karol marx

دو مطلب از کارل مارکس : جنگ علیه ایران و قرارداد ایران / شماره ۵٠۴٨ روزنامه “نیویورک دیلى تریبیون” به تاریخ ٢۴ ژوئن ١٨۵٧

مقالات نشريات

جنگ علیه ایران✍️  کارل مارکس

براى درک علل سیاسى و هدف جنگى که اخیرا انگلستان علیه ایران آغاز کرده و بنا به اخبار رسیده اخیرا شدت بیشترى هم یافته است، لازم است نگاهى به گذشته داشته باشیم تا معلوم شود چرا دولت انگلستان میخواهد شاه ایران را به زانو درآورد. در سال ١۵٠٢ سلسله ایرانى (صفوى) توسط اسماعیل تأسیس شد. وى خود را وارث شاهان ایرانى تلقى میکرد. این سلسله به مدت دو قرن دولتى مقتدر و توانا را بنیاد گذاشت. در سال ١٧٢٠ ایرانیان شکست فاحشى از یاغیان افغانى، که در ایالات شرقى میزیستند، خوردند. آنان به بخش غربى ایران حمله بردند و دو امیر افغانى توانستند به مدت چند سال خود را بر اریکه شاهى ایران نگهدارند. پس از اندک مدتى افغانها توسط نادر[١]، که در آغاز فرماندهى کل قوا را بعهده داشت، از کشور بیرون رانده شدند. وقتى که نادر تاج سلطنت را تصاحب کرد، افغانهاى یاغى را سرکوب کرده، لشگرکشى معروف خود را به هند راه انداخت. بدین سان او به از هم پاشیدن سلطنت متزلزل مغول در هند یارى رساند و این امر موجب شد که راه نفوذ انگلیسیان بر هند هموار گشته، سپس سلطه آنان بر این کشور برقرار شود.
در سال ١٧۴٧ بدنبال هرج و مرج ناشى از مرگ نادر در ایران، احمد دورانى[٢] در افغانستان حکومت مستقلى مرکب از ایالات امیرنشین هرات، کابل، قندهار، پیشاور و سرزمینهایى که بعدها بوسیله “سیک‌ها” تصاحب شد، بوجود آورد. این پادشاهى که فقط به ظاهر یکپارچگى داشت پس از مرگ مؤسس آن فروریخت و سرزمین‌هاى تشکیل دهنده آن از هم جدا شدند. عشایر خودسر افغان، که در اثر خصومتهاى دائمى و خودرایى رؤساى آنها، تجریه شده بودند، فقط بطور اتفاقى، در اثر تهدیدهاى ایران، استثنائا با هم متحد میشدند. مخاصمات سیاسى افغانستان و ایران ناشى از اختلافات ایلى است که سابقه تاریخى دارد. اختلافات مرزى و ادعاها و نیز اختلافات مذهبى پیوسته به این مخاصمات دامن میزنند. باید دانست که افغانها پیرو تسنن هستند در صورتى که ایران دژ شیعه، مبتنى بر امامت موروثى، محسوب میشود.

به رغم این مخاصمات شدید و همه‌جانبه بین ایران و افغانستان یک نکته مشترک وجود داشته است و آن عبارت از مخالفت با روسهاست. در زمان پتر کبیر، براى بار نخست، روسیه به ایران حمله کرد ولى نتایج چشمگیرى بدست نیاورد. الکساندر اول[٣] خوش‌اقبال‌تر بود، زیرا که در پى قرارداد گلستان، ایران مالکیت ١٢ ایالت خود را، که اکثرا در جنوب قفقاز قرار داشتند، از دست داد. به دنبال جنگهاى ١٨٢۶ و ١٨٢٧ که منجر به عقد قرارداد ترکمانچاى شد، نیکلا[۴] نواحى دیگر ایران را به تصرف درآورده این کشور را از حق کشتیرانى در سواحل متعلق به خود، واقع در بحر خزر، محروم کرد. خاطره تجاوزات گذشته، محدودیتهاى کنونى، که ایران از آنها رنج میبرد، بیمناکى از تجاوزات دیگر و نیز تحریکات رقابت‌آمیز، ایران را بر آن داشته است که مخالف سرسخت روسها باشد. از سوى دیگر هر چند که افغانها مستقیما با روسها اختلافى نداشتند، لیکن بر حسب عادت، روسیه را دشمن ابدى مذهب خود پنداشته به مثابه غولى میانگارند که آماده بلعیدن آسیاست. ایرانیان و افغانها که روسها را دشمن دیرین خود میانگارند به این نتیجه رسیده‌اند که انگلستان (در این ماجرا) هم‌پیمان طبیعى آنهاست. به همین مناسبت براى حفظ برترى خود، انگلستان مجبور بود نقش میانجى‌گرى خیرخواه را بین ایران و افغانستان ایفا کند و خود را مخالف مصمم تجاوزات روسیه بنمایاند. از یک سو انگلستان تظاهر به دوستى مینماید و از سوى دیگر (در برابر خواستهاى یکجانبه آنها) مصممانه پایدارى میکند. بیش از این هم نیازى نبود.

