مردم رعیت نیستند که شاه بخواهند! بساط سلطنت بازی را جمع کنید! علی جوادی

مقالات

توضیح: این گفتگو مدتی پیش در نشریه انترناسیونال منتشر شد، اما نظر به اهمیت آن در مورد جایگاه سلطنت در تحولاتت آتی و همچنین به دنبال مباحثی که پس از پخش نواری از رضا پهلوی در مورد سلطنت موروثی چاپ مجدد آن را حائز اهمیت میدانیمم.


انترناسیونال: هفته گذشته بیانیه ای با امضای ۵۴ نفر از سلطنت طلبان منتشر شد که در آن برای آخرین بار به رضا پهلوی هشدار داده اند تا از مواضعی که گرفته است، ابراز برائت کند. شما انتشار چنین بیانیه ای را چگونه ارزیابی می کنید؟

علی جوادی: انتشار چنین بیانیه ای از جانب بخشی از بازماندگان و دو آتشه ترین پرچمداران ابقاء و احیای ارتجاع سلطنت بیش از هر چیز نشان به بن بست رسیدن کلیت پروژه سلطنت طلبی در اپوزیسیون و در فردای سرنگونی شیرین جمهوری اسلامی است. واقعیت این است که سوخت این پروژه ارتجاعی مدتهاست که عملا به انتها رسیده است. مگر تا چه مدت میتوان سرگرم یک رویای تخیلی شد؟ مگر تا چه مدت میتوان سر در برف فرو کرد و تلاش کرد که دنیای پیرامون خود را ندید و تحولات را مشاهده نکرد؟ مگر تا چه مدت میشود ندید و یا به روی خود نیاورد که امکان و احتمال احیای سلطنت چیزی نزدیک به صفر است؟ مگر تا چه مدت میتوان عده ای را سرگرم یک پروژه ساده لوحانه کرد؟ اینها به ته خط سیاسی پروژه خود رسیده اند، اما شهامت آن را ندارند که همین واقعیت را اعلام کنند. خلع ید از “تنها بازمانده”، “تنها امید” و “تنها فرد مذکر” خاندان سلطنت عملا، خواسته و یا ناخواسته، به معنای صدور اعلامیه مراسم کفن و دفن و ختم این پروژه سیاسی است.

اما درخواست از “شاه” (در این داستان هزار و یک شب که دیگر هر چه بیشتر به یک کابوس تبدیل شده است، رضا پهلوی، همچنان شاه “ایران زمین” است.) برای اعلام پشیمانی و ابراز ندامت از مواضع اتخاذ کرده اش نیز از چند جهت جالب توجه و دیدنی است. این جماعت که عمدتا مجیز گویان با جیره و یا بی جیره مواجب استبداد سلطنتی بوده اند، و از ساواک و شنکجه و سیستم امنیتی و پلیسی و بی حقوقی مطلق مردم همچنان دفاع میکنند، به خود “اجازه” داده اند که به “شاه” شان که توسط هیچ بنی بشری انتخاب نشده است، خرده بگیرند و از او خلع ید کنند! از “شاه” شان خواسته اند که از مواضع اتخاذ شده اش “ابراز برائت” کند. این مساله کلا در سنت سلطنت و مشخصا در سنت سلطنت پهلوی بی سابقه است. اگر پدربزرگ “تاجدارشان” زنده بود بود تک تک شان را به صلابه میکشید! به تک تک شان با سرب داغ یاد آوری میکرد که سلطنت جای این حرفها و شوخی ها نیست. سلطنت انتقاد بردار نیست. اطاعت مطلق و چاپلوسی بی انتها و اجرای اوامر “ملوکانه” از ملزومات غیر قابل انکار سیستم سلطنت در ایران است. از طرف دیگر این جماعت شاه اللهی، که زبانم لال دم از “منشور حقوق بشر” هم میزنند، از وارث تاج و تخت سلطنت میخواهند که از نظرات تاکنونی اش، “ابراز برائت” کند. از قرار شرم و حیایی هم ندارند. گویی از پروژه “تواب سازی” آدمکشان اسلامی “درسها” آموخته اند. میخواهند شاهزاده شان را “تواب” کنند. و شاید اگر سپهبد نصیری شان عزیزشان کماکان در قید حیات بود و دستشان به جایی بند بود، کمی صابون هم به بدن ایشان می مالیدند.

