در نقد “کمونیسم سیاسی” حمید تقوایی (۱) تلاشی برای مارکسیسم زدایی از جنبش کمونیسم کارگری -علی جوادی

مقالات

پرسش: “کمونیسم سیاسی” ترمی است که حمید تقوایی در سالزرو بزرگداشت منصور حکمت طرح کرده است. در همین بحث گفته شده که “کمونیسم سیاسی” در تمایز با کمونیسم فرقه ای و کمونیسم ایدئولوژیک طرح شده است. نظر شما در این موارد چیست؟
علی جوادی: اجازه دهید قبل از اینکه به نقد و بررسی این مقوله و استنتاجات سیاسی ناشی از آن در سیاست و پراتیک کمونیستی و حزبی بپردازیم به چند نکته در مدخل بحث اشاره کنم.
ابتدائا دوست دارم تاکید کنم که من در نقد و بررسی این بحث به عنوان یک فعال و اکتیویست کمونیسم کارگری با بردداشت مارکسی – حکمتی از این جنبش و نه الزاما یک کادر حزب کمونیست کارگری اظهار نظر میکنم. این جایگاه به من این امکان و ویژگی را میدهد که با دست باز و در چهارچوب نظری سیاسی بحث و نقطه نظرات انتقادی خودم را ارائه دهم و نگران ملاحظات حزبی – تشکیلاتی نباشم.
ثانیا من هم مانند برخی از رفقایی که این سمینار را شنیدند، معتقدم که این سمینار در بزرگداشت نقش، جایگاه و بررسی نقطه نظرات و تلاش عظیم منصور حکمت برای سازماندهی انقلاب کارگری و پیشروی و پیروزی کمونیسم و کارگر در تحولات جاری نبود. (اولین سئوالی را هم که پس از ارائه قسمت اول سمینار با آن مواجه میشویم، همین نکته است!) بلکه اساسا برداشت حمید تقوایی از برخی از مباحث ارائه شده توسط منصور حکمت بود که متاسفانه با تعبیر روشن و غیر قابل تفسیر خود منصور حکمت از همین مباحث به درجات زیادی متفاوت است و بعضا به نتایج کاملا متضادی از آن تئوریها و نقطه نظرات منتج میشود که در ادامه حتما به آنها خواهیم پرداخت. نتیجتا ابتدائا باید روش کنیم که شما در این سمینار شاهد باز کردن برخی از نقطه نظرات منصور حکمت نیستید. تیتر سمینار ارائه شده هم ربطی به مباحث منصور حکمت در زمینه “حزب و قدرت سیاسی” و “حزب و جامعه” ندارد.
“کمونیسم سیاسی” اختراع حمید تقوایی است. منصور حکمت هیچگاه از چنین مقوله ای استفاده نکرده است. تاکید منصور حکمت در بحث “حزب و قدرت سیاسی” اساسا نشان دادن ضرورت و مطلوبیت تصرف قدرت سیاسی توسط حزب کمونیستی کارگری در شرایطی است که بحث قدرت سیاسی در جامعه باز شده است. بحثی در مورد “سیاسی” بودن و به “قدرت سیاسی” سیاسی خیره شدن توسط کمونیسم و یا انواع گرایشات کمونیستی بطور علی العموم نیست. بحث “حزب و قدرت سیاسی” جدلی است با آن مدعیان کمونیسم که خیز برداشتن حزب کمونیستی کارگری برای تصرف قدرت سیاسی را نادرست، بلانکیستی و آوانتوریستی و غیر کارگری میدانستند. نشان میدهد که اتفاقا تنها راه تصرف قدرت سیاسی برای طبقه کارگر و پایان دادن به حاکمیت بورژوازی از این طریق است. و در ادامه همین مبحث به مختصات سیاسی و اجتماعی و نظری و کلا قابلیتهایی که حزب کمونیستی کارگری باید دارا باشد می پردازد. تاکید میکنم، بحث منصور حکمت در زمینه “حزب” و “قدرت سیاسی” است و نه “کمونیسم” و “سیاست”. “حزب و جامعه” هم همینطور، بحثی در زمینه ویژگی ها و تلاش “حزب” کمونیستی کارگری برای تصرف قدرت سیاسی در “جامعه” معاصر با تمام پیچیدگی ها و ویژگی هایش است. حزب و حزبیت و ویژگی ها و پراتیک حزبی بطور مشخص در مرکز بحث قرار دارد. رابطه حزب و قدرت سیاسی در جامعه و تصرف قدرت سیاسی توسط حزب مساله اصلی آن تزها و سمینارها بود. اینکه چگونه حزب کمونیستی کارگری میتواند به وزنه و نیرویی تعیین کننده برای تصرف قدرت سیاسی تبدیل شود.