با تمام این احوال، نمیتوان گفت که انگلستان از مزایاى چنین موقعیتى به نحو احسن بهره‌بردارى کرده است. در سال ١٨٣۴ هنگامى که قرار بود ولیعهد (ایران) تعیین شود، انگلیسیان نظرات روسها را پذیرفته موافقت خود را در مورد شاهزاده پیشنهادى روسى اعلام کردند و سال بعد با زر و زور افسران انگلیسى این شاهزاده را کمک کردند تا بتواند به رقباى خود فایق آید. سفراى انگلستان مأموریت یافتند که دولت ایران را از درگیرى با افغانها و نیز تضییع منابع برحذر دارند. لیکن موقعى که سفراى انگلیس خواستار قدرت براى پیشگیرى از چنین جنگى شدند وزیر ایرانى ماده‌اى از قرارداد مربوط به سال ١٨١۴ را یادآورى کرد که بر طبق آن دولت انگلستان حق ندارد در اختلافات ایران و افغانستان میانجیگرى کند، مگر این که دولت ایران خواستار آن باشد. بنا به عقیده نمایندگان انگلستان در هند، روسها به جنگ اخیر دامن زده‌اند. آنان میخواهند از پیشروى ایرانیان به طرف مشرق بهره‌بردارى کنند تا روزى بتوانند از همین راه لشگریان خود را به سوى هند روانه کنند. این مسائل ظاهرا هیچ اثرى روى “لرد پالمرستون”[۵] نگذاشته است. وى در آن موقع وزیر امور خارجه بود. در سپتامبر ١٨٣٧ لشگریان ایران به افغانستان حمله بردند. بعد از چند پیروزى کوچک ایرانیان به دروازه شهر هرات رسیدند و در مقابل آن اردو زده تحت نظر مستقیم “کنت سیمونیچ”[۶] سفیر روسیه در دربار ایران، شهر را محاصره کردند.

