کی «گند زد»؟ «فرح پهلوی و شایگان» یا «چپ‌ها»؟ شجاعت یا فرافکنی داریوش شایگان؟ ✍️ فرج سرکوهی

مقالات

طرح بحث
🍂 چندی روز پیش یادداشتی نوشتم در فیس بوک با عنوان «کی گند زد؟ فرح پهلوی و شایگان یا «چپ زدگی شدید» یا.. ». که به‌ویژه سلطنت‌طلبان را خشمگین کرد. نمی‌دانستند که «شهبانوی گرامی» آنها، سرمایه‌گذار گرایش «احیا، اشاعه و بازگشت به سنت‌های اسلامی» و از زمینه‌سازان جمهوری اسلامی در عرصه فرهنگی بوده‌است.

🍂 در متنی مستقل در باره «گرایش بازگشت» خواهم نوشت. متن واکنشی بود به جمله‌ای از آقای داریوش شایگان. آقای عمار ملکی نقدی بر نوشته من نوشت. متن دوم اقای ملکی به چپ و چپ‌ستیزی می پردازد و متن حاضر پاسخی‌ست به این نوشته که بلندتر از ظرفیت فیس بوک از آب درآمد.

🍂 جمله‌ی شایگان که نخست، در نشریات فرهنگی کاران امنیتی داخل در موج چپ‌ستیزی رایج منتشر و آب از لب و لوچه چپ‌ستیزان و سلطنت طلبان «سرازیر» کرد، به نقل از نوشته اقای ملکی این است «ما روشنفکران (دهه۴۰ و۵۰) پرت بودیم و تحلیل درستی ازجایگاه خود در جامعه و جامعه خود درجهان نداشتیم. یکی دیگر از آسیب‌های جامعه‌ی ما در آن هنگام، چپ‌زدگی شدید بود. باید اعتراف کنم شرمنده‌ام که نسل ما گند زد»

«چپ ظلم‌ستیز» و «چپ غرب‌ستیز»
🍂 آقای ملکی عزیز!ً در پاسخ شما به نوشته من مشکلی متدیک (روش شناختی) هست که راه را بر بحث و نقد جدی می‌بندد. شما با ارائه تعریف‌هائی شخصی و اختصاصی و اگر ناراحت نشوید، من‌درآوردی، از اصطلاح‌های «چپ» و «چپ‌زده» و «چپ ظلم‌ستیز» و «چپ غرب‌ستیز»، مبنای بحث را بر تعریف‌های شخصی و اختصاصی خود گذاشته‌اید. تعریف‌های شما چنان تنظیم شده‌اند که نتیجه‌گیری دلخواه شما را اثبات کنند.

🍂 دستکم بر سابقه دانشگاهی خود می‌دانید که این شیوه اسکولاستیکی و مدرسی و قرون وسطائی با بحث جدی بیگانه است. این شیوه در جهان مجازی و برخی رسانه‌های فارسی زبان، بر ذهن‌های ساده‌ی پذیرنده‌ی فرمول های ساده، موثر است، اما با سابقه آکادمیک شما و با روال بحث جدی در تضاد.

🍂 من هم می‌توانم برای مثل، برای آب و سنگ دو تعریف اختصاصی و شخصی جعل کنم و بگویم آب در تعریف من جسم جامدی‌ست که… و سنگ ماده سیالی‌ست که… و نتیجه بگیرم که با زدن آب بر سر ادم‌ها می توان آن ها را کشت و سنگ را می‌توان نوشید و هر کس انتقاد کرد، بگویم که تعریف من از این دو کلمه چنین است و نتیجه با تعریف‌های من همگن. اما که چه بشود؟

🍂 البته حقّ شماست که اصطلاح‌سازی کنید یا از هر واژه‌ای، هر تعریفی که خواستید ارائه کنید. مشکل این جاست که با تعریف‌های شخصی و اختصاصی و من‌درآوردی، نمی‌توان با دیگران گفت و گو و تبادل نظر کرد.