اما مگر این “وارث” بخت برگشته تاج و تخت پهلوی چه جرمی مرتکب شده است حتی که بدون اینکه در یکی از دادگاههای فرمایشی، از نوع دادگاههای رضا شاه و محمد رضا شاه هم، حق و امکان دفاع از خود و یا نظراتش را داشته باشد، باید خلع ید شود و تاج و تخت را به کاندید تازه از راه رسیده و نفس تازه کرده دیگری بدهد؟ مگر نه اینکه سلطنت “انتخابی” نیست، “موهبتی الهی” است؟ مگر نه اینکه شاه “سایه خدا” است؟ مگر نه اینکه ایشان بخاطر نوع “خون” و نوع “کروموزمهای” بدنش، در رویاهای کودکانه خود به سلطنت رسیده است؟ مگر نه اینکه هیچ سلطنتی تا کنون با رای هیچ چهار نفری به قدرت نرسیده است؟ پس چرا این جماعت شاه اللهی این واقعیات تاریخ “درخشان شان” را نادیده میگیرند؟
از قرار جرم رضا پهلوی این است که از قرار به اصول جاودانه ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی کمی کم لطفی کرده است. گویا ایشان به اصل طلایی “تقسیم ناپذیری حاکمیت ملی ایران”، “تمامیت ارضی”، “یگانگی ملی ملت ایران” و “استقلال سیاسی ایران” کمی بی توجهی کرده است و برخی از این مسائل را به رای مردم و به آینده ای موهومی محول کرده است. جالب اینجاست که این جماعت در کمال وقاحت پرسیده اند؟ مگر: “حضرتعالی با اصلِ برگزاریِ انتخاباتی بر سرِ شکنجه، ولو با برخورداری از حقِ رای منفی به آن موافق اید؟” این مقایسه فریاد هر مرغ بیچاره پخته ای را هم در آورده است. اگر ما تاریخ حکومت سلطنت و دستگاه شکنجه رضا خانی و محمد رضا خانی را ندیده بودیم، اگر جای شلاق و شکنجه های ساواک تماما با گذر زمان از روی بدنمان رفته بود، شاید میشد برای لحظه ای محو چنین عوافریبی ای شد؟ اما نه! دنیای حاضر دنیای اینترنت و دسترسی همگان به تاریخ است. دنیای انفورماتیک است. دنیای پرسشگری و کنکاش است. نه ساواک توانست و نه ساواما می توانند و نتوانسته اند جامعه را از جستجو و دسترسی به اطلاعات و تاریخ، علیرغم تمام تلاشها و سرکوبگری هایشان منع کنند.

انترناسیونال: بحث های مطرح در این بیانیه را تا چه حد جدی می بینید؟ آیا بطور کلی سلطنت طلبان هیچ برنامه سیاسی دارند که بتوان آنرا جدی گرفت و در مورد آن صحبت کرد؟

علی جوادی: به نظرم سلطنت طلبی در ایران یک مرده سیاسی تاریخی است. اگر کسی در آن جامعه اسلام زده و فقر زده به گذشته رجوع میکند، نه از سر ابقاء و یا “خدای ناکرده” مقبولیت سلطنت در فردای ایران است، بلکه از سر اوضاع فلاکت بار و استبدادی و ضد انسانی بی انتهای کنونی در ایران تحت حاکمیت حکومت اسلامی است. بیش از سه دهه حاکمیت کثیف اسلام بر زندگی مردم، بیش از سه دهه تعمیق فقر و فلاکت و شکاف طبقاتی، بیش از سه دهه ضدیت با زن و کارگرو جوان، بیش از سه دهه ضدیت با خوشی و شادی و هر آنچه که بویی از انسانیت برده است، دوران گذشته را در اذهان برخی شاید “مقبول” جلوه دهد. اما واقعیت این است که گذشته را با حال مقایسه میکنند که فلاکت وضعیت کنونی را نشان دهند و اثبات کنند. و نه اینکه خواهان این باشند که گذشته را برای آینده خود رقم بزنند!

