دو بخش و دو “لیدر” تبدیل و از هم جدا شدند. سپس انشعابات دیگر و قهر و آشتی های دیگری در هر کدام از این بخش ها صورت گرفت. بعد از هر انشعاب، هر کدام از این بخشها دیگری را با تهمت، توهین و القلاب غیر سیاسی بدرقه کردند. شدت و غلظت این توهینها از آنچه که به ما گفته شده بود به مراتب بیشتر و به فرهنگ غالب حزب تبدیل شده بود. «اسناد این جدایی ها هم موجود است»
در بازخوانی و رجوع به این اسناد و دقت و بازبینی آنچه که تاکنون در سیاست و عمل این حزب روی داده ،و همچنین سرنوشت و مسیر تاکنونی این احزاب بروشنی نشان میدهد که حزب کمونیست کارگری بعد از دو دهه از جدایی مخالفین، همچنان با تاکید بر پراکتیک و سیاستهای غیر سوسیالیستی تا هم اکنون چه مسیری را طی نموده و در کجای معادلات سیاسی موجود در جامعه قرار گرفته است.
اگر حزب کمونیست ایران و کومله به جریان ناسیونالیستی خالص تبدیل شده است. حزب کمونیست کارگری ایران نیز در زمره جریاناتی قرار گرفته که با ظاهری چپ، با مشغول کردن اعضا و پیروان خود با رویای “تصرف قدرت سیاسی توسط حزب”، به کمک نیروی اعضای خود در خارج از کشور، سرنوشتی بهتر از حزب کمونیست ایران نداشته است.
در سیر حرکت “حزب کمونیسم کارگری” به آسانی میتوان مشاهده نمود که چگونه جایگاه و ارزش سیاسی و عملی کمیته های کارگری در شهرها، یا کمیته های همبستگی کارگری در خارج از کشور بی اهمیت میشوند و در پروسه ای جای خود را به طور مطلق با “کمیته های کردستان و آذربایجان و افغانستان و ….. عوض کرده اند. بی ربطی به اعتراض و مبارزات کارگران چگونه به نقطه اتکای وابستگی حزب به کمیته های منتسب به “ملیتها” تبدیل شده است. کمیته های کارگری تهران، تبریز، مشهد و سنندج و ….. تابو شده اند، در عوض فعالین حزب در خارج از کشور دست به دامان اقوام و آشنایان مربوطه در شهر محل تولد میشوند تا اخباری بدهند یا بگیرند. و در فقدان این ارتباطات محلی و فامیلی بطور مثال در “شهر مشهد”، بی خبر و بدون ارتباطات میشوند.
این چرخش در سیاست و بی توجهی و بی ارتباط بودن با جنبشهای اجتماعی قطعا محصول روندهای مادی در جامعه هستند.
کار به جایی رسیده که مدافعان دیروز کمونیسم، هر وقت و در هر مقطعی که کم می آورند موضع خود را متناسب با اوضاع خبری آن روز عوض میکنند. و به دنباله روی از حوادث موضع می گیرند. یک روز حمله نظامی به ایران توسط آمریکا توجیه میشود. روزی اسرائیل از “حقوق بشر” در کشور اسرائیل تمجید میشود. یا در تایید رفراندم در کردستان عراق برای “استقلال و جدایی مردم کرد” سخن میگویند. یک روز هم با تبلیغ و توجیه شعار از قبل سوخته “همه با هم” رضا پهلوی و پافشاری بر اینکه این شعار هیچ مغایرتی با جنبش سوسیالیستی ندارد یقه پاره میکنند.
به دنبال طرح شعار همه با هم مجبورند در دفاع از عضویت “مسلمانان” در حزب، ساعتها و صفحه ها پیروان را به خود مشغول کنند. معلوم نیست چند نفر عضو کارگر و کمونیست به حزب ملحق شده اند که در دفاع از پیوستن “عضو مسلمان” به حزب سینه میدرند.