🍂 تعریف‌های شما شاید بر ذهن‌های ساده‌ای تاثیر بگذارید که برای مثال از خود نمی‌پرسند، داریوش شایگان «دوره‌ی بازگشت به سنت‌های اسلامی و معتقد به کرامات مابعدالطبیعی» و جلال آل احمد «دوره‌ی غرب زدگی» را چگونه می‌شود با کسی چون امیرپرویز پویان در یک مقوله جای داد؟ آن هم وقتی سه متن درخشان امیرپرویز پویان در نقد عمیق و رادیکال و جدی آل احمد و گرایش «احیا، اشاعه و بازگشت به هویت و سنت»های اسلامی در دهه چهل هنوز در دست است و می‌توان آن‌ها را خواند.

🍂 نمی‌پرسند که روشنفکرانی مدافع دستاوردهای فرهنگی و تمدنی مدرنیته چون پویان یا شاملو را چگونه می‌شود با دفتر فرح پهلوی، داریوش شایگان، احمد فردید، احسان نراقی، حسن نصر و… (درباریان هوادار بازگشت) و علی شریعتی و روح الله خمینی و آل احمد و…، (مخالفان حکومت اما معتقد به بازگشت)، با انگ «چپ غرب‌ستیز» یا «چپ‌زده» در یک گونی چپاند؟

🍂 از خود نمی‌پرسند اگر همه چپ‌ها، جز اقلیتی کوچک، «غرب‌ستیز» و «مخالف دستاوردهای مدرنیته» بودند، پس آن همه آثار هنری و ادبی، که چپ‌های ایرانی بر بستر دستاوردهای مدرنیته‌ی به‌اصطلاح غربی، خلق کردند و آن همه نهاد مدرن که برساختند، از کجا آمده است؟

شیطان و خدا، چپ و …
تعریف شخصی و اختصاصی شما از «چپ غرب‌ستیز» چنان گل و گشاد است که بنا به نوشته خودتان، از «شایگان و حزب توده و اسلام‌گرایان سنتی و حزب توده ایران – فداییان اکثریت و رهبر آن آقای فرخ نگهدار – امثال علی علیزاده و فواد شمس، دکتر فریبرز رییس دانا و هوشنگ ابتهاج» بگیر تا «حتا حزب ظاهرا لیبرال نهضت آزادی» و… را در برمی‌گیرد… همه این‌ها «چپ‌زده» یا «چپ غرب‌ستیز»اند. کافی‌ست با همان متد آکادمیک که به سابقه تحصیلات علمی خود بیش از من با آن آشنا هستید، به‌شیوه «یک کاسه کردن» و «برساختن شیطان» در متن خود بنگرید تا خود به انتقاد از متن خود برخیزید.

نوشته اید «چپ‌زدگی» خصوصیتی‌ست از «چپ غرب‌ستیز». «چپ غرب ستیز» شما شیطان مجسمی‌ست که به گفته شما «تمدن اسلامی را در برابر تمدن غربی قرار داد»، (یعنی حتا پیش از پیدائی چپ در کشورهای اسلامی واکنش منفی برخی مسلمانان را به دستاوردهای فرهنگی مدرنیته برانگیخت!) «فضا را «چپ‌زده» کرد»، «هم اسلامگرایان سنتی مثل شایگان و نصر را متاثر از غرب‌زدگی کرد و هم بنیادگرایان اسلامی مانند خمینی را و هم روشنفکران مذهبی همچون شریعتی را»؛ یعنی شما آثار حسین نصر، رئیس دفتر فرح را که «چون شهبانوی گرامی» خود، منادی بازگشت به سنت‌های اسلامی بود، نخوانده و از پیشینه‌ی خانوادگی و فکری او خبر ندارید؟ یعنی شما از پیشینه شخصی و ذهنی اقای خمینی و انگیزه‌های ضدیت او با فرهنگ غیراسلامی، به ویژه با دستاوردهای پس از رنسانس اروپا، بی‌خبراید؟ از واکنش مسلمانان ایران به فرهنگ مدرنیته از دوران ناصرالدین شاه قاجار به بعد خبر ندارید؟ از آثار سید قطب در مصر چطور؟ از شیح فضل الله نوری یا حتا از سید جمال الدین اسد آبادی (یا افغانی) چطور؟ همه این‌ها را می توان در کارنامه شیطان رجیم «چپ‌های غرب‌ستیز» نوشت؟

چه کسی در ایران فرهنگ ساز بود؟ چپ یا دیگران؟
نوشته اید «متاسفانه گرایش غالب در چپ ایرانی در دهه چهل و پنجاه (و متاسفانه تاکنون) همین چپ‌ غرب‌ستیز بوده که فضا را «چپ‌زده» کرد».

