فیلم اکشن،علمی تخیلی “آنها زنده اند” ساخته “جان کارپنتر” فیلم ساز آمریکایی، محصول سال ۱۹۸۸ است. فیلم به رغم تیتر علمی-تخیلی آن، فیلمی است نمادین، درباره از خودبیگانگی انسان و جهان پوشالی و پوشیده از تعفن، خشونت و مسخی اپیدمی شده توسط قدرت مناسبات سرمایه با ابزار روساختی سیستم بورژوازی جهانی، که بر زندگی طبقه کارگر در سراسر جهان تحمیل شده است.
سکانس آغازین فیلم که دوربین روی گرافیتی دیوار بتونی تونل قطاری زوم میکند. تصویری از انسانی بهت زده و تنها که در محاصره انبوه ساختمانهای بتونی بلند قرار گرفته است با اسپری ای در دست که نماد اعتراض و قانون گریزی و طغیان انقلابی هنر خیابانی گرافیتی است، و بعد بر روی جمله و در واقع عنوان فیلم که بر روی دیوار نوشته شده است می ایستد”آنها زنده اند”، سکانس ماهرانه کارگردان با ترکیب موسیقی و ریتم قطار باری و مارک تبلیغاتی ای که بر روی واگنهای قطار کوبیده شده است و بیانگر تحکم و انجماد تبلیغات کالاهای سرمایه داری است که بر اذهان تک تک ما روزانه حک میشود، و از پس قطار کاراکتر فیلم “نادا ( که به زبان اسپانیایی به معنی “هیچ چیز” که نامش از یکی از کاراکترهای رمان “طاعون” آلبر کامو گرفته است ) پرسوناژ اصلی فیلم که در واقع کارگری بی خانمان و در جستجوی کار است وارد کلان شهر لس آنجلس میشود. حرکت دوربین و تضاد آسمانخراش ها و ویترین های پر زرق و برق و صفحه تلویزیون ها با تبلیغات متنوع و جوان سیاه پوستی که در پشت شیشه مغازه ای محو جادوی تلویزیون شده است، با صف انبوهی از افراد بیکار و حضور فرد معلولی که در اداره کاریابی همگی به جستجوی کاردرانتظار ایستاده اند، و “نادا” که نظاره گر و روایت گر خاموش چهره واقعی تضاد طبقاتی است بیننده را بدنبال خویش به دیدن سیمای واقعی جامعه طبقاتی حتی در آینده ای تخیلی-علمی در قالب فیلم میبرد. کارتون خوابها و بی خانمان ها و انبوه زباله و گند و لجن طبقات دارا که گویا از فراز آسمان خراش ها به طرف تهیدستان سرازیر میشود به ظرافت و تلخی به یاری موسیقی متن نشان داده میشود. نادا در یک شرکت ساختمانی بعنوان کارگر کار پیدا میکند و از طریق کارگر سیاه پوستی به یک محله آلونک نشین حاشیه شهر که مسکن خانواده های کارگری از ملیتهای مختلف است میرود . سپس نادا متوجه میشود که گروهی انقلابی که در قالب کلیسا مشغول به فعالیت و تبلیغ بر ضد مصرف زدگی و تبلیغات و مغز شویی رسانه های بورژوازی هستند. بخش مهم فیلم که در واقع پیام اصلی فیلم در آن نهفته است از آنجا آغاز میشود که نادا بطور اتفاقی پس از حمله پلیس به محله آلونک نشین ها،کارتُنی پر از عینکهای آفتابی را پیدا میکند. و پس از استفاده از عینک متوجه میشود که در پس هر تابلو و یا بیل بورد رنگی تبلیغی که در خیابانها، فروشگاه ها،تلویزیون ها و سراسر شهر نصب شده است پیامی به شکل خاکستری رنگ مستتر است. جملاتی از قبیل:”مطیع بمانید، خرید کنید، خواب بمانید،فکر نکنید یا برروی پول نوشته شده است: من خدای تو هستم”. همچنین او با زدن این عینک چهره واقعی آدم ها که در حقیقت بیانگر گرایش و سهم طبقات مختلف از ستم کشی یا و استثمار سرمایه داری است را به دو صورت میبیند افرادی که چهره انسانی دارند و افرادی که استحاله شده اند و به شکل اسکلت های کریه المنظری دیده