جنگ دو اردوی تروریستی در خاورمیانه ✍️حسین مرادبیگی (حمه سور)

مقالات

حمله جنایتکارانه حماس به مردم بیدفاع اسرائیل در ۷ اکتبر، با وارد شدن فاکتور جمهوری اسلامی در آن به جنگ تروریستی میان حماس و دولت اسرائیل در خاورمیانه، ابعادی منطقه ای و جهانی داده است. طرف اصلی اردوی تروریسم اسلامی در تقابل با تروریسم دولتی اسرائیل، جمهوری اسلامی است که دولت اسرائیل را به نام دفاع ازحماس و مساله فلسطین به مصاف طلبیده است. طرح و انجام حمله حماس به اسرائیل بدون پشتیبانی کامل جمهوری اسلامی از لحاظ مالی و نظامی و تدارکاتی غیر ممکن بود. آمریکا و دیگر دول غربی از آن اطلاع کامل دارند. روزهای اول و دوم “پیروزی”، رهبری حماس اعلام کرد که این عملیات را به کمک جمهوری اسلامی و یکی دو دولت دوست دیگر انجام داده است و به آن افتخار میکند. خامنه ای و مطبوعات و افراد وابسته به جمهوری اسلامی نیز خوشحالی خود را از آن ابراز داشتند، بعدا که افکارعموی ازابعاد هولناک این جنایت و کشتن افراد بیگناه در اسرائیل مطلع شدند، دیداری برای خامنه ای ترتیب دادند که شرکت مستقیم جمهوری اسلامی در آن را “انکار” کند. خامنه ای منتظر عکس العمل دولت اسرائیل و بمباران و کشتار مردم بیدفاع غزه در ابعاد جدیدی ماند، با شروع آن دخالت جمهوری اسلامی را در آن با تهدید و حتی شرکت احتمالی در این جنگ را نیز آشکار کرد.

جمهوری اسلامی به این رویاروئی با دولت اسرائیل به نام دفاع از حماس و مردم فلسطین احتیاج داشت. سناریوی خیالی مورد نظر خامنه ای از این جنگ هرچه باشد، تعبیر مادی و زمینی آن، صرفنظر از کشمکش چندین ساله میان این دو دولت تروریستی، تغییر موقعیت جمهوری اسلامی است در منطقه و این قبل ازهرچیز محصول دوره انقلابی اخیر است. دوره انقلابی اخیر،علیرغم سرکوب و کشتار خشنی که این رژیم از زنان و نوجوانان، عمدتا دختران و دانش آموزان و دیگر مردم سرنگونی طلب راه انداخت و آن را تا کشتار کودکان هم گسترش داد، تکانی از بالا تا پائین به جمهوری اسلامی داد که سران آن را مجبور کرد که خود نیز به آن اذعان کنند. شکل گرفتن اعتراضات ۳۰ ، ۴۰ تا ۶۰ هزار نفری در خارج و حمایت وسیع بین المللی زنان و مردان برابری طلب و آزادیخواه از این حرکت انقلابی، آینده جمهوری اسلامی را درمنطقه نزد متحدین خود و حتی دیگر نیروهای جنبش اسلام سیاسی دردیگر کشورها نیز زیر سوال برد. خامنه ای و دیگر سران رژیم اسلامی برای ترمیم موقعیت سابق خود به یک رویاروئی با دولت اسرائیل به نام دفاع از حماس و مردم فلسطین به هدف دادن تحرک جدیدی به اسلام سیاسی در منطقه، احتیاج داشتند. از یکطرف ادامه اعتراضات داخل ایران و از طرفی دیگر فشار بین المللی از طرف سازمانهای مدافع حقوق بشر و محکوم کردن هرروزه کشتار و اعدام های جمهوری اسلامی در کنار درب بازی که آمریکا و دول غربی برروی جمهوری اسلامی گشودند که خواه ناخواه در ادامه آن صفوف بالای جمهوری اسلامی را تحت تاثیر قرار میداد، خامنه ای و بازیگران اصلی سیاست در جمهوری اسلامی را به این آلترناتیو کشاند، تا هم صفوف خود را با آن متحد و هم توجه را از اعتراضات داخل ایران منحرف کنند. این توجیه که بهم زدن شکل گرفتن محور آمریکا، عربستان و اسرائیل هدف این رویاروئی بوده است، جزو توجیهات سطحی است که ژورنالیست ها در اختیار افکارعمومی و جریانات سیاسی قرار میدهند. پرچم ها و صف آرائی و جبهه های احتمالی در این جنگ از هم اکنون کاملا معلوم است.

