پیام رضا پهلوی: تکرار رویایی کهنه با پیامی “نوین”،جدال آلترناتیو راست و چپ جدی تر میشود – محمد آسنگران

مقالات

رضا پهلوی روز دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۹ برابر با ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۰ پیامی تحت عنوان “پیمان نوین” منتشر کرد. همچنانکه بعدا نشان خواهم داد این پیمانی نوین بین او و بقیه نیست. این پیامی “نوین” برای رسیدن به رویای کهنه بود. این پیام تا کنون مورد بحث و بررسی تعدای از فعالین سیاسی قرار گرفته است. هر کدام از این بررسیها درست یا غلط به گوشه هایی از پیام رضا پهلوی پرداخته اند. من در این نوشته تلاش میکنم به آناتومی این پیام بپردازم و پیامدهای و شانس آلترناتیو چپ و راست در ایران را مورد بحث قرار بدهم. این کار را لازم میدانم زیرا تنها بیان اختلاف سیاسی و ایدئولوژیک ما با رضا پهلوی نیست که امروز باید برجسته بشود بلکه باید نشان داد چرا امروز این پیام برای او لازم شده است؟ معانی سر راست و زمینی گفته های او چیست؟ و مخاطبان او چه کسانی هستند.؟

اجازه بدهید به شکل کرنولوژی پیام جلو برویم. او در سر تیتر پیامش نوشته است امروز، روز انتخاب است. اولین سوال این است انتخاب بین چی؟ میان کی؟ ایشان به مخاطبین خود پاسخ میدهد “یا جمهوری اسلامی یا ایران” باید یکی را انتخاب کرد. اولین پاسخی که باید به این سوال داد این است که مردم انتخابشان را کرده اند. بنابر این مخاطب سوال این شازده را اول باید معلوم کرد. زیرا انتخاب مردم “نه” به جمهوری اسلامی است. تصور نمیکنم کسی این حقیقت را نداند.

سال ٩۶ و ٩٨ در ابعاد سراسری مردم این انتخاب را نه تنها در فکر و اندیشه و آرزو، بلکه با پای خود که به خیابان ریختند و گفتند “جمهوری اسلامی نمیخوایم نمیخوایم” نشان دادند. آقای رضا پهلوی هم حتما متوجه این انتخاب شده است. واضح است او هم مثل بقیه این انتخاب را دیده و شنیده است. آقای پهلوی وقتی که میگوید بین ایران و جمهوری اسلامی باید یکی را انتخاب کرد، دارد خاک به چشم مردم میپاشد. چون ایران یک کشور و جمهوری اسلامی یک حکومت در این کشور است. کشور انتخاب نمیخواهد مردم در این کشور نسل اندر نسل زندگی کرده و میکنند. بحث انتخاب ایران یک فریب در بطن خود دارد و همین را باید ابتدا روشن کنیم.

اولا این نوع انتخاب کردن بین دو آپشن ‌غیر متجانس در حقیقت برای این منظور بکار گرفته میشود که اولا از حقوق پایه ای و خدشه ناپذیر مردم ایران چیزی نگوید. اگر نه، مردم در هیچ کشوری نمیتوانند انتخاب کنند کجا متولد بشوند تا امروز انتخاب کنند آن کشور را میخواهند یا نمیخواهند. تازه تعیین محل زندگی و انتخاب کردنش وقتی معنی میدهد که کسی بخواهد آن کشور را ترک کند و به کشور دیگری برود. در این حالت در مورد کشور دوم بحث انتخاب میتواند محلی از اعراب داشته باشد.

او با این حرفش میخواهد ایرانیگری و خاک و ایران پرستی را به جای انسانگرایی و تامین حقوق پایه ای شهروندان و قوانین مترقی و برابری طلبانه جایگزین کند. اما در هر حال این نوع بیان یک ترفند است که مخاطبی خاص دارد. میخواهد در پوشش ناسیونالیستی و خاک پرستی آنرا بیان کند که مردم عادی متوجه آن نشوند. آن مخاطب خاص بخش ناراضی حکومت و نیروهای مسلح و سرکوبگر است نه مردم. آن بخش از ناراضیان حکومت که هنوز در کنار و یا مدافع جمهوری اسلامی است. اما رضا پهلوی میخواهد همین واقعیت را از چشم شنونده و خواننده پنهان کند. در حقیقت اگر حرف تازه ای در این پیام باشد همین است که او تلاش میکند پیمان خود را با این بخش ببندد.