در دهه چهل و پنجاه هم حزب توده بود (البته به طور عمده در خارج) و هم چپ نو مستقل در داخل کشور (جنبش فدائی) و این‌ها یکی نبودند در بینش و نظر و مواضع.

جز این، کافی‌ست آدم، کمی و فقط کمی، به تحولات فکری و فرهنگی اواخر مشروطه به بعد، و به‌ویژه به پیدائی و تحولات ژانرهای ادبی و هنری برآمده از فرهنگ مدرنیته در ایران چون نقاشی مدرن، گرافیک، مجسمه‌سازی، تاتر، سینما، موسیقی، داستان‌نویسی و رمان‌نویسی، روزنامه‌نویسی و… و به صدها کتاب نظری و ادبی و هنری و… ترجمه‌شده بنگرد تا بیبنید که اغلب دستاوردهای فرهنگی ایران در بستر مدرنیته، حاصل خلاقیت چپ‌های ایران است.

این چپ‌ها بودند که دستاوردهای فرهنگی و هنری و ادبی ّو فکری برآمده از فرهنگ مدرنیته در اروپای غربی و آمریکا را به جامعه ایرانی معرفی کردند و در جامعه ایرانی رواج دادند.

این چپ ها بودند که نهادهای مدرنی چون حزب، سازمان زنان، اتحادیه‌های صنفی کارگری و کارمندی و روشنفکری، نهادهای دموکراتیک و… را برساختند و در ایران رواج دادند. اغلب کتاب‌های ادبی و هنری و نظری برآمده از مدرنتیه‌ی غربی در اروپای غربی و امریکا را ترجمه کردند و… . بورژوازی ایران، جز در دوره مشروطه و اندکی در زمان رضا شاه، و جز با چند چهره البته بزرگ، خلاقیت فرهنگی نداشت. عقیم بود به ویژه متاسفانه از ۱۳۲۰ به بعد (بورواژی را نادقیق به کار برده‌ام).

نقد چپ و چپ‌ستیزی
گفته‌اید نقد چپ، چپ‌ستیزی نیست؛ درست! «نقد چپ» وقتی‌ست که به حق، خطاهای بزرگ برخی گرایش‌های چپ، از جمله برای مثال، خطاهای فکری و سیاسی حزب توده و اکثریت را در حمایت از «یکی از ناانسانی‌ترین استبدادهای ضدمردمی، سرکوب ناانسانی و سرمایه‌داری رانتی ـ نفتی جمهوری اسلامی» نقد می‌کنید.

چپ‌ستیزی وقتی‌ست که آن خطاها را به پای چپ نو دهه‌های چهل و پنجاه و به پای همه‌ی سازمان‌ها و گرایش‌های چپی بنویسید که در همان سال‌های به گفته شما «گند زدن» حزب توده و اکثریت، با جمهوری اسلامی به مبارزه برخاستند و شمارشان در جمع، بیش از اعضای حزب توده و اکثریت بود. چپ‌ستیزی وقتی‌ست که نقش چپ را در رواج و گسترش و تعمیق فرهنگ مدرنیته غربی در ایران نبیند و… . می‌بینید که مرز نقد چپ و چپ‌ستیزی روشن است.