در طى عملیات جنگى، “مک نیل”[٧]، سفیر انگلستان، در اثر دستورات ضد و نقیض (مقامات متبوع خود) سردرگم شد. از یک سو “لرد پالمرستون” (وزیر امور خارجه انگلستان) دستور میداد که “از بحث درباره رابطه ایران با هرات خوددارى کند”، زیرا که این مسأله به هیچ وجه به انگلستان مربوط نیست. از سوى دیگر “لرد اوکلند”[٨]، فرمانده کل هندوستان، میخواست که شاه ایران را وادارد که عملیات جنگى را متوقف سازد. در آغاز جنگ، “م. الیس” افسران انگلیسى را که در ارتش ایران خدمت میکردند احضار کرد، لیکن “پالمرستون” دوباره آنان را به خدمت بازگرداند. فرمانده کل هندوستان، بار دیگر به “مک نیل” دستور داد که افسران انگلیسى ارتش ایران را ترک کنند، ولى مجددا “پالمرستون” این تصمیم را نقض کرد. در ٨ مارس ١٨٣٨ “مک نیل” به داورى ایرانیان رفت و نه بنام انگلستان، بلکه بنام هندوستان، پیشنهاد میانجیگرى کرد. پس از گذشت ٩ ماه از محاصره شهر هرات، در اواخر ماه مه ١٨٣٨ “پالمرستون” پیام تهدیدآمیزى به دربار ایران فرستاد و طى آن براى نخستین بار مسأله هرات را بهانه قدرت‌نمایى قرار داده، براى اولین دفعه، شدید به “بند و بست ایران با روسیه” اعتراض کرد. همزمان با این اقدام حکومت هند به ناوگان خود دستور داد که بسوى آبهاى خلیج فارس روانه شوند و جزیره خارک را به تصرف درآورند. این همان جزیره‌اى است که اخیر بار دیگر بوسیله انگلیسى‌ها اشغال شده است. در همین اواخر بود که فرستاده انگلستان تهران را به قصد ارض روم ترک کرد و سفیر ایران را به انگلستان راه ندادند. در خلال این مدت، به رغم محاصره طولى، حملات ایرانیان به شهر هرات دفع شد و در ١۵ اوت ١٨٣٨ شاه ایران (محمدشاه) مجبور شد از محاصره دست بردارد و با شتاب ارتش خود را از افغانستان بیرون ببرد. بنابراین گمان میرفت که عملیات نظامى انگلستان نیز پایان پذیرد، ولى بر خلاف تصور، مسائل جنبه خارق‌العاده‌اى پیدا کردند. ظاهرا چنین بنظر میرسید که ایرانیان بنا به تحریک روسها به هرات لشگر کشیده‌اند و روسها میخواستند از این فرصت استفاده کرده بخشى از افغانستان را بتصرف خود درآورند. انگلیسى‌ها به بیرون راندن ارتش ایران قناعت نکرده، خود رأسا به تصرف سراسر افغانستان اقدام کردند. از همین جاست که جنگ معروف انگلستان با افغانستان آغاز شد. نتیجه نهایى این جنگ براى انگلستان مصیبت‌بار بود. مسئول اصلى چنین شکستى هنوز هم شناخته نیست.

جنگ کنونى انگلستان علیه ایران ناشى از حوادثى است که شباهت زیادى به جنگ پیشین (ایرانیان) با افغانستان دارد؛ بدین معنا که ایرانیان به هرات حمله کرده این بار آن را به تصرف درآوردند. لیکن تاکنون انگلستان چنان عکس‌العملى از خود نشان داده است که گویى هم‌پیمان و مدافع “دوست محمد خان”[٩] است، در صورتى که (چندى پیش) انگلیسى‌ها در صدد برآمدند که وى را از سلطنت برکنار کنند ولى در این کار ناکام شدند… حالا باقى میماند که ببینیم آیا این جنگ نیز، همانند جنگ گذشته نتایج خارق‌العاده و غیرمنتظره‌اى ببار میآورد؟

کارل مارکس این مقاله را در ٢٧ ژانویه ١٨۵٧ نوشت. روزنامه “نیویورک دیلى تریبیون” آن را در شماره ۴٩٣٧ مورخ ١۴ فوریه ١٨۵٧ منتشر کرد.

فهرست اسامى
[١] نادر شاه افشار (١٧۴٧-١۶٨٨) – شاه ایران در سالهاى ١٧٣٩-١٧٣٨، به هندوستان یورش برد.
[٢] احمد شاه دورانى (١٧٧٣-١٧٢۴) – مؤسس سلسله دورانى و بنیانگذار دولت افغانستان

[٣] الکساندر اول (١٨٢۵-١٧٧٧) – تزار روسیه در فاصله ١٨٠١ تا ١٨٢۵. تحمیل کننده قرارداد گلستان به دولت ایران.

[۴] نیکلاى اول (١٨۵۵-١٧٩۶) – امپراتور روسیه (١٨۵۵-١٨٢۵)، تحمیل کننده قرارداد ترکمانچاى به ایران.

[۵] پالمرستون، هنرى جان تمپل (١٨۶۵-١٧٨۴) – شخصیت دولتى انگلستان، عضو حزب تورى، سپس از سال ١٨٣٠ یکى از رهبران جناح راست، وزیر امور خارجه (١٨۵١-١٨۴۶)، وزیر کشور (١٨۵۵-١٨۵٢).

[۶] سیمونیچ، ایوان استپانوویچ (١٨۵۵-١٧٩٢) – ژنرال روسى، سفیر روسیه در تهران (١٨٣٩-١٨٣٢).