مباحث ارائه شده در سمینار “کمونیسم سیاسی” هم زمینه ها و هم متد متفاوتی از متد و روش برخورد منصور حکمت دارد و هم مشخصا به نتایج سیاسی کاملا متفاوتی در عرصه سیاسی میرسد که متاسفانه میتواند عواقب ناگواری برای یک حزب کمونیستی کارگری در صورت غلبه پیدا کردن داشته باشد. نتیجتا در نقد و بررسی تزهای مندرج در “کمونیسم سیاسی” حمید تقوایی از یک طرف باید نشان داد که این مباحث ربطی به بحثهای کمونیسم کارگری منصور حکمت ندارد، در تمایز آشکاری با آن مباحث است و از طرف دیگر نتایج سیاسی و پراتیکی این تزها را مورد بررسی و نقد قرار دارد.
خلاصه کنم، این نقطه نظرات در صورت پیشروی میتوانند به نسخه ای برای شکست کمونیسم کارگری در پس کشمکشهای حاضر و جاری در جامعه باشند. سیاستی که کمونیسم کارگری را به زائده جنبشهای راست و بورژوایی در جامعه تبدیل کند، نتیجه متفاوتی نمیتواند داشته باشد. در این زمینه باید بیشتر صحبت کرد.
به سئوالتان برگردم. همانطور که اشاره کردید، حمید تقوایی این بحث را در تمایز با کمونیسم فرقه ای و ایدئولوژیک مطرح کرده است. من دوست دارم در این زمینه به چند نکته اشاره کنم. بحثم بطور مشخص در زمینه “کمونیسم” و ایدئولوژی” است.
حمید تقوایی با این تعاریف شروع میکند: “کمونیسم سیاسی هم در تمایز از کمونیسمهائی مطرح میشود که ایدئولوژیک و فرقه ای و مکتبی اند.” و در ادامه اضافه میکند: “منصور حکمت اولین بار در سال ٩٩ در نوشته ای تحت عنوان “حزب و جامعه: از گروه فشار تا حزب سیاسی” نقد خود را از کمونیسمهای فرقه ای- ایدئولوژیکی مطرح میکند.” (تاکید از من است) خوشبختانه مطلب منصور حکمت تحت این عنوان در سایتهای منصور حکمت موجود و برای همگان قابل دسترسی است. شما در هیچ کجای این مطلب و یا در سمیناری که پیش از آن در پلنوم وسیع کمیته مرکزی تحت عنوان “حزب و حزبیت و قدرت سیاسی” صورت گرفته کوچکترین اشاره ای به مقوله ای به نام “کمونیسم ایدئولوژیک” مشاهده نمیکنید. حمید تقوایی خصلت فرقه ای برخی جریانات کمونیستی را مترادف و معادل خصلت “ایدئولوژیک” این نیروها قلمداد میکند و مدعی میشود که بحث منصور حکمت در این زمینه است و گویا منصور حکمت در نقد خصلت فرقه گرایی برخی جریانات مدعی کمونیسم در عین حال منتقد ایدئولوژی این جریانات هم هست. در اینجا ایدئولوژی حال با هر تعریفی، شامل حال مارکسیسم هم میشود. آیا این یک اشتباه سهوی است؟ کلا به این مساله چگونه باید نگریست؟ بعلااوه اهمیت فاصله گذاری در این زمینه چیست؟
مسلما حمید تقوایی میتواند هر برداشت و یا هر تعبیری از ایدئولوژی داشته باشد. میتواند مانند پست مدرنیست ها عضر حاضر را عصر پایان ایدئولوژیها بنامند. میتواند معتقد باشد که مارکسیسم اساسا یک ایدئولوژی نیست. میتواند بسیاری از کمونیستهای کارگری را بخاطر تاکید بر خصلت مارکسیستی جنبش کمونیسم کارگری فرقه گرا و “ایدئولوژیک” بنامند. همانطور که ما هم مجازیم این اقدام را تلاشی برای مارکسیسم زدایی از جنبش کمونیسم کارگری قلمداد کنیم و بر علیه و در نقد آن موضع گیری کنیم. اما مسلما نمیتواند این مباحث را به پای منصور حکمت بنویسد و از اعتبار منصور حکمت برای پیش بردن نقطه نظرات خاص خود در این زمینه بهره برداری کند. این اقدامی غیر اخلاقی است.
