آنچه در زیر میخوانید ترجمه لغت به لغتی است از شعر اصلی سرود انترناسیونال که به زبان فرانسه سروده شده. این ترجمه همراه با مقدمه من، با عنوان «و سرود انترناسیونال بدنیا آمد»، در نشریه انترناسیول شماره ۱۸۹، ۲۷ آوریل ۲۰۰۷ آمده است. متن این مقدمه با مختصر تغییری نسبت به مقدمه اصلی در اینجا آمده است. مقاله کوتاهی از لنین درباره سرود انترناسیونال هم وجود دارد که قبلا در انترناسیونال آمده و من آن را بزودی در اختیار همه خواهم گذاشت.
و سرود انترناسیونال بدنیا آمد!
مقدمه مترجم
روز ۴ سپتامبر ۱۸۷۱ در پاریس جمهوری اعلام شد، و از ۱۸ مارس تا ۲۸ مه ۱۸۷۱ کارگران و شهروندان رادیکال در این شهر «کمون» برقرار کردند. کمون به نشر ایده اصلاحات رادیکال مانند قانونگذاری بدست کارگران، حقوق برابر برای زنان، میلیس مردمی پرولتری، کنترل بر قیمتها، و سوادآموزی اجباری پرداخت. کمون با کمک نیروی نظامی دولت پروس سرنگون شد.
اوژن پوتیه که عضو و فعال کمون بود شعر سرود انترناسیونال را به تعبیر لنین «در فردای شکست خونین ماه مه» کمون سرود. هفده سال بعد پیر دوگتیه Pierre Degeyter، سوسیالیست بلژیکی، برای این شعر آهنگی ساخت، و سرود انترناسیونال بدنیا آمد.
منظور ما از ترجمۀ لغت به لغتی که در اینجا از شعر این سرود بدست دادهایم، در یک کلام آگاه کردن خوانندگان فارسی زبان از مضمون دقیق و حتی الامکان لغت به لغتِ خود شعر است. و به این منظور به ترجمه لغت به لغت انگلیسی اکتفا نکرده و در موارد اختلاف متن فرانسه را مبنا قرار دادهایم. دلایل ما برای ارائه این کار اینهاست: اولا، آنها که به هر زبانی با سرود انترناسیونال آشنایند، تقریبا همیشه تنها سه بند از شش بند آن به گوششان خورده و اطلاعشان از آن از لحاظ کمی در همین حد بوده است. ثانیا، آنچه در این ترجمهها به زبانهای مختلف بدست داده شده ترجمههای تنظیم شده برای آهنگ بوده است. در این ترجمهها، طبعا، شاعران دست خود را در تغییر کلمات تا حد بسیار زیادی باز گذارده. و گاه حتی، بسته به درکشان از مضامین مارکسیستی شعر، از آن فواصل غریبی گرفتهاند. این سرودها، یا ترجمههای اقتباسی برای آهنگ، گاه حتی تا مثلا گنجاندن اشاراتی به انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه، پیش رفتهاند! ثالثا، تا آنجا که ما خبر داریم، در زبان فارسی جز ترجمه لاهوتی (تمام شش بند) که امروزه با آهنگ و بصورت سرود خوانده میشود، تنها یک ترجمه فارسی دیگر از این شعر وجود دارد. این ترجمه ظاهرا تلاشی است نه بهمان منظور ترجمه لاهوتی، بلکه به همین منظوری که ما در اینجا داریم؛ و آن ترجمه شاملو است، با عنوان «سرود بینالملل». جای صحبت از آن ترجمه طبعا در اینجا نیست. اما اگر کسی بخواهد در این زمینه تحقیقی بکند، مقایسه این دو ترجمه بدردش خواهد خورد. در این رابطه شاید فقط تذکر یک نکته لازم باشد. شاملو در این ترجمه لغت تریبیونTribune را «خطیب» ترجمه کرده است. احتمالا «تریبیون» را با «تریبون» سخنرانی اشتباه گرفته، و بعد لابد «سخنران» و بعد هم «خطیب» برایش تداعی شده است.
«تریبیون»، که لاهوتی آن را بدرست «پارلمان» ترجمه کرده، عنوانی بود برای هیئتی متشکل از دو یا سه قاضی منتخب با یا بدون سایر مقامات نظامی یا شبهنظامی در جمهوری و امپراطوری رم. نام آن در اصل مشتق از هیئت نمایندگان قبایل (tribi) بود که مردم در سرزمین های تحت سلطه رم بمنظورهای نظامی و رایگیری به آنها تقسیم شده بودند؛ یعنی چیزی شبیه لویه جرگه در افغانستان، با دستور کار نظامی. بهمین دلیل ما آن را در اینجا به «جرگه» برگرداندهایم تا به هدف اصلی که ترجمه لغت به لغت شعر است وفادار مانده باشیم، بخصوص که جنبه نظامی «جرگه»، آنهم در کنار «خدا» و «شاه»، شاید برای شاعر محمل معنای انقلابی خاصی بوده است.