چپ کیست و چیست؟
می‌رسیم به یکی از مضمون‌های اصلی تعریف شما. چپ کی‌ست و چیست؟ اینجا مجال بحث درباره این تعریف نیست، اما توافق کنیم که شورای نگهبان چپ، شورای نگهبان لیبرال یا اسلام و… نداریم تا صلاحیت مدعیان را تعیین کند. برای ادامه بحث و فقط برای ادامه بحث، توافق کنیم که هرکس که گفت «من چپ هستم» با او بحث ذاتی و اصطلاحی نکنیم، بلکه بینش، نظرها، مواضع، گفتار و کردار او را بررسی کنیم؛ با چه معیار و سنجه‌ای؟

معیارهای به تقریب پذیرفته شده این‌هاست:

۱ـ مخالف و مبارزه جدی و پیگیر با هر نوع بهره‌کشی انسان از انسان، در هر قالبی. این در عصر ما یعنی، مخالفت و مبارزه با سرمایه‌داری، از سرمایه‌داری مونوپولی آمریکا تا سرمایه‌داری دولتی شوروی سابق و سرمایه‌داری مافیائی روسیه کنونی، از سرمایه‌داری دولتی ـ خصوصی چین کنونی و سرمایه‌داری رانتی ـ نفتی ایران تا سرمایه‌داری دولتی ـ انگلی خاندان اسد در سوریه و… (از صفت‌های نادقیق که نوشته‌ام بگذریم. نمونه‌هائی نوشته‌ام که در بحث با شما اهمیت دارد).

۲ـ مخالف و مبازه جدی و پیگیر با هر نوع استبداد در هر قالب. از استبداد جمهوری اسلامی و استبداد اسدی و پوتینی و چینی و کره شمالی و… گرفته تا استبداد نامحسوس رسانه‌های جریان اصلی در امریکا و اروپا و… (البته استبداد رسانه‌ها فرق بسیار دارد با استبداد حکومت)

۳ـ مخالف و مبارزه جدی و پیگیر با هر نوع تبعیض جنسیتی و سیاسی و عقیدتی و دینی و…

۴ـ مخالف و مبارزه جدی و پیگیر با تخریب محیط زیست

۵ـ مخالفت و مبارزه جدی و پیگیر با جنگ افروزی و خشونت حکومت‌ها و قدرت‌های سیاسی و اقتصادی.

شاخصه های دیگر هم هست، اما این شاخصه‌ها که نوشتم، با هم و نه جداجدا، شاخصه‌های مهمّ چپ است. از منظر من هیچ چیر در دنیا بر این شاخصه‌ها الویت ندارد. سیاست چپ بر این شاخصه‌ها استوار است. با این شاخصه‌ها، حمایت از استبدادهای سرمایه‌داری چون جمهوری اسلامی و خاندان اسد و… سیاست چپ نیست، به هر دستاویزی.

به حمایت حزب توده و اکثریت از استبداد خمینی، به دستاویز مبارزه با امریکا اشاره کرده‌اید. حق دارید، اما چپ فقط این نبود. در بحث‌ها به من اشاره شده، پس از خودم شروع می‌کنم.

در همان نخستین هفته‌های اشغال سفارت آمریکا، زمانی که اغلب نیروها از این حرکت حمایت می‌کردند، مقاله‌ای در نشریه «رهائی» منتشر کردم با عنوان «فدائیان خلق، پیروان نوین خط امام»، در انتقاد از مواضع گروه‌های حمایت‌گر. مقاله حاصل کار جمعی چند نفر بود که من تقریر کردم.

در همان سال‌های نخست، در آخرین شماره تهران مصور، که همراه با آیندگان توقیف شد، مقاله‌ای نوشتم صریح در انتقاد از استبداد خمینی و… اینها مهم نبودند، اما مهم این بود که برخی سازمان‌های چپ و بسیاری از روشنفکران چپ، با نگاهی عمیق‌تر و با شیوه‌هائی موثرتر، مواضعی چنین داشتند. ندیدن آن تلاش‌ها گژدیسه کردن تاریخ است.