اینجا آقای پهلوی با تردستی و مرد رندی اولا میخواهد بگوید جمهوری اسلامی ایرانی نیست. یا به قول خود او و بقیه ناسیونالیستها، “جمهوری اسلامی اشغالگر” است! و باید “ایران را پس گرفت”.
دوما گوینده وقتی میگوید باید ایران را پس بگیریم و یا بین جمهوری اسلامی و ایران یکی را انتخاب کنیم از یک فرض مسجل دارد حرف میزند. “ایران قبلا مال ما بود. اکنون دست کس دیگری است و باید آنرا پس بگیریم”. این عین جمله آقای پهلوی است: “آیا راهی جز همکاری همدلانه برای بازپس‌گیری کشورمان از اهریمن می‌شناسید؟”
فرض او این است که جمهوری اسلامی ایران را از اوغصب کرده و امروز شاهزاده میخواهد “ایرانش” را پس بگیرد. پیمان نوین او هم خطاب به کسانی است که جمهوری اسلامی “غاصب” را کمک کرده یا کمک میکنند و امروز ناراضی هستند و میتوانند بین ایران و جمهوری اسلامی یکی را انتخاب کنند. به همین دلیل به آنها میگوید به گذشته کسی کاری نداریم. یعنی شما هر جنایتی که انجام داده اید و در قتل عامهای دهه شصت تا کنون شریک حکومت بوده اید و حتی مجری این جنایت بوده اید کاری نداریم. شما هم به کارنامه پدر من و جنایاتی که انجام داده است کاری نداشته باشید. پس حسابها را صفر میکند و پیمان نوین میبندد. ” من به همه نیروهای سیاسی دموکراسی‌خواه فارغ از گذشته و گرایش سیاسی‌شان دست یاری دراز می‌کنم” این حرف خطاب به کسانی است که گذشته سیاه و غیر قابل دفاعی دارند. اصلاح طلبان و نیروهای سرکوبگر و خود رضا پهلوی و…. از این جمله اند. بنابر این تیتر “انتخاب بین جمهوری اسلامی و ایران” هم فریب دهنده است و هم مخاطبین خاص دارد که رضا پهلوی نمیخواهد حقیقت آن را به مردم بگوید. مخاطبین این بخش از پیام او اساسا بخشی از جمهوری اسلامی است.
اولا جمهوری اسلامی و محمد رضا شاه و رضا شاه و پادشاهان قاجار و دیگر پادشاهان مستبد و ظالم در تاریخ ایران، همه ایرانی بوده اند و مردم ساکن این کشور هم ایرانی بوده اند. پس ایرانی بودن نه افتخار است و نه بار منفی دارد. انتخابی هم نیست هر کس در هر جایی متولد بشود در عرف و قوانین بین المللی ساکن و شهروند آن کشور محسوب میشود.
ما ساکنان این کره زمین بدون اینکه نقشی در خط کشی مرزها داشته باشیم در یک جغرافیا متولد شده و ساکن آن کشور خاص شده ایم و هستیم. ایران هم مثل هر کشور دیگری اسلامی و مذهبی و ناسیونالیست و لیبرال و سرمایه دار و کارگر و زن و مرد و کودک و…. دارد. همین ایران در تاریخ خود پادشاهان جانی و آخوندهای مرتجع و فریبکاران و خونخوار و ظالمان و مستبدان و قاتلان زیادی داشته است. همچنانکه ترکیه و پاکستان و آمریکا و آلمان و عراق و عربستان و…. همگی اینطور بوده اند. پس ایران نه تافته جدا بافته ای است نه در این سطح بحث چیزی کم و زیاد از بقیه کشورهای جهان دارد. در همه کشورها این روند در یک بعد کلی و تاریخی مثل هم یا شبیه به هم پیش رفته است. آنچه در ایران سال ١٣۵٧ اتفاق افتاد که طی آن یک انقلاب مشروع علیه دیکتاتوری پهلوی را سرکوب کردند و یک جریان سیاه اسلامی را بر سرنوشت این جامعه حاکم کردند، این یک استثنا در تاریخ بشر است و راه پایان دادن به این کابوس، سرنگونی حکومت اسلامی و نه “گذر” از آن است.