[٧] مک نیل، جان (١٨٨٣-١٧٩۵) – سیاستمدار انگلیسى، وزیر مختار در تهران (١٨۴٢-١٨٣۶).

[٨] اوکلند، جرج ادن (١٨۴٩-١٧٨۴) – لرد و سیاستمدار انگلیسى از حزب “ویک”، فرماندار کل هندوستان (١٨۴٢-١٨٣۶).

[٩] دوست محمد خان (١٨۶٣-١٧٩٣) – امیر افغانى (١٨٣٩-١٨٢۶) و (١٨۶٣-١٨۴٢).

 

==================================================================================

قرارداد ایران  ✍️کارل مارکس

اخیرا مجلس نمایندگان انگلستان از “پالمرستون”[١] (نخست وزیر وقت) درباره جنگ بر علیه ایران سؤال کرد؛ وى با لحن نیشدارى چنین پاسخ داد: “بمحض اینکه قرارداد صلح به امضاى قطعى برسد مجلس میتواند نظرش را درباره جنگ اعلام دارد”. قرارداد صلح که در چهارم مارس ١٨۵٧ درپاریس پاراف شده و در ٢ مه ١٨۵٧ در بغداد به امضاى قطعى رسیده حالا در برابر مجلس قرار دارد. این قرارداد شامل چهارده ماده است که ٨ ماده آن مملو از عباراتى است که معمولا در قراردادها بکار میروند. ماده پنجم میگوید: “بعد از سه ماه، همزمان با مبادله اسناد قرارداد صلح، سپاهیان ایران باید شهر هرات و اراضى مربوط به آن را ترک کنند”. ماده چهاردهم میگوید: “بمحض تحقق مطالب مندرج در ماده پنج دولت انگلستان متعهد میشود که قواى اعزامى خود را از بنادر، اماکن و جزایر متعلق به ایران بیرون ببرد”.
بجاست یادآورى شود که در جریان کنفرانس استانبول، حتى پیش از اشغال بوشهر، فرخ خان[٢]، سفیر ایران، مسأله تخلیه هرات از سپاهیان ایران را به “لرد استراتفورد ردکلیف”[٣] پیشنهاد کرده بود. از این تأخیر تنها امتیازى که انگلستان میتواند بدست آورَد این است که در بدترین فصل، سپاهیان انگلیسى حشره‌خیزترین منطقه پادشاهى ایران را ترک میکنند. صدمات وحشتناکى که از آفتاب و دریاها و در ماههاى تابستان ناشى میشود حتى بومیان بوشهر و محمّره (خرمشهر) را نیز ناراحت میکند و این امر بوسیله نویسندگان قدیم و جدید یادآورى شده است. احتیاجى نیست که به این یادآورى‌ها اشاره شود؛ “هنرى راولینسون” که قاضى بسیار شایسته و در عین حال طرفدار “پالمرستون” هم هست، چند هفته پیش علنا اعلام کرد که سپاهیان هندى-انگلیسى در برابر زیانهاى غیر قابل تحمل ناشى از آب و هوا امنیت ندارند. براى نجات سپاهیان، روزنامه تایمز لندن، به رغم قرارداد صلح، پیشنهاد کرد که لازم است سپاهیان تا شیراز پیش بروند. خودکشى یکى از فرماندهان نیروى دریایى و نیز یکى از ژنرالهاى انگلیسى که فرماندهى سپاهیان اعزامى را به عهده داشتند، در واقع ناشى از نگرانى آنان از سلامت سپاهیان بوده است. طبق دستور دولت، آنان حق نداشتند سپاهیان خود را فراتر از محمّره ببرند. بدین سان انتظار میرود که مصیبت کریمه یک بار دیگر، در مقیاس کوچکترى تکرار شود. وقوع چنین مصیبتى نه بنا به ضرورت جنگى است و نه ناشى از اشتباهات مدیریت؛ بلکه فقط نتیجه قراردادى است که به زور شمشیر نوشته شده است. در موارد فوق‌الذکر جمله‌اى هست که اگر “پالمرستون” بخواهد میتواند آن را “پیراهن عثمان” کند.