چگونه تبلیغ و تلاش برای عضویت و متحد شدن کارگر کمونیست، به تبلیغ جذب و عضویت انسان “مسلمان” تقلیل پیدا می کند. این اصرار و تلاش برای قانع کردن مردم به تبدیل شدن حزب به حزب “نومسلمان” در چیست.
واضح است که درون طبقه کارگر از هر نوع مذهبی از جمله بی مذهبی میتواند وجود داشته باشد، اما تلاش برای اثبات عضویت “عضو مسلمان” در حزب کمونیست کارگری” چه هدفی را دنبال میکند.
هنوز کم نیستند اعضا و هواداران احزاب چپ در خارج از کشور که به برپایی و شرکت در مراسم سفره ” عباس و تاسوعا و عاشورا”، نظر مثبت دارند. یا کسانی که با آمدن نوروز و دیدن “کاکا سیاه” گل از رویشان شکفته می شود. می شناسم کسانی که در رهبری این حزب سالها و در جوانی به مشعل داری مراسم “عمر کشان” مشغول بودند کم نیستند کسانی که رگ و ریشه آنها و اعتقاد درونی آنها هنوز با ناسیونالیسم “کردی” و یا افتخار داشتن عکس فامیلی با “شاه دیکتاتور ایران”، قمپز در می کردند. آیا تبلیغ برای جذب طرفداران “حضرت عباس و حسن و حسین و عمر و علی” و نوروز پرستان “وطنی” در خارج کشور از این به بعد مجاز شمرده میشود؟. ربط این تبلیغات با سوسیالیسم و جنبش سوسیالیستی در کجاست. آیا در فردای “گسترش” سازمانی چنین حزبی، جایی برای قمه زنی اختصاص داده میشود”
جنبشهای اجتماعی تاریخ و فعالیت این نوع احزاب و سازمانها را محک میزنند. بیست سال دیگر از مقطع جدایی ما از این حزب گذشت. موقعیت کنونی این احزاب و موضع گیریهای تاکنونی آنها نسبت به واقعیتهای موجود در جامعه تا همینجا نشان میدهد، آنچه که ما در مقطع جدایی هشدار و به آن معترض بودیم واقعی بود و ثابت شده است. آن هنگام رهبری بجا مانده در حزب کمونیست کارگری هم برای مشغول کردن پیروان خود با امید و رویای تصرف “قدرت سیاسی” در “آینده ای نزدیک” به بسیج نیروی باقیمانده در حزب تلاش زیادی نمود. با صدور اتهام و توهین و با توبیخ و اخراج مخالفین توانست باقیمانده حزب را بسیج کند. اما تاریخ چه سریع نشان داد که اعتراضات ما تا چه میزان بر حق بوده است.
فاصله گیری حزب کمونیست کارگری ایران و بقیه شعبات آن از کار مستقیم سوسیالیستی بجایی رسیده تا مجبور شوند در هر گردهمایی و در هر بازی دسته جمعی در فضای مجازی از خود و “فعالیتهای سیاسی” خود عکس و فیلم بگیرند و به خود جایزه بدهند. یا به نقد موضع گیری جریان مقابل که در یک برنامه و بقول خودشان در باورها مشترکند بپردازند. و با دنباله روی از حوادث روزانه در ایران و جهان خود و پیروان خود را مشغول نگه دارند.
واقعیت این است که جنبش کارگری و طبقه کارگر و جنبشهای اجتماعی دیگر از قبیل جنبش زنان، معلمان، دانشجویان، بازنشستگان، بیکاران و مردم بستوه آمده از فقر و بیکاری و تنگدستی و گرانی با وجود سرکوبهای بی رحمانه رژیم اسلامی مشغول مبارزه مستمر برای بدست آوردن حقوق ابتدایی خود هستند. کلیه این جنبشها بطور طبیعی رهبران محلی خود را پیدا کرده و در حال مبارزه برای دستیابی به خواستهای خود و برای تحقق نان و کار و آزادی خستگی ناپذیر مبارزه میکنند.
آزاد نسیم
۱۲ فوریه ۲۲۰۲