یک بخش دیگر این پیام با بیان این جملات که نمیخواهد ببیند کولبر کرد کشته میشود و بچه بلوچ در کپر درس میخواند و… خطابش به نیروهای قومپرست است نه مردمان ساکن این مناطق. او میخواهد قومپرستان و اصلاح طلبان حکومتی و خارج حکومت و ناسیونالیستهای ایرانی را زیر یک چتر گرد هم بیاورد. اگر نه میتوانست مثل آدم متمدن قرن ٢١م بگوید حقوق شهروندی مساوی برای همه شهروندان ایران و جدایی مذهب از دولت و قانون و آموزش و پرورش و اداره جامعه بوسیله ارگانهای منتخب مردم. و بالاخره کشور ایران بعد از جمهوری اسلامی زبان و دین رسمی ندارد. مردم از میان زبانهای رایج در این کشور یک زبان اداری و آموزشی انتخاب میکنند و بقیه زبانها هم به علاقمندان آموزش داده میشوند و هیچ تبعیضی در این مورد قابل قبول نیست و…اما آقای پهلوی اینها را نمیگوید به کولبر کرد و بچه کپر نشین بلوچ ترحم میکند و دور از جانش نمیخواهد آنرا ببیند. خیلی ممنون اگر همین مردم کردستان در فردای بعد از جمهوری اسلامی در یک رفراندوم آزاد به جدایی رای دادند شما چکار خواهید کرد. پاسخ رضا پهلوی روشن است ارتش و نیروهای مسلح برای “حفظ امنیت ملی و تمامیت ارضی و منافع ملی” لشکر کشی میکنند. زیرا آماده هستند و وظیفه آنها را حفظ تمامیت ارضی تعیین کرده است.! آیا روشن نیست که دلسوزی شما پوچ و دروغین است؟

او در ادامه پیامش نوشته است: “درسی را که در بیش از دو دهه گذشته گرفته‌ایم، و امروز خوشبین‌ترین افراد هم به آن معترفند مرور کنیم: این نظام، اصلاح‌پذیر نیست!”
همین گفته فوق غیر مستقیم نشان میدهد که آقای پهلوی دو دهه اول حیات این رژیم، جمهوری اسلامی را اصلاح پذیر میدانسته است. به همین دلیل میگوید دو دهه اخیر به این نتیجه رسیده است که رژیم اصلاح پذیر نیست. این “دگر دیسی” در دو دهه دوم مورد اشاره رضا پهلوی به سرنوشت جنبش اصلاح رژیم مربوط است. زیرا آنها با پرچم اصلاح رژیم وارد میدان شدند و برای جمهوری اسلامی عمر خریدند. به مردم دروغ گفتند. جنایتکاران قبلی که نمونه خلخالیها و خوئینیها در میان آنها کم نبودند اصلاح طلب شدند و شکست خوردند. این تجربه شکست خورده درسی است که آقای رضا پهلوی به آن اشاره میکند و از آن نتیجه میگیرد که جمهوری اسلامی دیگر اصلاح پذیر نیست. خوب شد بالاخره شاهزاده هم متوجه شد این رژیم اسلامی اصلاح پذیر نیست. در نتیجه این شکست و این نتیجه گیری است که او به اصلاح طلبان میگوید بین “ایران و جمهوری اسلامی” یکی را انتخاب کنید. در واقع این فراخوانی به طیف اصلاح طلبان است که اگر راه اصلاح رژیم شکست خورده ، پس بهتر است به راه “پس گرفتن ایران” وصل بشوند. در همین راستا او ارتش را کلا در جبهه “پس گرفتن ایران” و سپاه و بسیج هم فقط تعدادی از فرماندهانشان دزد و غیر خودی هستند بقیه برای حکومت آینده مورد نظر آقای پهلوی ضروری و وظاتفشان حفظ تمامیت ارضی است.
مسئله تمامیت ارضی معمولا در دوره های بحرانی برای کشورهای مورد تعرض کشور خارجی یا در موقعیت تهدید از طرف یک نیروی خارجی مطرح میشود. اما در جبهه جریانات راست و ناسیونالسیستهای ایران موضوع “تمامیت ارضی” یک بند ثابت و پرنسیب آنها در هر شرایطی محسوب میشود. این سیاست عملا باعث شده است که هر مخالفی را در دوره شاه و جمهوری اسلامی به بهانه خدشه وارد کردن به “تمامیت ارضی و امنیت ملی” سرکوب و منکوب کنند.