نوشته‌اید «احزاب چپ، مانند حزب توده و فداییان اکثریت، گند زدند که بخاطر چپ‌زدگی، حامی حکومت اسلامگرایان شدند و هنوز هم هستند». حق با شماست، اما وقنی در بارۀ چپ می‌نویسید، حق است که بنویسید که سازمان‌های اقلیت فدائی، وحدت کمونیستی، اتحادیه کمونیست‌ها، گروه های خط ۳ و ۴ و… در همان زمان، با استبداد جمهوری اسلامی مبارزه کردند. جبهه دموکراتیک ملی، که بر الویت حفظ و بسط دموکراسی تاکید داشت، از کسانی چون آقای متین دفتری، که چپ نبود، و از برخی چهره‌های چپ آن روزگار، چون شکری پاک‌نژاد و منوچهر هزارخانی و از چند گروه چپ چون وحدت کمونیستی شکل گرفته بود. همین جبهه، تظاهرات علیه دستور خمینی برای بستن روزنامه «آیندگان» را، که شاید بزرگ ترین تظاهرات ضداستبدادی آن سال ها بود، سازمان داد.

سوریه
چند بار به سوریه و از مدعیان چپی که از حضور نظامی روسیه و جمهوری اسلامی در سوریه دفاع کرده و می‌کنند، اشاره کرده‌اید. از نظر من و بسیاری چپ‌ها، هیات حاکمه سوریه به رهبری خاندان اسد، روسیه، آمریکا، اروپای غربی، جمهوری اسلامی، قطر، عربستان، ترکیه و… و گروه‌های جهادی و وابسته، در سوریه جنایت می‌کنند؛ البته با سهم نامساوی و بسته به قدرت و نفوذ خود. اسرائیل نیز در پشت صحنه و گاه البته جلو صحنه، شریک جنایت‌هاست.

نیروی چپ در سوریه، به نظر من در کنار جنبش‌های مردمی می‌ایستد که خواهان دموکراسی، رفع همه تبعیض‌های جنسیتی و قومی و دینی و… و خواهان خودگردانی دموکراتیک مردمان در کانتون‌ها است و می‌بینید که همه نیروهای درگیر در آن جنگ ناانسانی، از ترکیه عضو ناتو گرفته تا روسیه، انها را سرکوب کرده و کمر به نابودی انها بسته‌اند.

مبارزه با سلطه سرمایه‌داری آمریکا
یکی از محورهای بحث شما مخالفت با سلطه آمریکا است. شما که مدعی نیستید که هرکس و در هر زمانی با سرمایه‌داری مونوپولی آمریکا و سلطه آن بر کشورهای پیرامونی مبارزه کرد، شیطانی‌ست متعلق به گروه «چپ‌زده» و «چپ غرب‌ستیز».

چپ مستقل ایران در زمان شاه، علیه سلطه همه جانبه سرمایه‌داری مونوپولی امریکا بر کشورمان نیز بود. این موضع فرق بسیار داشت با موضع حزب توده که به شوروی ان زمان وابسته بود. چپ مستقل ایران و جنبش فدائی با سلطه شوروی نیز مخالف بود (به نطریات مکتوب مسعود احمدزاده درباره حزب توده و شوروی ان زمان نگاه کنید).

سلطه آمریکا، که ما با ان مخالف بودیم، سلطه‌ای بود که بر همه جا، از دربار و ارتش تا اقتصاد و سیاست، سایه افکنده بود. اگر سلطه را انکار نمی‌کنید چه عیبی در مبارزه با آن می‌بینید؟

این درست است که روحانیت شیعه و گرایش بازگشت به سنت هم با امریکا مخالف بود اما این گرایش در واقع نه با سلطه سرمایه‌دارانه، بلکه با دستاوردهای بزرگ فرهنگ و تمدن بعد از رنسانس، از اومانیزم و عقل‌گرائی و روشنگری گرفته تا سوسیالیزم و مارکسیزم و… مخالف بود.

دیدیم که در ۴۰ سال گذشته، برای پیوستن به بازار سلطه جهانی سرمایه، تقویت سرمایه‌داری رانتی ـ نفتی و حذف و سرکوب تمدن و فرهنگ پس از رنسانس، از هیچ تلاشی دریغ نکرده‌اند. می‌پرسم یکی کردن «گرایشی مدرن که مروج اصلی مدرنتیه در ایران بود»، با «گرایش بازگشت»، صرقا به‌دلیل اینکه هر دو با امریکا مخالف بودند، درست است؟ حتا برغم اینکه یکی، مخالف سلطه سرمایه‌دارانه امریکا بود و دیگری، مخالف مدرنیته و دستاوردهای فرهنگی و هنری و ادبی بعد از رنسانس؟