طبق ماده چهاردهم، “سپاهیان انگلیسى از تمام بنادر، اماکن و جزایر متعلق به ایران عقب‌نشینى خواهند کرد”. بدین سان، این نکته که آیا شهر محمّره به ایران تعلق دارد یا نه قابل گفتگو است. ترکها (دولت عثمانى) ادعاى مالکیت خود را به این بندر رها نکرده‌اند. به واسطه کمىِ عمق دریا در بعضى از فصول، بصره براى پهلو گرفتن کشتى‌هاى سنگین زیاد مناسب نیست، در صورتى که در این منطقه تنها محمّره است که در تمام فصول سال براى کشتى‌ها قابل استفاده است. به این ترتیب اگر “پالمرستون” بخواهد به بهانه این که محمّره به ایران تعلق ندارد میتواند آن را تا رفع اختلاف مرزى ایران و ترکیه تحت اشغال خود نگهدارد.

ماده ششم حاکى است که ایران رضایت میدهد

“از تمام ادعاهاى خود نسبت به اراضى و شهر هرات و نیز ممالک افغانستان صرف‌نظر کرده از دخالت در امور داخلى آنها خوددارى کند، استقلال هرات و ممالک افغانستان را برسمیت بشناسد و هرگز در صدد اخلال در استقلال این ممالک برنیاید”. در مواقعى که اختلافى درباره هرات و افغانستان پدید آید براى رفع آن باید از اقدامات خیرخواهانه دولت انگلستان یارى گرفته شود؛ طرفین حق ندارند به اقدامات نظامى دست بزنند، جز در مواردى که خدمت خیرخواهانه انگلستان بى‌نتیجه بماند.”

از سوى دیگر دولت انگلستان متعهد میشود

“براى اجتناب از هرگونه اختلاف، از اِعمال نفوذ خود بر ممالک افغان خوددارى کند؛ و اقدامات مجدانه‌اى براى حل اختلافات از طریق مسالمت، با رعایت عدالت و شرافت، بسود ایران بعمل آورد.”

اگر عبارات دیپلماتیک را از این ماده پاک کنیم چیزى جز برسمیت شناختن استقلال هرات از سوى ایرانیان باقى نمیماند و این امتیازاتى است که در کنفرانس استانبول فرخ خان آمادگى خود را براى دادن آنها اعلام کرد. حقیقت این است که طبق این قرارداد انگلستان خود را بعنوان میانجى رسمى بین ایران و افغانستان جا زده است، این که تا چه حد وى بتواند این نقش را ایفا کند مسأله حق نیست بلکه مسأله زور است. در ضمن اگر شاه در دربار از شخصى مانند “هوگو گروتیوس”[۴] نظرخواهى بکند، این شخص اعلام خواهد داشت که امتیازاتى که یک دولت مستقل به یک دولت خارجى در زمینه امور بین‌المللى خود میدهد از دیدگاه حقوقى فاقد اعتبار است. این امر در مورد تفویض چنین امتیازى به دولت انگلستان هم صادق است. این دولت با اصطلاحات شاعرانه‌اى از ممالک افغانستان و طوایف مختلفه نام میبرد که گویى افغانستان یک کشور رسمى است. دولت افغانستان به معناى سیاسى، همانقدر وجود دارد که دولت “پان اسلاویا”.

ماده هفتم بیانگر این است که

“هر گاه ممالک افغان به مرزهاى ایران تجاوز کنند، دولت ایران حق خواهد داشت براى کیفر متجاوزان به عملیات نظامى دست بزند؛ لیکن پس از انجام این کار بلافاصله باید به سرزمین خود بازگردد.”

این در واقع تکرار همان جمله قرارداد مربوط به سال ١٨۵٢ است که بیدرنگ بهانه (بدست انگلستان) داد که به بوشهر قشون اعزام کند.

بنا به ماده ٩ دولت ایران اجازه تأسیس و شناسایى رایزنى‌هاى کل، رایزنى و معاونت رایزنى را قبول کرده، مقامات کنسولى انگلستان را در خاک ایران میپذیرد. طبق ماده ١٢ دولت انگلستان از ایرانیانى که هم اکنون در استخدام هیأتهاى انگلیسى، رایزنى‌هاى کل، رایزنى، معاونت رایزنى و کارکنان رایزنى انگلستان نیستند، حمایت نمیکند.