یک نکته دیگر در پیام رضا پهلوی ظاهرا تازه و حتی مورد استقبال بخشهایی از جریانات ناسیونالیست راست و بخشی از قومپرستان قرار گرفته است، این است که او نوشته است نه تنها “به دنبال کسب قدرت سیاسی نیست”، تاکید کرده است که “حکومت فردی و ساختار هرمی قدرت در دنیای امروز، پاسخگوی نیازهای یک جامعه پیشرو و پویا نیست” حال سوال این است اگر او به دنبال قدرت سیاسی نیست و فقط از سر خیرخواهی و بذل و بخشش میخواهد جریانات سیاسی را حول سیاست خود برای “پس گرفتن ایران” متحد کند، چرا تا کنون از مقام ولیعهدی خودش کناره گیری نکرده و هنوز نه به اسم رضا پهلوی بلکه به اسم شاهزاده وارد سیاست میشود.؟ اگر این منطق شازده و مدافعینش را بپذیریم باید بقیه آحاد مردم هم که مادر یا پدرشان شغلی داشته است مثلا دکتر و مهندس زاده و کارگر زاده و فیلسوف زاده و…. خطاب شوند.
آیا این افتخار است یا دون شان انسان؟ اما مردم متمدن و مدرن این دوره اسم واقعی خود را برای خطاب کردنشان کافی میدانند. علاوه بر این چرا این شازده تا کنون یک کلمه در مورد محکوم کردن حکومت دیکتاتوری پدر و پدر بزرگش لب نگشوده است؟ مگر میشود تاریخ را نادیده گرفت. اگر او میخواهد تاریخ را نادیده بگیرد پس چرا هر آن از دوره پهلویها حرف میزند از افتخارات آنها میگوید؟ چرا همچنان بند نافش را با این خانواده و سیستم حکومتی آنها حفظ کرده و خود را ادامه دهنده راه آنها معرفی میکند؟ اگر حکومت فردی بد است چرا تا کنون یک کلمه در مورد حکومت دیکتاتوری و سیاه پدرش چیزی نگفته است.
در این جمله فوق ظاهرا آقای پهلوی مدعی است که مخالف حکومت هرمی است. اگر اینطور است حکومت غیر هرمی بجز حکومت شورایی و دخالت مستقیم مردم در اداره جامعه کدام حکومت غیر هرمی را مد نظر دارد؟ آیا حکومت غیر هرمی دیگری هم وجود دارد؟ واقعا باید باور کنیم که او حکومت “مشروطه پارلمانی پادشاهی” که نه تنها هرمی بلکه دیکتاتوری هم هست کنار گذاشته است؟ اگر چنین است چرا اینرا به صراحت بیان نمیکند که سیستم پارلمانی پادشاهی به درد ایران نمیخورد؟ برخلاف این ادعا که او گویا به دنبال کسب قدرت سیاسی نیست و حکومت هرمی را هم نمی پسندد، یک فرد سیاسی که همیشه مدافع سیستم پارلمانی مشروطه سلطنتی بوده است در قدم اول باید سیستم پادشاهی که تا کنون مورد نظرش بوده را رد کند. آنرا بی اعتبار اعلام کند، تا مردم باورش کنند که او به دنبال احیای سلطنت نیست. رضا پهلوی این کار را نمیکند اما متوجه شده است که سلطنت احیا شدنی نیست. در عین حال نمیخواهد ساواکیهای مدافع سلطنت و فالانژهای مدافع دیکتاتوری سلطنتی پدر و پدر بزرگش را هم از خودش دور کند. وسط دو صندلی ایستاده است که هر دو طرف یعنی ناسیونالیستهای مخالف سلطنت و سلطنت طلبان دو آتشه را در تاریکی نگهدارد. این ریاکاری و ابن الوقت بودن خاصیت همه سیاستمداران بورژوا است.
کسی که ظاهرا در پی قدرت سیاسی نیست آلترناتیو حکومتی دارد و آلترناتیو مورد نظرش را چنین توضیح میدهد: “تنها آلترناتیو مقبول، حاکمیت مردم ایران است! نظامی که در آن، قانونِ برآمده از رأی آزاد مردم، بالاترین مرجع حکومت است.”
