نکاتی در مورد پیام رضا پهلوی – محمد آسنگران

مقالات

پیام این بار رضا پهلوی اگر چه مضمونا ادامه و تکرارهمان جملات و کلمات گذشته او بود، اما زمان این پیام و ابعاد هماهنگی رسانه های تبلیغی برای نشراین پیام متفاوت بود. همین دو ویژگی یعنی زمان و هماهنگی رسانه ها، نشان از نوعی تحلیل و انتظار در میان نیروهای راست دارد. اعتراضات مردم آبادان با اعلام همبستگی دیگر شهرهای جنوب و جنوب غرب و بعضا شهرهای دیگر ایران همراه شد و در این میان ادویه جات سلطنتی و شعار “رضا شاه روحت شاد” که به مذاق جریانات راست پرو غرب سازگار بود، جریانات پرو سلطنت را امیدوار کرده است، که تو گویی خبری هست. پیام رضا پهلوی قرار است تبیین و پاسخی به این امید باشد.
بنابر این زمان این پیام و هماهنگی رسانه های راست ناشی از تحلیل و ارزیابی این جریانات از اوضاع سیاسی ایران است. امید و افق این جنبش برای عبور از جمهوری اسلامی از نظر کارشناسان و صاحب نظران آن فقط با وجود یک رهبر مانند پهلوی و به قول رضا پهلوی با کمک ارتش “وطن پرست” و نیروهای مسلح “حافظ ایران” بعلاوه حمایت دولتهای غربی ممکن است. این نمایش رسانه ای اخیر حول رضا پهلوی قرار بود در قدم اول جایگاه رهبر این جنبش راست را تعیین و برای آلترناتیو شدن شانس خود را با مطرح کردن رضا پهلوی پی بگیرند.
رضا پهلوی هم در یک توهم خلسه آور طوری حرف میزند که فردا اگر شاه هم نباشد حداقل جایگاهی بالاتراز رئیس جمهور در ایران خواهد داشت. زیرا او رسما اعلام کرد” نمیخواهد رهبر سیاسی باشد”، اما تلاش برای هماهنگی جریانات سیاسی”دمکرات” و تشکیل ساز و کاری برای فراخوانها و هدایت مردم و رهبری و مدیریت دوره گذار را وظیفه خود میداند. این داستان که رهبر سیاسی نیست اما نقش رهبری را وظیفه خود میداند خیلی شبیه همان کوسه ریش دراز است. به قول یکی از مدافعینش “ارسطو گفته حکومت را باید به آن کسی داد که میگوید نمیخواهم حاکم باشم”.
رضا پهلوی قبلا گفته بود “نظام جمهوری را به سلطنت ترجیح میدهد.” اما جریانات راست پروغرب قحطی رجال دارند و همچنان خواهان این هستند که کسی شاه آنها باشد. رضا پهلوی هم آن وسط ایستاده و به هر دوی این گزینه ها چشم دارد. بنابراین تعبیر شدن این خواب که روزی عمامه برود و تاج برگردد یا همان ولی فقیه اسلامی برود و شاه موروثی برگردد، بدون مدعی تاج و تخت، برای جریانات راست پروغرب یاس و ناامیدی به بار میآورد. به همین دلیل آنها دنبال رهبر و صاحب تاج و تخت و سایه خدا و شخص ملکوتی میگردند. زیرا بدون رهبر و کسی که مدعی تاج و تخت باشد پیروزی برای آنها معنی عینی ندارد. با این حال تعدادی از نحله های راست پروغرب از جمهوریخواه گرفته تا سلطنت طلب از اصلاح طلب بیرون رانده شده از حکومت گرفته تا چپ های سابق پشیمان شده و “عاقل و سیاسی” امروز، همگی امیدشان را به این فرزند مذکر شاه حال با یا بدون تاج گره زده اند.
به قول یکی از صاحب نظران این طایفه وقتی جریانات دیگر فرد مطرح و شناخته شده دیگری ندارند، رضا پهلوی به دو دلیل میتواند سکان کشتی این نوع اپوزیسیون را به دست گیرد تا منجی و پرچمدار سیاست” اتحاد و همه با هم ” برای عبور از جمهوری اسلامی بشود. یکی اینکه پسر شاه بوده است و از همان بچگی به دلیل پسر شاه بودن شناخته شده بود. دوم اینکه پدر بزرگش رضا شاه بوده و تاریخ مدرن ایران با حکومت او تداعی میشود.
همچنانکه میبینید این لیاقت و توانایی رضا پهلوی نیست او را مطرح و شناخته شده کرده است، بلکه پسر و نوه شاه بودن است. این هم فرهنگ جالبی در میان افراد و گرایشات شرقی است. نسلهای بعد از پیغمبران و امامان و مذاهب و شاهان و سلاطین بچه های مذکرشان مقدس و قابل احترام بودند و در جایگاه رهبر و هدایت کننده قرار میگرفتند. در خانواده سلطانها در ایران و در دوره “مدرن” هم چنین بوده است. بنابر این اگر مذاهب و سلاطین حکومتشان موروثی بوده و بعد از رضا شاه فرزند او بر تخت شاهی جلوس کرده است، چرا نوه او یعنی رضا پهلوی چنین نباشد. این تمام آن ذهنیت و فرهنگی است که سلطنت طلبان و بخشی از نزدیکان رضا پهلوی مدافع آن هستند.