اما هر بنی بشری که برای آزادی فعالیت، برای برابری می جنگد، خواهان رفاه و سعادت همگان است و برای تحقق آن در یک جدال دائمی با حکومت اسلامی سرمایه در ایران است، به میدان نیامده است که طوق اسارت سلطنت را بر گردن خود آویزان کند؟ مردم انقلاب نمی کنند، که شاهزاده ای به تخت سلطنت جلوس نند و خودشان بی حقوق و بی اختیار و محروم شوند. کدام پروسه تاریخی را میتوان به یاد آورد که شاهی در پس یک انقلاب و جنبش آزادیخواهانه به قدرت رسیده باشد؟ حتی دوران شوالیه هایی که شاهی را به قدرت میرساندند و خود در مقابلش زانو میزدند، قرنهاست که سپری شده است. نه، چنین تحولی یک غیر ممکن تاریخی است. ممکن نیست، مطلوب نیست. واقعی نیست!

اما پرداختن به این جریانات سلطنت طلب از جنبه دیگری حائز اهمیت است. از این رو مهم است که این جریانات یک رگه مهم جریان ناسیونالیست پرو غربی هستند و بدون شک در تحولات آتی نقش معینی ایفا خواهند کرد. ببینید سلطنت طلبی پدیده عملا مرده ای است، نیروهایشان هم دیر یا زود مراسم ترحیم این مرده تاریخی را برگزار خواهند کرد. اما این نیروی سیاسی با کنار گذاشته شدن پروژه سلطنت خانه نشین نمیشود، جنبش اجتماعی ای که به آن تعلق دارند کماکان فعال است و میتواند نقش مخربی در تحولات سیاسی فردا ایفا کند. سلطنت طلبی هم اکنون به درجات زیادی به سود “جمهوری خواهی” راست آب رفته است. خود رضا پهلوی هم چنین سرنوشتی را سیاه روی سفید روی دیوار دیده است. اگر کماکان نتوانسته است خودش را از شر این پاشنه آشیل خلاص کند، به دلایل متعددی باید اشاره کرد، جسارت و شهامت سیاسی تنها یکی از آنها است.

من شعائر و مباحث مطرح شده در این بیانیه، منهای بحث کمیک “خلع ید” از رضا پهلوی را، اتفاقا جدی میگیرم. من بحث نیرویی را که بخاطر حفظ حاکمت استبدادی بیش از ۵۰ سال هر نوع آزادی را جامعه سلب کرده است، قانون سیاه رضا خانی را بر علیه کمونیستها و آزادیخواهان اجراء کرده است، جدی میگیرم. من خطر جنگ قومی و ملی بر پا کردن در فردای تحولات آتی ایران را، علیرغم هر درجه احتمالی، جدی میگیرم.

نقد را از روی این جماعت نباید برداشت، چرا که نماینده مستبد و بی پروای حکومت سرمایه و ناسیونالیسم عظمت طلب در ایران اند. این جریانات نماینده حاکمیت بی قید و شرط سرمایه بر مقدرات و شئونات زندگی مردم اند. اینها نماینده استثمار و ضدیت کور با کارگرند. اینها نماینده نابرابری و ضدیت با برابری واقعی انسانها اند. نیرویی اند که هر لحظه آماده اند تا چکمه بپا کنند و قوای خیالی خود را برای سرکوبگری به هر گوشه ای روانه کنند. این ها نیروی گسترش نابرابری و محرومیت حقوقی و اجتماعی و سیاسی اند. برای رسیدن به قدرت به هر خس و خاشاکی متوسل میشوند. فریادهای “تانکیو بوش” در پس حمله آمریکا به عراق و اعلام اینکه بعد از عراق نوبت ایران، بیانگر گوشه ای از تمایلاتشان است.

نقد را از روی این جماعت نباید برداشت، چرا که باید از تجربه رویدادهای ۵۷ آموخت. مردمی برای آزادی و برابری و خلاصی از حاکمیت پلیسی – سلطنتی قیام کردند، اما اسلام و حکومت اسلامی و ضدیت با خوشی و شادی را در عوض به جامعه حقنه کردند. نقش این جریانات طوق ناسیونالیست و عظمت طلب در تحولات فردا و در پروسه سرنگونی رژیم اسلامی همانند نقش اسلامیون در تحولات ۵۷ است. باید هوشیار بود. باید جامعه را در مقابل زهر ناسیونالیسم و تب ناسیونالیستی واکسینه کرد.