همین جمله تمام ادعای قبلی او مبنی بر اینکه در پی کسب قدرت سیاسی نیست را پوچ میکند. کسی که چند جمله بالاتر مدعی بود در پی کسب قدرت سیاسی نیست اینجا آلترناتیو حکومتی ارائه میدهد. خارج از ادعای دروغین قبلی، آقای رضا پهلوی مانند هر شهروند دیگری حق دارد در سیاست دخالت کند و آلترناتیو خودش را اعلام کند و انتخاب را به رای مردم محول کند. اما این آقا رضا بدجوری در مخمصه گیر کرده است. هم کسب قدرت سیاسی را رد میکند! هم آلترناتیو برای نوع حکومت اعلام میکند.! هم فردی سیاسی است هم خود را شخصی فرا سیاست و “نماد اتحاد” میداند.! حال اگر سوال کنیم شکل این حکومت مورد نظر شما آقای “نماد اتحاد!” کدام یک از این سه شکل شناخته شده (جمهوری پارلمانی یا پادشاهی پارلمانی و یا شورایی و حاکمیت مستقیم مردم) است ؟ پاسخ خواهید شنید مردم اینرا تعیین میکنند.
آقای رضا پهلوی که ظاهرا پذیرفته است مردم رعیت نیستند که شاه بخواهند در حرف حاکمیت را از آن مردم میداند. بسیار خوب میپذیریم که ایشان مدرن و متمدن شده اند و مثل پدر و پدر بزرگش مردم را تابع و رعیت فرض نمیکند. حالا برای نشان دادن صداقت خودش لازم است بگوید از میان سه شکل جمهوری پارلمانی و سلطنت مشروطه پارلمانی و جمهوری شورایی کدام یک مورد نظر ایشان است؟ در این مورد بر خلاف او همه جریانات و شخصیتهای سیاسی ایران ترجیح و آلترناتیو حکومتی مورد نظر خود را اعلام کرده اند. لااقل در حرف میگویند ترجیح خود را به انتخاب مردم موکول میکنند. اما آقای پهلوی ترجیح خود را اعلام نمیکند. نمیگوید مدافع کدام شکل حکومت است. اما همه مردم میدانند او یک سلطنت طلب است و به قسم خود به عنوان ولیعهد پادشاه سرنگون شده ایران همچنان وفادار است. او دوست دارد در وسط یک جوی بایستد و فعلا از دو طرف بخورد. همین یک مورد ریاکاری و کلاه برداری او را نشان میدهد.
ایشان در ادامه اعلام میکنند: “ما امروز نه تنها می‌دانیم چه نمی‌خواهیم بلکه به روشنی می‌دانیم که چه می‌خواهیم: یک ساختار سیاسی پایدار مبتنی بر اراده مردم که در آن، قدرت در خدمت مردم و مدافع منافع ملی باشد، نه در انحصار گروهی خاص.” همچنانکه میبینید کسی که در پی کسب قدرت سیاسی نبود اینجا به صراحت اعلام میکند هم میداند چه نمیخواهد و هم میداند چه میخواهد. اما آنچه را که میخواهد باز هم ناروشن و در سطح کلی گویی رها کرده است. او میگوید یک ساختار سیاسی…. سوال این است کدام “ساختار سیاسی” مورد نظر ایشان است که بروشنی میداند چی میخواهد؟ این ساختار سیاسی که “در خدمت مردم است خود مردم در آن چه نقشی بجز رای دادن دارند؟ هر دانشجوی سال اول علوم سیاسی میداند ساختار سیاسی مبتنی بر اراده مردم، فقط با دخالت مستقیم همه شهروندان در نقش قانون گذار و مجری قانون ممکن و عملی است. در غیر اینصورت آن حکومت مبتنی بر اراده مردم نیست. اگر اینطور است آقای رضا پهلوی رسما اعلام کند که نه تنها حکومت سلطنت را بی اعتبار میداند بلکه مدافع حکومت شورایی با دخالت مستقیم همه شهروندان است. تا وقتی که اینرا نگفته است ادعای ساختار حاکمیت، مبنی بر اراده مردم فقط بازی با کلمات برای کلاهبرداری سیاسی است.