در ادامه اجازه دهید در سطحی انتزاعی تر یعنی از کانسپت ایدئولوژی و مارکسیسم شروع کنم. دوره پس از سقوط بلوک شرق در عین حال دوره تعرض به هر گونه ایده و آرمان برابری طلبانه و آزادیخواه و انسانگرایانه بود. پایان تاریخ را اعلام کردند، پایان مبارزه طبقاتی را اعلام کردند، پایان ایدئولوژیها و پایان مارکس و تلاش کمونیسم و کارگر را هم به آن اضافه کردند. این جدال و این تبلیغات گوش کر کننده در عین حال یک هدف معینی را دنبال میکرد. بی اعتبار کردن مارکسیسم و خلع سلاح کارگر و جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر از دکترین شرایط رهایی خویش، یعنی مارکسیسم.
مسلما من و شما و بسیاری از دیگران میتوانیم بنشینیم و ساعتها در باره اینکه آیا مارکسیسم اصولا یک ایدئولوژی است یا نه، بحث کنیم. میتوانیم به این مساله بپردازیم که اصولا چه مجموعه ای از عقاید و آرمانها را میتوان ایدئولوژی نامید؟ آیا هر نوع ایدئولوژی قائم به ذات دارای باری منفی است؟ آیا نمیتوان یک ایدئولوژی مانند ناسیونالیسم داشت که نافی برابری و انسانیت انسانها است و یک ایدئولوژی داشت که تمام تاکیدش رهایی انسان و جامعه پایان دادن به نکبت سرمایه داری و کارمزدی و جامعه طبقاتی است؟ آیا ایدئولوژی قلمداد کردن مارکسیسم منجر به جزم گرایی در مارکسیسم و نقد مارکسیستی میشود؟ بله میتوانیم بحث کنیم و شاید به نتایج متفاوتی هم در بحث برسیم. اما در این تردیدی نیست که یک رکن تعرض راست به کمونیسم و آزادیخواهی مشخصا زدن مارکسیسم به مثابه یک ایدئولوژی، اعلام شکست این چهارچوب انتقادی و نظری و این نقد به نظام سرمایه داری است. در این چهارچوب، در این تعرض، مارکسیسم تماما یک ایدئولوژی است. نفس کمونیست بودن مترادف ایدئولوژیک بودن است. نفس مارکسیست بودن و تبیین مارکسیستی کردن از جامعه و تلاش برای تغییر آن، یک اقدام ایدئولوژیک و نتیجتا مذموم است. در این چهارچوب لیبرالیسم و یا ناسیونالیسم مورد نقد نیستند، بلکه برعکس بخشی از ابزار تعرضشان است.
ببینید اگر ناسیونالیسم یک ایدئولوژی است، اگر لیبرالیسم یک ایدئولوژی بورژوایی است، مارکسیسم هم به اعتباری یک “ایدئولوژی” است. دکترین و علم رهایی و آزادی طبقه کارگر و به تبع آن تمامی آزادی انسانها است. نتیجتا بحث بر سر نامگذاری و یا درستی و نادرستی یک مجموعه از عقاید و نقطه نظرات و یک دستگاه فکری و عقیدتی نیست. مساله بر سر مضمون و محتوای وجودی این مجموعه نظرات، یا به عبارت دیگر “ایدئولوژیها” است نه بر سر اسم گذاری و یا بحثی سمانتیک. ناسیونالیسم ایدئولوژی و دکترین نافی برابری و حقوق یکسان و جهانشمول انسانها است. لیبرالیسم ایدئولوژی و نگرش بورژوا از حق و آزادی و برابری با قدوسیت مالکیت خصوصی بر ابزار و وسایل تولید و توزیع است. مارکسیسم هم ایدئولوژی جنبش کمونیسم کارگری برای آزادی و رهایی انسانها است.
و تا آنجا که بحث منصور حکمت در مقاله “حزب و جامعه” و “حزب و قدرت سیاسی” برمیگردد بحثی در زمینه کنار گذاشتن و یا حداقل حاشیه ای شدن مساله تلاش برای تصرف قدرت سیاسی توسط برخی از جریانات کمونیستی است. اینکه بسیاری از سازمانهای کمونیستی عملا تنها گروههای فشار به احزاب اصلی در جامعه هستند، به جای اینکه خود حزب اصلی بر سر جدال بر سر قدرت سیاسی در جامعه باشند. این مباحث در عین حال تلاشی برای رفع موانع تبدیل حزب کمونیست کارگری از “گروه فشار” به یک “حزب تمام عیار سیاسی” و مدعی قدرتمند در جدال بر سر قدرت سیاسی است.