حسن در دست داشتن اصل این شعر، که طبعا هیچ سرودی جز به زبان فرانسه حقش را ادا نمیکند، اینست که میتوان این بار، پس از دهها سال شنیدن کلمات ورژن سرودی آن، در مضامین زیبای حماسی، و در عین حال لطیف، و باز در عین حال عمیقا سیاسی شعر اصلی دقیق شد، و لذتی دوباره برد. مفاهیم و تصاویری مانند «آتشفشان خرد» بعنوان «آتشفشان ناگزیر ِ آخر»، «نبرد نهائی»، جامعهای که در آن «دزد گردن به اختیار پیش آورد» و… میتواند برای مدتی خوراک فکری لذیذی باشد.
نشریه انترناسیونال، شماره ۱۸۹
اردیبهشت ۱۳۸۶ = ۲۷ آوریل ۲۰۰۷
***
برخیزید، ای فلک زدگان!
برخیزید، ای در بند گرسنگی اسیران!
خرد در دهانۀ آتشفشان در غرش است،
این آتشفشان ناگزیر ِ آخر است،
لوح از نقش گذشته پاک کنیم!
مردمان! بردگان! بپا خیزید! بپا خیزید!
زیربنای جهان در تحول است،
و ما که هیچیم همه چیز خواهیم شد!
نبرد نهائی است این،
گرد هم آئیم!
و فردا
انترناسیونال
بشریت را گرد هم خواهد آورد!
نه ناجی اعظم و اعلائی در اندیشۀ نجات ماست، نه خدائی، نه قیصری، نه جرگهای
کارگران! ما خود باید به نجات خویش برخیزیم!
بیائید فرمان رهائی و خوشبختی همگانی صادر کنیم،
تا دزد گردن به اختیار پیش آورد،
تا ذهن ِ به سیاهچال افتاده نجات یابد.
در کورۀ آهنگریمان خود بدمیم،
و آهن را تا داغ است بکوبیم!
نبرد نهائی است این،
گرد هم آئیم!
و فردا
انترناسیونال
بشریت را گرد هم خواهد آورد!
دولت سرکوب میکند، قانون کلاهبرداری،
زالوی مالیات خون محنتکشان را میمکد،
هیچ وظیفهای بر عهده اغنیا نیست،
حقوق فقرا کلام پوچی بیش نیست،
بس است دیگر در کنج حبس پوسیدن،
برابری قوانین دیگری میخواهد،
که حق بدون وظیفه و وظیفۀ بدون حق را در آن جائی نباشد!
نبرد نهائی است این،
گرد هم آئیم!
و فردا
انترناسیونال
بشریت را گرد هم خواهد آورد!
جلال و جبروت سلاطین معدن و راه آهن منظره کراهتباری است،
چه اینان هیچگاه کاری جز دزدیدن کار ما نکردهاند،
شمشهای درون خزائن این جماعت حاصل کارهای ماست که ذوب و در هم آمیختهاند
مردم با اعلام فرمان استرداد این اموال،
چیزی بیش از حق خود طلب نمیکنند.
نبرد نهائی است این،
گرد هم آئیم!
و فردا
انترناسیونال
بشریت را گرد هم خواهد آورد!
شاهان ما را با هویٰهای دروغین تخدیر میکنند؛
صلح کنیم با خود، جنگ کنیم با جباران!
در ارتشها اعلام اعتصاب کنیم،
لولۀ تفنگها را رو بالا بگیریم، صفوفشان را در هم بریزیم!
این آدمخواران اگر عزم قهرمان ساختن از ما کنند،
دیری نخواهد پائید که درمییابند گلولههای ما برای ژنرالهای خودی است.
نبرد نهائی است این،
گرد هم آئیم!
و فردا
انترناسیونال
بشریت را گرد هم خواهد آورد!
ما کارگرانیم، ما برزیگرانیم، ما اردوی عظیم زحمت کشانیم
کره زمین متعلق به انسانهاست،
بیکارگان باید جای دیگری بدنبال مسکن باشند
بساط سور و سات اینان از گوشت تن ما بر پاست
اما چون این کرکسان و لاشخوران در روزی از همین روزها ناپدید شوند،
خورشید دیگر جاودانه خواهد درخشید.
نبرد نهائی است این،
گرد هم آئیم!
و فردا
انترناسیونال
بشریت را گرد هم خواهد آورد!