در پیام رضا پهلوی آمده است که : “… رسیدن به آزادی و رفاه تنها با تلاش تک‌تک ما و قبول این مسئولیت میهنی میسر است. این مسئولیت بر دوش یک فرد، یک گروه یا یک جریان نیست بلکه بر دوش همه ماست.” آزادی و رفاه کلمات و شعارهایی است که هیچوقت در ادبیات جریانات راست از جمله در ادبیات آقای پهلوی جایی نداشته است. اکنون که تا این حد عقب نشسته و آنرا پذیرفته است باید پرسید این آزادی و رفاه مورد نظر شما از کدام طریق اجرا و عملی میشود. ضامن راستی انگاری یا راستی آزمایی این ادعا چیست؟ آقای پهلوی و کل جریانات راست باید بدانند برای تضمین آزادی فقط یک مکانیسم وجود دارد آنهم دخالت مستقیم شهروندان وسازمان پیدا کردن در شوراها است. شهروندانی که از طریق شوراهای خود هم قانونگذار و هم مجری قانون هستند تنها ضامن برقرار آزادی هستند. آقای پهلوی تا به امروز از این ارگان اعمال حاکمیت مستقیم مردم یک کلمه نگفته است.
علاوه بر این آزادی و رفاه بدون برابری و برخوردار شدن شهروندان از حقوق برابر در استفاده از نعمات زندگی غیر ممکن است. بدون قبول برابری شعار آزادی و رفاه اگر یک اتوپی نباشد یک کلاهبرداری سیاسی و بازی با کلمات است. وقتی از برابری حرف میزنیم یعنی همه شهروندان حق دارند و باید در استفاده از نعمات مادی و معنوی جامعه حقوقی برابر داشته باشند. یعنی از امکانات برابر برخوردار باشند. واضح است که هیچکدام از این ملزومات برای ادعای آزادی و رفاه در گفتار و پیشینه جریانات راست دیده نشده و عکس آن گفته و عمل کرده اند.
در ادامه او خطابیه ای دارد که جای تامل بیشتری است: امروز تک‌تک شما باید به این پرسش حیاتی در قلب خود پاسخ دهید که کجای این خط‌کشی روشن ایستاده‌اید؟ …… طرف جمهوری اسلامی یا طرف ایران؟ برای نجات ایران، حاضر به انجام چه کاری هستید؟
اگر مخاطب این گفته مردم ایران هستند و چنین وانمود کرده است با مردم حرف میزند. باید گفت آقای پهلوی شما دیر رسیده اید. مردم سالها است که خط کشی خود را کرده اند. سالها است که علیه جمهوری اسلامی فداکاری و جانفشانی کرده اند. شما بگو کجا ایستاده اید؟ مگر تعداد کشته ها و تعداد زندانیان و اعدامیها را نشنیده اید؟ اگر مردم در مقابل این رژیم آدمکش تا کنون بیش از صد هزار اعدامی داده و صدها هزار به زندان رفته و شکنجه دیده اند مخاطب شما هستند گستاخی بیش از حدی از خود نشان داده اید. این مردم فقط در دهه شصت همان دهه اول حاکمیت جمهوری اسلامی که شما هنوز آنرا اصلاح پذیر میدانستید چند ده هزار نفرشان در خیابان و چند هزارنفرشان در زندانهای رژیم اسلامی قتل عام شدند.
بخش قابل توجهی از همین مردم حتی یک روز اصلاح طلب بودن این رژیم را باور نکردند. همان یک ماه اول بعد از قدرتگیری خمینی زنان در روز هشت مارس سال ۵٧ در ابعاد هزاران نفره به خیابان آمدند و علیه قانونی شدن حجاب اسلامی فریاد زدند. در سال٧٨ و ٨٨ و ٩۶ و ٩٨ همه دیدند که مردم در ابعاد دهها هزار نفره به خیابان آمدند و اعلام کردند جمهوری اسلامی نمیخواهند. سه روز آبان ماه سال ١٣٩٨ بیش از ١۵٠٠ نفرشان در خیابان قتل عام شد. همین امروز مرتب شاهد اخبار اعتراض و اعتصاب دهها مرکز کارگری هستیم که خبر اعتصاب کارگران در ١٢ استان ایران سر تیتر اخبار شد. آیا هنوز متوجه نشده اید که مردم نه طرف رژیم بلکه تماما در مقابل رژیم قرار گرفته اند؟ آیا نشنیده اید که مردم با صدای رسا فریاد زدند “مرگ بر ستمگر چه شاه باشد چه رهبر” اگر منظور آقای پهلوی دوم خردادیها و اصلاح طلبان حکومت و ارگانهای نظامی سرکوبگر (ارتش و سپاه و بسیج) است باید همین را با صراحت بگوید. این مردم نیستند که باید پاسخ این سوال را بدهند زیرا پاسخ مردم روشن است. این شما و دیگر جریانات راست پروغرب هستید باید پاسخ بدهید آیا همچنان میخواهید چشم به انتظار رحمت ترامپ و دولتهای مرتجع منطقه باشید یا مثل یک جریان متمدن سیاسی حزب سیاسی خود را درست میکنید و آلترناتیو سیاسی و حکومتی خود را به قضاوت مردم میگذارید؟