اما نوه مذکر رضا شاه علیرغم احساس درونی و تپش قلبی که برای تاج و تخت دارد عقلش بیشتر از مریدانش کار میکند و میداند برگشتن تاج و تخت به قدرت در ایران امروز محال ممکن است. به همین دلیل ناچار شده است بگوید نظام جمهوری را به سلطنت موروثی ترجیح میدهد.
اما رضا پهلوی با یا بدون ادعای داشتن تاج و تخت، تا کنون طرح و پروژه هایش برای ایجاد هماهنگی جریانات راست یا به قول او جریانات “دمکرات” به دور خود شکست خورده است. او شورای ملی ایران را تشکیل داد، پیمان نوین صادر کرد، کمپین نه به جمهوری اسلامی را عرضه نمود و تعدادی هم مدافع و امضا کننده آنها شدند اما به جایی نرسیدند. تنها نتیجه این طرحها این بود که افراد نزدیک به رضا پهلوی پراکنده تر و مدافعین سیاست او سرشکستگی بیشتری عایدشان شد.
کالای “همه با همی و اتحاد همه با هم” او، انگار در خارج کشور خریدار جدی پیدا نکرده است. به همین دلیل در این پیام آخرش ناچار شد بگوید “آلترناتیو در داخل ایران است”. البته این برخلاف گفته های قبلی او است که میگفت رهبری و آلترناتیو باید در خارج ایران شکل بگیرد. او تاکید کرد “هر جریان سیاسی ای که مخالف اتحاد و همه با هم و اتحاد همگانی برای عبور از فرقه تبهکاراست بخشی از معضل است نه راه حل” به این ترتیب ناامیدی خود از جریانات راست پروغرب که نتوانسته اند با هم متحد شوند را عیان کرد. جالب این است جریانات راست ایرانی به دلیل فرهنگ شرقی و عقب مانده خود هر شکستی هم متحمل بشوند مسئولیت آنرا تقبل نمیکنند. طرح و سیاست خود را درست و کسانی که با آن سیاست هماهنگ نبوده اند را مقصر معرفی میکنند. اما تا بخواهید در کشف کلمات و اصلاحات مختص به جنبش خود ماهر هستند. اگر مجاهدین خلق “رژیم آخوندی” را به برند خود تبدیل کرده است رضا پهلوی هم “فرقه تبهکار” و پرچم شیر و خورشید نشان با تاج را به برند خود تبدیل کرده. همچنانکه نوکر و مزدور آمریکا و اسرائیل خطاب کردن مخالفین، برند جمهوری اسلامی هستند.
نکات فوق خلاصه ای از سیر تحولات سیاسی ای است که رضا پهلوی و اطرافیانش طی کرده اند. اما بحث اصلی و جدال اصلی رضا پهلوی به عنوان شخص اصلی اپوزیسیون راست پرو غرب، بر سر چگونگی سرنگون کردن و یا عبور از جمهوری اسلامی و سیستم و نظام آینده است. رضا پهلوی صریح و بدون لکنت زبان، جمهوری اسلامی را بی کفایت میداند. نقد او به بیکفایتی و بلد نبودن اداره جامعه و تضمین نظام اقتصادی سرمایه داری بازار آزاد در ایران است. مدیریت بد و بی کفایتی رژیم اسلامی برای راه اندازی اقتصاد و کارکرد سرمایه در ایران مورد اعتراض رضا پهلوی و جنبش راست پرو غرب است.
اعتراض او به استثمار نیست. به اختلاف طبقاتی نیست. به فقر و نابرابری نیست. به شرع و قوانین اسلامی نیست. او هم همانند جمهوری اسلامی مدافع سرمایه داری بازار آزاد وکار مزدی، اما با مدیریت بهتر است. همانند جمهوری اسلامی مدافع سیستم و حکومتی است که پارلمان داشته باشد و مدافع مالکیت سرمایه داران و سرمایه های “مملکت” باشد. او نقش خود را یک “مقام فرا دولتی و فرا حزبی و فرا جناحی” میداند. خطابش به بقیه هم جنبشی هایش این است حزب درست کنید و به حرف او گوش فرا دهید تا هماهنگ عمل کنید. تاکید او این است مرکز فراخوانها و هماهنگی اگر درست بشود ایشان هم قدم رنجه میکنند و از آن حمایت خواهند کرد.