اما شما در هیچ جایی در سمینار “کمونیسم سیاسی” نمی بینید که حمید تقوایی تفکیکی میان مارکسیسم و ایدئولوژی قائل شده باشد. مثلا اعلام کرده باشد که بحث من در مورد مارکسیسم جریانات و احزاب کمونیستی نیست. بعلاوه چنین ادعایی اصولا نمیتواند صورت بگیرد، چرا که بحثش بر سر گرایشات ناسیونالیستی و یا لیبرالیستی حاکم بر برخی احزاب و سازمانهای چپ و کمونیستی نیست. ایدئولوژی مورد نظر ایشان تنها و تنها مارکسیسم است.
حال شاید گفته شود که بسیار خوب، ایشان یک کمونیسمی را میخواهد که ایدئولوژیک نیست، مارکسیست نیست، اما سیاسی است و میخواهد در پس سرنگونی رژیم اسلامی قدرت سیاسی از آن این چنین حزبی شود، مشکل چیست؟ انتقادتان چیست؟
در پاسخ باید به چند مولفه اشاره کرد. اولا اینکه چنین حزبی، حزب مورد نظر منصور حکمت و برداشت او از تحزب کمونیسم کارگری نیست، حزب دیگری است. مختصات دیگری دارد. ثانیا بنظرم چنین حزب فرضی ای نیرویی متعلق به جنبش کمونیسم کارگری نیست. ثالثا کمونیسم کارگری با مارکسیسم اش پیروز میشود و نه با مارکسیسم زدایی از یک حزب کمونیستی کارگری. چرا؟
۱-حزب کمونیست کارگری و مارکسیسم: حزب کمونیست کارگری مورد نظر منصور حکمت یک حزب مارکسیستی است. بند یک اصول سازمانی حزب کمونیست کارگری ایران نوشته منصور حکمت سیاه روی سفید با این تاکید بر این خصلت حزب شروع میشود. “حزب کمونیست کارگری ایران یک سازمان انقلابی مارکسیستی است که برای متشکل کردن و هدایت طبقه کارگر برای تحقق انقلاب کمونیستی تشکیل شده است.” مارکسیستی و سازماندهی تحقق انقلاب کمونیستی و نه هر انقلاب دیگری، مفاهیمی که دیگر خود موضوع جدالند.
از طرف دیگر منصور حکمت در همان مطلب حزب و جامعه، تاکید ویژه ای بر خصلت مارکسیستی حزب در بخش “حزب مارکسیستی – حزب اجتماعی” دارد. و تاکیدش این است که ما یک حزب مارکسیستی هستیم و اگر حزب مارکسیستی بخواهد اجتماعی شود، بخواهد گسترده و اجتماعی شود، باید هسته مرکزی و ستون فقرات کادری آن به شدت مارکسیستی و با تعهد بالای تئوریک نظری باشد، تا بتواند توده هایی را که حتی نمیدانند مارکسیسم خوردنی یا پوشیدنی است را به خود جلب کند و اجتماعی بشود. تاکید میکند که ما از معدود جریاناتی هستیم که میخواهد “ماکزیمالیسم و کمونیسم را توده اى و اجتماعى کند. میخواهد آرمانها و ایده انقلاب کمونیستى اش را ببرد و توده اى و اجتماعى کند.” آرمانها و ایده انقلاب کمونیستی اش را ببرد و اجتماعی کند! این تاکید را از هم از سر خالی نبودن عریضه انجام نداد. میخواست روشن کند که برداشت دیگری از “حزب تمام عیار سیاسی” مورد نظرش نشود. هشدار داده بود که تاکنون بسیاری از جریانات چپ برای اینکه اجتماعی شوند، به راست چرخیده اند، نمیخواست چنین بلایی بر سر حزب کمونیست کارگری بیاید. پیچ و خم های این پیشروی کمونیسم و کج راههای پیش رو را میشناخت. میخواست نشان دهد که ما آن گرایشی هستیم که روی رادیکالیسم و کمونیسم بی تخفیف و آتشین اش میخواهد اجتماعی شود.
حمید تقوایی مسلما این بخش از مقاله “حزب و جامعه” را نیز خوانده است اما در هیچ کجای بحث “کمونیسم سیاسی” نه تنها کوچکترین اشاره ای به این ویژگی “حزب تمام عیار سیاسی” مورد نظر منصور حکمت ندارد، بلکه تزهای مورد نظرش دقیقا نقد این ویژگی حزب کمونیستی کارگری است.