در بخش پایانی پیام رضا پهلوی آمده است: “پیمان نوینی که در آغاز از آن سخن گفتم، عهدی است بین همه‌ی مردم.” پس معلوم شد آقای پهلوی یک طرف این پیمان نیست. این پیمانی بین مردم است. او فردی فرا سیاسی است که مدعی شده به دنبال قدرت سیاسی نیست. اما آلترناتیو دارد. چون سیاسی نیست و قدرت سیاسی هم نمیخواهد پس در حکومت اکثریت مورد نظر او اقلیت حقوقش پایمال نمیشود.!؟ این تناقضات آقای پهلوی از بیسوادیش نیست از بی پرنسیبی اش است. او به زبان بی زبانی میگوید شما به پیمان مورد نظر من عمل کنید ایران را به من بازگردانید. چون من فراسیاسی هستم و قدرت سیاسی نمیخواهم همین ایران برایم کافی است. چیزی بیش از این نمیخواهم.!
او برای اطمینان دادن به سرمایه داران و قدرتهای جهانی سرمایه اعلام کرده است: رقت‌بار بودن امنیت کارگر و سرمایه‌گذار(دقت کنید نه سرمایه دار) و سیر قهقرایی تولید و قدرت خرید در ایران امروز بر همه آشکار است…. از فقر و ظلم، ساده‌تر از آن است که می‌انگارید. .. با جلب سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی، تکنولوژی و مدیریت مدرن را به کشور … استعدادهای ایرانی را که شهره‌ی جهان هستند، … شکوفایی اقتصاد، تولید و درآمدها …” بالا میرود.
در این چند جمله آخر کارگر و سرمایه گذار یا همان “کار آفرین” مورد نظر جمهوری اسلامی و نه سرمایه دار و صاحب سرمایه که تمام وسایل تولید و محصول تولید را در اختیار دارد، مثل کارگر و همراه با کارگر! “با فقر و نا امیدی و سیر قهقرایی” مواجه شده اند. این فرشته نجات با این پیمان مردم با هم نه پیمان رضا پهلوی با بقیه آماده است که هر دو را نجات بدهد. حالا که سرمایه دار و کارگر همسرنوشت شده اند و هر دو سیر قهقرایی بودن زندگیشان اعلام شده است پس باید امید وار باشند وقتی آقای رضا پهلوی “ایرانش را از اشغالگران غیر ایرانی” پس گرفت، سرنوشت این دو (کارگر و سرمایه گذار) بهبود پیدا کند. چون از نظر آقای پهلوی این دو همسرنوشت هستند. با سرمایه گذاری داخلی و خارجی او میتواند هر دو را راضی کند و بهتر از امروز زندگی کنند. کارگر با دستمزد ارزان اما “سرمایه گذار” قول میدهد سر ماه دستمزد را پرداخت کند و سرمایه گذار بیچاره هم میتواند زحمت کارآفرینی را به جان بخرد. این آن بهشت رویایی است که کارگر ایرانی باید برایش جانفشانی کند و ایران آقای پهلوی را به او بازگرداند. در عوض ایشان سرمایه گذاران را به ایجاد شغل و پرداخت به موقع دستمزد متعهد میکند. معنی اصلی این پیام همین پاراگراف آخر است. آقای رضا پهلوی با هزار ترفند و پیچ و خم و قمیش آمدن، نهایتا آنرا تحویل خواننده و بیننده داده است. بالاخره یکی دیگر پیدا شد بگوید “خدا خودش هم کارگر است”.
در بخش بعدی این نوشته به نکات زیر خواهم پرداخت: چرا جدال آلترناتیو راست و چپ جدیتر و محوری تر میشوند؟ آیا این تلاش نیروهای راست ناسیونالیستهای پروغرب شانس موفقیت دارد؟ روندهایی احتمالی آتی و شانس آلترناتیو چپ و راست در ایران کدام است؟