از نظر او ارتش وطن پرست و مدافع “ملت” و فدایی ملت است و از ارتش میخواهد “همچنان” مدافع ملت بماند و از آنها دفاع کند. سپاه و دیگر نیروهای مسلح هم اگر به جنبش ناسیونالیسم پرو غربی بپیوندند اسمشان از سپاه پاسداران به ارتش و نیروهای حافظ امنیت ملی و مدافع تمامیت ارضی تغییر خواهد کرد. این سیاست روشن و بدون ابهام بیان میشود که تمام دستگاه سرکوب و بوروکراسی جمهوری اسلامی میتوانند در خدمت سیاستهای او قرار بگیرند. تنها چیزی که از نظر جنبش راست پرو غربی قرار است تغییر کند، آخوند مدافع سرمایه و اسلام از قدرت خلع و بجای آنها نژادپرستان پرو غرب مدافع سرمایه و اسلام مینشینند.
جامعه ایران از نظر خامنه ای و جمهوری اسلامی عبارتند از امت و امامت با ایدئولوژی اسلامی، از نظر رضا پهلوی عبارتند از ملت با ایدئولوژی ناسیونالیسم ایرانی. رضا پهلوی مردم ایران را شهروندان متساوی الحقوق و برابر خطاب نکرد. گویا مردم نه شهروند که اعضایی از اقوام و مذاهب مختلف هستند. برای نشان دادن وفادری خود به این ایدئولوژی نژادپرستانه، تصویرش و خطابش به سران اقوام و عشایر و طوایف این اقوام و مذاهب بود نه شهروندان برابر و متساوی الحقوق.
اینجا لازم است تاکید کنم آن کسانیکه در میان چپها میخواستند با راستها پیمان اخوت و نزدیکی ببندند و حساسیت به پرچم شیر و خورشید که آیکون ناسیونالیستهای ایرانی است را در صف خود از بین بردند و تعلق جنبشی فعالین راست جنبش پرو غرب را زیر فرش کردند و از این طریق میخواستند اجتماعی بشوند!؟ و وانمود میکردند دارند “سر بورژوازی کلاه میگذارند و رادیکالش میکنند”، اکنون باید متوجه شده باشند که بورژوازی از آنها عاقلتر و با تجربه تر است.
برعکس ادعای صاحبان تز “اپوزیسیون اپوزیسیون نشوید” که مرغ پخته هم به آن خنده اش میگرفت، این صاحبان تز مربوطه بودند که به کمپ راستها نزدیک شدند و اکنون از اینجا رانده و از آنجا مانده فقط بی اعتباری عایدشان شده است.
اما در میان این هیاهویی که راه افتاده است جنبش کمونیسم کارگری و فعالین و رهبران کمونیست جنبش کارگری همراه همه فعالین آزادیخواه و برابری طلب جامعه فقط به نیروی خود و طبقه خود اتکا میکنند. جامعه امروز ایران شباهتی به جامعه سال ۵٧ ندارد که رسانه ها بتوانند عکس یکی را به کره ماه بفرستند و مردم را تحمیق کنند. همین حالا در جنبش کارگری و جامعه ایران هزاران نفر از فعالین چپ و کمونیست و آزادیخواه و برابری طلب حضور دارند که برای این نوع آلترناتیو بورژوایی تره هم خورد نمیکنند و اجازه نمیدهند که جامعه و آینده ایران در دایره معیوب اسلامیسم و ناسیونالیسم دور خود بچرخد. جنبش ما نشان داده است با مجهز شدن به دکترین کمونیسم مارکسی توان و امکان اینرا دارد که قدرت را از دست همه طبقات دارا بگیرد و جامعه بشری را از قید و بند تبعیض و نابرابری و استثمار نجات بدهد. به قول مارکس طبقه کارگر با خلع ید از بورژوازی و لغو کار مزدی شرایطی را در جامعه فراهم میکند که همزمان با آزادی خود کل بشریت هم آزاد میشود.
آنچه ما در این نوع پیغام و پس غامها از فعالین و رهبران جنبش بورژوایی و اینجا از رضا پهلوی شنیده ومیشنویم پازلهای یک تلاش طبقاتی و جنبشی است که همه آنها میخواهند در جدال آلترناتیوها هژمونی جنبش سرنگونی دست طبقه کارگر و کمونیستها نباشد. این تحرکات علاوه بر آمادگی خود برای جانشین شدن جمهوری اسلامی، اعلام جنگ و جدال آنها به طبقه ما است. ما هم با میل وارد این جنگ و جدال میشویم و از آن استقبال میکنیم. طبقه ما فقط با شکست همه جناحهای بورژوایی در قدرت و در اپوزیسیون میتواند به آزادی ورهایی برسد.
بد نیست به تپقهای ابراهیم رئیسی و رضا پهلوی هنگام خواندن متن مشاورانشان و حرف زدن آنها دقت کنید. رضا پهلوی در همین پیام بیست و دو دقیقه ای، شش بار دچار تپق و غلط خواندن متن شد. اما رسانه ها در مورد آن سکوت کردند.