حاشیه داعش و القاعده
نوشته‌اید چپ‌زده کسی‌ست که می‌نویسد «کلینتون در کتاب خاطراتش نوشته داعش را ما خودمان ساختیم!» . من نمی‌دانم که این را که نوشته؟ اما حمله ارتش امریکا به عراق و افغانستان هنوز موضوع روز است و چون توطئه دولت‌های آمریکا و انگلیس علیه مصدق و کودتای ۲۸ مرداد و یا کودتای سازمان سیا علیه آلنده در شیلی، کهنه نیست؛ اینها البته دخالت نظامی شوروی سابق در افغانستان و یا دخالت نظامی روسیه را در سوریه تبرئه یا توجیه نمی‌کنند؛ همه این‌ها جنایت است. جنایت، جنایت است و انسان شریف از جنایت حمایت نمی‌کند با هیچ توجیهی.

درباره نقش فرح پهلوی و سه گرایش هنری و ادبی «بازگشت، تقلید و تلفیق» که بحثی فرهنگی‌ست نه سیاسی، در مقاله‌های کتاب «شب دردمند آرزومندی» نوشته‌ام و در مقاله‌ای جدا نیز خواهم نوشت.


شجاعت یا فرافکنی داریوش شایگان؟
کی «گند زد»؟ «فرح پهلوی و شایگان» یا «چپ‌ها»؟

فرج سرکوهی

🍂 این متن را می‌خواستم چون کامنت در صفحه آقای عمار ملکی بگذارم، اما دیدم بد نیست اینجا منتشر کنم چون کمی طولانی‌تر از حوصله کامنت است و موضوع نیز می تواند عمومی باشد.

🍂 آقای عمار مالکی به نقل این جمله دکتر شایگان «ما روشنفکران (دهه ۴۰ و۵۰) پرت بودیم و تحلیل درستی از جایگاه خود در جامعه و جامعه خود در جهان نداشتیم. یکی دیگر از آسیب‌های جامعه ما در آن هنگام چپ‌زدگی شدید بود. باید اعتراف کنم شرمنده‌ام که نسل ما گند زد!»، نوشته‌است «روشنفکری که شجاعانه خود و نسلش را نقد کرد، درگذشت».

🍂 اقای ملکی! من این را می‌فهم که چرا اینگونه جمله‌های آیه‌گونه(!)، آب از لب‌ولوچۀ چپ‌ستیزان، اصلاح‌طلبان حکومتی و فرهنگی‌کاران امنیتی رسانه‌هائی چون «کین‌نامه» و توابع، سرازیر می‌کند، اما کاش شما تا این حد از دهه‌های چهل و پنجاه خبر داشتید که بدانید، آقای شایگان، در آن زمان از چهره‌های فعال گرایش «احیا و بازگشت به سنت‌های اسلامی» بود که فرهنگ غربی را منحط و… و تمامی گرایش‌های لائیک و دموکراسی‌خواه و چپ را «فراورده‌های فرهنگ منحط غربی» تلقی می‌کردند! و نه‌تنها روشنفکری منتقد یا مخالف سلطنت پهلوی نبود، بلکه آدمی بود «در خدمت دم و دستگاه‌های عریض و طویل و آب و نان دار دربار پهلوی».

🍂 خانم فرح پهلوی در آن زمان، با سرمایه‌گذاری هنگفت مالی و تبلیغاتی و معنوی و امنیتی، برای احیا و حفظ و اشاعۀ «سنت‌های اسلامی» می‌کوشید. یکی هم به این دلیل که به خظا فکر می‌کردند، سنت‌های اسلامی، پادزهر موثری‌ست علیه دموکراسی‌خواهان (از جمله جبهه ملی و چپ‌ها) و سلطنت را بیمه می‌کند، اما «از قضا سرگنجیین صفرا فزود/ روغن بادام خشکی می‌نمود».