میشوند که تنها موجودیت شان وابسته لباس های شیک و فاخر اتومبیل های گران قیمت است، اما درون مغزشان تهی است !. در واقع عینک آفتابی کنایه و نمادی از شناخت و آگاهی طبقاتی است که تنها کسانی میتوانند حقایق دهشتناک طبقاتی را که با زرورق تبلیغ و عادی سازی رسانه ای روزانه به اذهان مردم حقنه میشود را به شکل واقعی آن ببینند که قادر به فکر کردن و حامل این شناخت و بینش رادیکال طبقاتی باشند. و ضد قهرمان فیلم سعی میکند این آگاهی و روزنه دیدن حقایق را به دوست نزدیکش نشان دهد.اما دوست نادا از این کار امتناع میکند و او مجبور میشود با ضد و خورد خشونت او را وادار به دیدن کند. بقول “اسلاوی ژیژک “این پلان نسبتا طولانی نمایانگر دشواری آگاهی بخشی به مردمی است که با اِشراف به اینکه در جهانی دروغین و تصنعی زندگی میکنند،اما نمی خواهند که چشمهایشان را بر روی حقیقت بگشایند، و ترجیح میدهند که از زباله رسانه ها و فرهنگ بورژوایی همچنان تغذیه کنند،چرا که دانستن حقیقت و آگاهی مسئولیت آور و دردناک است. تصویری کافکایی از مسخی اپیدمی شده که تنها عنصر مبارزه و آگاهی دیالکتیکی میتواند این سد و حصار دروغین حقایق تحریف شده را بشکافد و تعفن ذاتی آن را به همگان نشان دهد. انبوه مردمی که در فروشگاه ها و سالن های مد و آرایش با خرید و نشخوارالگوها و سبک زندگی ایده آل بورژوازی سلیبریتی ها به یاری تبلیغات مهوع رنگین نامه ها،مجلات و ژورنالیسم خبری بورژوازی افکار شان روزانه به سمت مصرف زدگی، مد و بهره کشی سودآور سرمایه هنگفت و نجومی عرصه صنعت مذهب و تبلیغ بزک کردن مانیپولاسیونی برای آفریدن انسان ایده آل و پاسیو اسیر شکم و زیر شکم و خرید و تولید زباله توسط هیولاهای سیری ناپذیر سود و انباشت سرمایه، مسخ و شکل داده میشود. هر چند نادا به همراه گروهی از همفکرانش به قلب این امپراطوری تحمیق رسانه ها که بر فراز ساختمانی است حمله میبرد و آن را با مرگ خویش نابود میسازد، و مردم با نابودی این روپوش ظاهری و انسان دوستانه ای که کلیت بورژوازی و سیستم بهره کشی از انسان بر زندگی بشریت به یاری ابزار مختلف در طول تاریخ کشمکش طبقاتی تحمیل کرده است، در پایان فیلم چهره واقعی بوروکرات ها، انسان نما های طماعی که مشغول تهیه خزعبلات رسانه ای و خواب آور برای توده مردم هستند، آشنا میشوند و انعکاس واقعی واقعیت را به شکل حقیقت تلخ و موهونی که به نام تمدن و دمکراسی بورژوایی که سرقت تاریخی سرمایه داری از جانفشانی و مبارزه کمونیستها و جنبش های رادیکال طبقاتی برای آزادی و رفاه و برابری نوع بشر در روند مبارزه ماتریالیستی تاریخی صورت گرفته است خواهند شد. همچنان این تصویر جاودانه جان لنون از طبقه کارگر و تخدیر و تحمیق ابزار های روبنایی بورژوازی برای موجه جلوه دادن و ابدیت بخشیدن به استثمار و نابرابری در مقابل کسانی است که با این تصویر فاتالیستی و محتوم انگاشته شده سرمایه کنار نمی آیند و در تلاش زیر و رو کردن آن هستند پابرجا و جای تامل و اندیشیدن است: “با مذهب و سکس و تلویزیون خنگ نگهت میدارند و تو خیال میکنی باهوش و بی طبقه و آزاد هستی” Working Class hero/John Lenon”
لینک تماشای فیلم و تحلیل اسلاوی ژیژک :
www.dideo.ir/v/ap/b7rqs
https://www.dailymotion.com/video/x2loe22
هیرش مجیدنیا
ژوئن ۲۰۱۹