۲-جنبش کمونیسم کارگری و مارکسیسم: از نقطه نظر منصور حکمت جنبش کمونیسم کارگری و مارکسیسم دو عرصه قائم به ذات، مستقل و قابل تفکیک از هم نیستند. بلکه وجوه متفاوت یک پدیده عینی و اجتماعی اند. چگونه؟ کمونیسم کارگری از نظر فکری و نظری مارکسیسم است و برداشت ما از مارکسیسم (مارکسیسم پراتیک، مارکسیسم ماکزیمالیست، مارکسیسم رادیکال و انسانگرا، مارکسیسم سازمانده انقلاب کارگری و اصلاحات روزمره ) جنبه نظری و تئوریک این جنبش را بیان میکند. در حالی که از نظر عینی و اجتماعی جنبش اعتراض ضد سرمایه داری و سوسیالیستی طبقه کارگر است. این دو عرصه برای کمونیسم کارگری منصور حکمت قابل تفکیک و جدا کردن نیست. به عبارت دیگر مارکسیسم پرچم و ایدئولوژی این جنبش عینی و اجتماعی است. این جنبش عینی بدون این پرچم و ایدئولوژی مارکسیستی دیگر کمونیسم کارگری نیست.
به این اعتبار با این تعاریف از جنبش کمونیسم کارگری آیا “دوز بالایی” از ایدئولوژی مارکسیستی را وارد جنبش کمونیسم کارگری نکرده ایم؟ پاسخ دقیقا و عمیقا منفی است. در پاسخ باید به تفاوت مبارزه طبقاتی، مبارزه کارگری، مبارزه ضد سرمایه داری کارگر، مبارزه سوسیالیستی کارگر و کمونیسم کارگری اشاره کرد. مبارزه طبقاتی محصول جامعه طبقاتی است. مبارزه کار و سرمایه محصول جامعه طبقاتی سرمایه داری است. بدیهی است که این مبارزه یکی از مشتقات و یا محصول ایدئولوژی مارکسیسم نیست. این مبارزه در کلیت خود میتواند الزاما هیچ “دوزی” از مارکسیسم را در خود نداشته باشد. همانطور که هر اعتراض کارگری الزاما یک اعتراض سوسیالیستی نیست. همانطور که هر اعتراض سوسیالیستی کارگری نیز الزاما یک اعتراض کمونیستی کارگری نیست. کمونیسم کارگری آن بخش از جنبش سوسیالیستی کارگری است که آگاهانه، بله آگاهانه، پرچم مارکسیسم را در دست دارد. به اعتباری کمونیسم کارگری بخش مارکسیستی گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر است. تاکید میکنم که کمونیسم کارگری آن اعتراض ضد سرمایه داری و سوسیالیستی طبقه کارگر است که با نقد و پرچم مارکسیسم به جدال سرمایه میرود. و اتفاقا یک رکن مهم تلاش ما این است که این گرایش در میان گرایشات متعدد موجود در مبارزه ضد سرمایه داری طبقه کارگر، دست بالا و موقعیت هژمونیک را پیدا کند. به اعتباری من طرفدار این هستم که مارکسیسم و نگرش مارکسیستی نقش بیشتر و گسترده تری در اعتراض کارگری و مبارزه طبقاتی ایفا کند.
۳-مارکسیسم و پیروزی کمونیسم کارگری: به نظر من یکی از ملزومات پیروزی کمونیسم کارگری در تحولات حاضر این است که طبقه کارگر با پرچم سوسیالیستی و مارکسیستی کمونیسم کارگری در جدال بر سر قدرت سیاسی حضور پیدا کند. اگر گرایشات ناسیونالیستی و یا سندیکالیستی – رفرمیستی بتوانند نقش هژمونیک در صفوف اعتراضی طبقه کارگری را داشته باشند، بدون تردید پیروزی کمونیسم کارگری به مراتب سخت تر و مشکل تر خواهد شد. مسلما تلاش برای تامین هژمونی کمونیسم کارگری در صفوف اعتراضی طبقه کارگر یک تلاش آموزشی و اسکولاستیک نیست. محصول یک انتخاب اجتماعی است. انتخاب اجتماعی حزبی که پرچم یک تحول کمونیستی را در جدال اجتماعی بر سرآینده جامعه بر افراشته است و میکوشد در جنبش سرنگونی طلبانه موجود در جامعه “نه” خود را به نه جامعه و توده مردم تبدیل کند.
خلاصه کنم، یکی از نتایج “کمونیسم سیاسی”، مارکسیسم زدایی از جنبش و حزب کمونیست کارگری است. این تلاش در صورت موفقیت میتواند نتایج بسیار زیانباری برای جنبش ما در بر داشته باشد. این نقطه نظرات نسخه ای برای شکست و نه پیروزی کمونیسم کارگری است.
ادامه دارد…