🍂 نگاه کنید به کارنامۀ نهادها و جریان‌هائی که خانم فرح پهلوی راه انداخت یا مدافع و حامی آنها بود؛ مثل «انجمن حکمت و فلسفه» با دکتر نصر، «مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی» با دکتر صفوت، «مرکز حفظ بافت معماری سنتی» با مهندس دییا، تشویق نقاشی سقاخانه و قهوه‌خانه، برخی برنامه‌های جشن هنر و …؛ کتاب‌های «آسیا در برابر غرب» و «بت‌های ذهنی و خاطره ازلی» شایگان، کتاب «آن جه خود داشته» احسان نراقی در همان دهه‌ها منتشر شدند، آثاری در تبیلغ همین تلاش‌ها (بد نیست بخوانید).

🍂 جالب است که بخشی از دربار پهلوی از سویی، و کسانی چون آقایان خمینی و جلال آل احمد و.. از دیگر سو، همزمان برای احیا سنت‌های اسلامی می‌کوشیدند و زمینه‌های فرهنگی رواج این سنت‌ها را در جامعه فراهم می‌کردند و آن هم با «منحط » خواندن «فرهنگ غربی» و تمجید و تبلیغ سنت‌های اسلامی (این همراهی، خود موضوعی‌ست مهم).

🍂 دیدیم که زمینه‌سازی فرهنگی برای احیای سنت‌های اسلامی در جامعه، چه نقش مهمی داشت در پدید آمدن جمهوری اسلامی و چه نتیجه‌ای. جمهوری اسلامی حاصل ده‌ها مولفه و عامل است؛ از عوامل فرهنگی آن یکی هم همان فعالیت گسترده‌ی گرایش «احیا و حفظ و اشاعه سنت‌های اسلامی» است که حتا در تلویزیون حکومتی دوران سلطنت، برنامه‌ی ثابت هفتگی داشت، با حضور باز هم ثابت آقایان احمد فردید و احسان نراقی در نقش مبلغان «اتحطاط فرهنگ غرب و بازگشت به سنت‌های اسلامی» و… .

🍂 اگر قرار است زمینه‌های فرهنگی جمهوری اسلامی را بشناسم، «گرایش احیا و حفظ و اشاعه سنت‌های اسلامی» در هر دو سوی همسو (فرح پهلوی و شایگان‌ها، فردیدها و نصرها از سوئی، و خمینی و آل احمدها و بازگان-شریعتی‌ها از دیگر سوی) را باید دید.

🍂 اگر قرار است روندی فکری را بر اساس نتیجه عملی آن داوری کنیم، «گرایش احیا و حفظ و اشاعه سنت‌های اسلامی» روندی بود در خدمت پدید آمدن جمهوری اسلامی و پیروری سنت‌های اسلامی بر گرایش‌های دیگر انقلاب، از جمله بر لائیک‌ها و دموکراسی‌خواهان که از نگاه گرایش «احیا و حفظ و اشاعه سنت‌های اسلامی» «غربی و منحط» تلقی می‌شدند؛ پس این نه « نسل» شایگان»، آنگونه که او و شما نوشته‌اید، بلکه کسانی چون «شایگان و نراقی و نصر و فرح پهلوی و فردید و خمینی و …» بودند که به گفته او «گند زدند » و این «گند زدن»، ربطی ندارد به نسلی از روشنفکران ایران و ربطی ندارد به «چپ‌زدگی» آن هم از نوع «شدید»؟

🍂 خطاهای روشنفکرات و چپ‌ها را در آن زمان نیز می‌توان و باید جدی بررسی کرد، اما نه اینگونه بی‌ربط که در جمله شایگان است؛ برخلاف گفته شما، آقای شایگان در این جمله، نه خود را نقد کرده‌است و نه نسل خود را؛ برعکس، کوشیده‌است «گند زدن» خود و همفکران خود را پنهان کند و گناه را به گردن چپ‌ها بیاندازد (درین باره یادداشتی می‌نویسم و اینجا به همین بسنده میکنم). یک نکته دیگر این که جمله‌ای تا این حد نادرست، کسی را به وجد آورد از شاخصه بیماری آشکار یا پنهان چپ‌ستیزی نیست؟ نقد چپ امری متفاوت و دیگر است تا چپ ستیزی!