انترناسیونال: شما چه آینده ای برای سلطنت طلبی در ایران می بینید و فکر می کنید تا چه حد در تحولات آینده ایران می توانند نقش داشته باشند؟

علی جوادی: بگذارید آب پاکی را روی سر این جماعت بریزیم و به این سئوال به طور همه جانبه ای بپردازیم. واقعیت این است که تحولات آتی ایران میتواند دو شق کلی را طی کند: یا جمهوری اسلامی در یک پروسه انقلابی و از پایین توسط مردم بپا خواسته سرنگون میشود و یا اینکه از بالا و در پس سلسله تحولات و چرخشهایی که میتواند حلقه ای و آکاردئونی باشد و یک حکومت استحاله شده به حکومت استحاله شده تر دیگر تبدیل شود و دست آخر این جریانات دست راستی با کودتا و یا دخالت دولتهای متحدشان دستشان به گوشه ای بند شود. بگذارید هر دو شق را کمی مفصل تر بررسی کنیم.
شق اول روشن است. اگر تحولات آتی ایران با قدرت و اراده آزاده مردم صورت گیرد، این جریانات دارای کمترین شانس هم نخواهند بود. هیچ سلطنتی با انقلاب مردم بپاخواسته به قدرت نرسیده است، و اگر حافظه تاریخی من کمکم کند، سلطنت های بسیاری را میتوان بر شمرد که از دم تیغ مردم گذشته اند. سرنوشت سلطنت در ایران نمونه خاورمیانه ای آن است. سرنوشت سلطنت در فرانسه هم نمونه اروپایی آن است. آمریکا هم که تاریخ خود را مدیون مبارزه علیه سلطنت طلبان انگلیسی است. این جریانات در پس یک انقلاب ضد سلطنتی به زیر کشیده شده اند، در پس یک انقلاب آزادیخواهانه علیه حاکمیت کثیف اسلامی به قدرت نمیرسند. ذره ای شانس در این پروسه محتمل تاریخی ندارند. از این رو هم ضد انقلاب اند.هم ضد اراده آزاد و ضد اعمال اراده توده های مردم بپا خواسته اند. در یک کلام عمیقا ارتجاعی اند.

در شق دوم هم شانس چندانی ندارند. شانسی ندارند که قدرت سیاسی را در مجموعه خود بدست آورند. شاید بتوانند در دهی تاجگذاری کنند، اما اعاده حاکمیت سیاسی سلطنت در پهنای ایران یک غیر ممکن تاریخی است. به سرنوشت تحولات سیاسی از بالا در دوره اخیر نگاه کنید. مگر در افغانستان ظاهر شاه به جایی رسید؟ هر چند که قبل از شکل دادن لویه جرگه و جمع کردن قبایل و ایلخانی ها، یکی از مهره های مطرح رسانه های غربی بود. مگر در عراق سلطنت سرنگون شده دو باره به قدرت بازگشت؟ اصولا چرا نیروهایی که تحولات از بالا را شکل میدهند، بخواهند قدرت را تسلیم “خاندان پهلوی” کنند؟ کدام کودتاچی ای خود را کمتر از کودتاگر قبلی میداند؟ مگر رضا خان میرپنج و کودتایی را که سازمان داد، قدرت را به خاندان قاجار برگرداند؟ مگر در لیبی و سوریه به دنبال بازگرداندن بقایای مومیایی شده سلطنت اند؟ اما فاکتور مهم در این پروسه های احتمالی مساله موضع غرب است. اگر مردم از تحولات کنار زده شده باشند، اگر اراده مردم به شکست کشیده باشد، و اگر غرب فاکتور عمده ای در تحولات باشد، حتی این جریانات هم اینقدر کودن نیستند که دست خود را تحویل یک سسیستم پادشاهی موروثی از تخت بزیر کشیده شده بدهند. دول غربی از سلطنت طلبان به عنوان لولویی برای مقابله با حکومت اسلامی استفاده میکند، اما افسار خود را دست چنین نیرویی نخواهد داد. حکومتی که مشروعیت اش را از کودتا و از فرای سر مردم گرفته باشد، از روز اول دچار عظیم ترین بحرانها است. غرب نشان داده است که بازیگر چنین سناریویی نیست.

سلطنت مدتهاست که مرده است، تاریخا مرده است. اگر طرفداران سلطنت و یا خود بازمانده سلطنت ذره ای به اراده آزاد و شعور مردم تعلق خاطر داشتند، اگر ذره ای به این مرده سیاسی احترام میگذاشتند، مراسم ترحیم اش را خود برگزار میکردند و تلاش میکردند جایی در دنیای امروز برای خود پیدا کنند!