جنگ تروریستی اخیر حماس و جمهوری اسلامی علیه تروریسم دولتی اسرائیل برسر حل مساله فلسطین و پایان دادن به چندین دهه از درد و رنج طولانی مردم فلسطین نیست، استفاده کردن از آن است در جهت اهداف تروریستی آنان در منطقه. حماس هم برای این ایجاد شد که در حل این مشکل سنگ اندازی کرده و از هر تلاشی برای حل آن، جلوگیری کند. دولت اسرائیل به حماس و حماس نیز به دولت اسرائل احتیاج داشت. حماس با بهره گری از مساله فلسطین از اهداف تروریستی خود و توجیه کشتار مردم بی دفاع اسرائیل، استفاده میکرد، دولت اسرائیل هم با بهره گیری از تروریسم حماس، تروریسم دولتی خود را با ادامه اشغال و کشتار هرروزه نوجوانان و جوانان فلسطینی و هر بار انهدام بخشهائی از غزه را توجیه میکرد. اکنون با آن انهدام کامل غزه را دارد توجیه میکند. قرار بود که افراطیون این دو طرف در قدرت نباشند تا مساله فلسطین از راه گفتگو حل شود. دولت اسرائیل چمدانهای پر از دلار دولت قطر را تحویل رهبری حماس میداد. میدانست که آن را صرف بهبود زندگی مردم غزه که اکثریت آنان با فقر و فلاکت دست و پنجه نرم میکنند نخواهد کرد، بلکه آن را صرف ساختن استحکامات و تونلهای زیرزمینی درغزه و تقویت بنیه نظامی خود و صرف رفاه بالای بخشی از رهبران حماس خواهد کرد. تونلهائی که اکنون دولت اسرائیل قرار است با حمله زمینی به غزه آن را منهدم کرده و به پروژه حماس خاتمه دهد!

این توجیه سطحی که حماس برای اینکه در صورت توافق محور آمریکا، عربستان سعودی و اسرائیل کنار گذاشته نشود دست به این جنایت زده است، چیزی جز توجیه جنایت اخیر حماس در کشتار مردم بیدفاع اسرائیل نیست. محکوم کردن تروریسم اسلامی حماس را باید از تروریسم دولتی اسرائیل علیه مردم غزه و دیگر مناطق اشغالی جدا کرد. چپی که حال با هر بیانی وقتی تهاجم دولت اسرائیل به غزه را می بیند تحت عنوان محکوم کردن تروریسم دولتی اسرائیل از محکوم کردن قاطع تروریسم اسلامی حماس چشم پوشی کند، خواسته یا نخواسته به موج جدید اسلام سیاسی که اکنون راه افتاده است، کمک کرده است. نه تنها اوضاع کنونی جهان در موقعیت جنگ دو ارودی تروریستی دوره ۱۱ سپتامبر نیست، بلکه جامعه اسرائیل نیز تعییرات زیادی کرده است. حتی میدیای دول غرب نیز بعد از موضعگیریهای اولیه خود با دیدن صحنه های انهدام غزه مجبور شدند لحن خود را تغییر دهند و واقعیت آن را به افکارعمومی جهان منعکس کنند.

دولت اسرائیل که زمانی نقطه قدرت دولت آمریکا در منطقه و حافظ استراتژی ریخته شده این دولت و متحدین غربی آمریکا بوده است، اکنون به نقطه ضعف دولت آمریکا تبدیل شده است. بهمین دلیل دولت آمریکا و متحدین غربی او، عمدتا آلمان، بریتانیا و فرانسه که اکنون درگیرند، ضمن حمایت نظامی و سیاسی بقول خودشان قاطع از دولت اسرائیل، مجبور شده اند که مساله حماس را از مردم فلسطین جدا کنند. در عین حال دست دولت اسرائیل را در جنگ علیه حماس نیز بازگذاشته اند تا قدرت دولت اسرائیل از لطمه ای که در این جریان خورده است، جبران شود.