استقرار رایزنى‌هاى انگلیسى در ایران پیش از جنگ مورد موافقت فرخ خان قرار گرفته بود. قرارداد کنونى خوددارى انگلستان از حق حمایت ایرانیان به آن چیزى نمیافزاید، حقى که یکى از علل محرز جنگ بشمار میآید. اتریش، فرانسه و سایر دول کنسولگرى‌هاى خود را، بدون توسل به اعزام “دزدان دریایى” در ایران برقرار کرده‌اند.

بالأخره “قرارداد” بازگشت “م. مورى” را به دربار ایران و نیز معذرتخواهى از این نجیب‌زاده را تحمیل کرد. (توضیح این که) شاه، در یکى از نامه‌هایش خطاب به صدراعظم، “مورى” را “مرد احمق، نادان و دیوانه”، یک آدم “کم‌عقل” و نویسنده یک “سند موهن و سفیهانه” توصیف کرده بود. عذرخواهى از “مورى” نیز بوسیله فرخ خان قبلا مطرح شده بود، لیکن در آن موقع این پیشنهاد رد شده متقابلا خواسته شده بود که صدراعظم استعفا بدهد و “مورى” با جلال و شُکوه تمام “در میان صداى ناى و کرناى و شیپور و فلوت و هارپ و غیره” وارد تهران

شود. آقاى “مورى” بعنوان رایزن کل در مصر، مراتب لطف شخصى آقاى “باررو” را پذیرفته و بمحض پیاده شدن در ساحل بوشهر تنباکویى را که از سوى شاه به او هدیه داده شده بود آشکارا در بازار بفروش رساند. وى بعنوان یک شوالیه دربدر، در حالى که یک بانوى ایرانى بدنام وى را همراهى میکرد، نتوانست تصویر کمال و شایستگى یک انگلیسى را در ذهن شرقیان جاى دهد. تحمیل اجبارى او به دربار ایران یک موفقیت قابل تردید بود. این قرارداد در مقایسه با آنچه که فرخ خان پیشنهاد کرده بود جمعا چیز تازه‌اى ندارد. امتیازى که بنا به این قرارداد بدست آمده حتى به اندازه کاغذى که قرارداد بر روى آن نوشته شده ارزش ندارد تا چه رسد به پولهایى که در این راه خرج شده و یا خونهایى که بزمین ریخته شده است. بیشترین محصول عملیات نظامى انگلستان در ایران عبارت از کینه و نفرتى است که علیه انگلستان در آسیاى مرکزى پدید آمده است. در اثر عقب‌نشینى‌هاى سپاهیان هندى بار تازه‌اى بر خزانه‌دارى هند تحمیل شده و در نتیجه نارضایى افزون شده است. نتایج تقریبا اجتناب‌ناپذیر وقایع یک کریمه دیگر عبارت از شناسایى میانجیگرى رسمى بناپارت بین انگلستان و دول آسیایى و نیز تصرف اراضى دوگانه خیلى مهم بوسیله روسهاست که یکى در کناره (غربى) بحر خزر و دیگرى در مرزهاى شمالى سواحل ایران قرار دارد.

این مقاله در ١٢ ژوئن ١٨۵٧ بوسیله کارل مارکس نوشته شده و در شماره ۵٠۴٨ روزنامه “نیویورک دیلى تریبیون” به تاریخ ٢۴ ژوئن ١٨۵٧ بچاپ رسیده است.

[١] پالمرستون، هنرى جان تمپل (١٨۶۵-١٧٨۴) – شخصیت دولتى انگلستان، عضو حزب تورى، سپس از سال ١٨٣٠ یکى از رهبران جناح راست، وزیر امور خارجه (١٨۵١-١٨۴۶)، وزیر کشور (١٨۵۵-١٨۵٢).
[٢] فرخ خان [امین الدوله] – سیاستمدار ایرانى، امضاء کننده قرارداد ١٨۵٧ و وزیر مختار ایران در لندن ١٨۵٧.

[٣] استراتفورد، ردکلیف (١٨٨٠-١٧٨۶) – سیاستمدار انگلیسى، سفیر انگلستان در استانبول (١٨۵٨-١٨۴١).

[۴] گروتیوس، هوگو (١۶۴۵-١۵٣٨) – عالم و وکیل مشاور هلندى و یکى از بانیان تئورى بورژوایى حقوق بشر.