کشتار مردم بیدفاع اسرائیل توسط حماس، هرچند دولت قومی مذهبی اسرائیل و جامعه اسرائیل را شوکه کرد، درعین حال فرصتی به این دولت داده است تا اقدمات بعدی خود علیه ساکنین غزه و اساسا کل مساله فلسطین را توجیه کند. چه چیزی از این قابل توجیه تر برای دولت اسرائیل که انسانهای بیدفاع را به جرم اسرائیلی بودن، زن و مرد و کودک را کشتار کرد و آنان را به گروگان گرفت! باوجود این، بخشهائی از مردم اسرائیل، بویژه نسل جوان آن که بدهی ای به ناتانیاهو ندارد، بخصوص کسانی که عزیزانشان به گروگان گرفته شده اند، علیرغم جنایت هولناک حماس، واقعبین تر و باگذشت تر از دولت اسرائیل هستند. درجواب خبرنگاران میگفتند که خواستار کشتار بیشتر و به کشتن دادن سربازان اسرائیلی برای نجات گروگانهای خود نیستند، بلکه خواستار حل آن از طریق گفتگو و مذاکره اند. بیانات ناتان یاهو که این جنگ، جنگ تمدن علیه تاریکی است، پوچ تر از آن است که توجه کسی را جلب کند. تصاویری که از انهدام وسیع غزه، کشتار وسیع مردم بیگناه آن، محاصره کامل غزه، قطع آب، برق، سوخت و آواره کردن دهها هزارنفر از مردم آن توسط تروریسم دولتی اسرائیل ، که مدام به افکار عمومی جهان مخابره میشود، تنها بخش کوچکی است از توحش تروریسم دولتی اسرائیل و یا آنچه که در ابعاد وسیعتر از آن در اکراین اتفاق افتاده است، در مقایسه با بمباران هیروشیما که نظام کاپیتالیستی آن را توجیه پذیر کرده است.

طرح دولت قومی – مذهبی اسرائیل تحت نام “تنبیه” حماس با تقسیم کردن غزه به شمال و جنوب و کوچ دادن ساکنین شمال به جنوب از هم اکنون پیدا است. این اولین محصول سیاه جنگ میان این دو اردوی تروریستی است که مستقیما درخدمت آواره کردن ساکنین مردم غزه و ابدی کردن آوارگی آنان در این یا آن اردوگاه آوارگان است. هراس مردم غزه از چنین سرنوشتی است که آنان مرگ را در کنار یک بیمارستان و یا گرسنگی کشیدن در اطراف غزه را ترجیح میدهند. تحرک اسلام سیاسی در چند کشورعربی حتما موقتا جنایتکارانی مانند خامنه ای و سران جمهوری اسلامی را خوشحال کرده است، اما ماحصل جنگ تروریستی آنان، آینده هراس انگیزی است که هم اکنون در انتظار بخش زیادی از ساکنین غزه است.

واضح است که تنها راه خاتمه دادن به این وضعیت، پایان دادن به اشغال مناطق فلسطینی نشین توسط دولت اسرائیل و ایجاد دولت فلسطینی در جوار اسرائیل است. دولت قومی مذهبی اسرائیل راه حلی برای آن ندارد. اعلان جنگ تروریسم اسلامی حماس و جمهوری اسلامی نیز نه تنها رسیدن به آن را نزدیک تر نمیکند، بلکه هم اکنون آن را از آنچه که هست نیز بی افق تر کرده است.

این جنگ هرچه زودتر باید قطع شود، چه از طریق دخالت سازمان ملل و یا مصالحه دول بورژوازی منطقه تا راه گفتگو را باز کند تا بتوان جلو این فاجعه و فجایع تلخ تر دیگر را در آینده گرفت.

برای اجتناب از طول مطلب، بحث بیشتر در این مورد، احتمالات بعدی و اوضاع جهانی را به نوشته پایانی دیگری موکول میکنم.

۱۸ اکتبر ۲۰۲۳