تلاش باند عبدالله مهتدی برای ترور رحمان حسین زاده از رهبری حزب حکمتیست!

Uncategorized رسانه های تصویری

https://youtu.be/z6YsyaGTH4k

تلاش باند عبدالله مهتدی برای ترور رحمان حسین زاده از رهبری حزب حکمتیست!
شخصی به نام “شورش خراسانه” که در برنامه لایو فیسبوکی کسی به نام “بختیار بلوری” حضور پیدا کرد و علیه سیاستهای کثیف باند مهتدی افشاگری میکند.
شخصی به نام “شورش خراسانه” عضو پیشین باند مهتدی در یک برنامه لایو فیسبوکی شرکت میکند و علیه این باند عبدالله مهتدی افشاگری کرده و پرده از یک دسیسه برمیدارد. “شورش خراسانه” ضمن تایید حمله حزب عبدالله مهتدی به اردوگاه کومله -سازمان کردستان حزب کمونیست ایران که در سال ۲۰۰۴ اتفاق افتاد به این افشاگری دست میزند. لازم به ذکر است که باند مهتدی به هیچ وجه زیر بار چنین کاری نمی روند و بارها گفته اند که کومله به رهبری ابراهیم علیزاده در این مورد حتی اطلاعیه هم نداده است، این در واقع کادوی کومله به رهبری ابراهیم علیزاده به عبدالله مهتدی بوده، اما شاهدان این دسیسه های کثیف هنوز زنده هستند.
“شورش خراسانه” در این برنامه لایو با زبان کردی میگوید دو نفر از رهبری آنزمان باند عبدالله مهتدی به نامهای “بهرام رضایی و رضا کعبی” در سالهای ۲۰۰۴ یا ۲۰۰۵ نقشه ترور رحمان حسین زاده از رهبری حزب کمونیست کارگری ایران- حکمتیست را به ایشان میدهند که در شهر سلیمانیه کردستان عراق رحمان حسین زاده را ترور کند. شورش خراسانه در این ویدیو اعلام میکند که “بهرام رضایی و همچنین رضا کعبی اعضای پیشین باند مهتدی” ایشان را برای انجام این ترور تحت فشار گذاشته اند که باید این ترور را انجام دهد اما ایشان از انجام این کار سر باز زده است.

افشای طرح ترور رحمان حسین زاده و رفقایش
متن سخنان شورش خراسانه ترجمه شده از زبان کردی به زبان فارسی از برنامه زنده ۷ دسامبر ۲۰۱۸
…. متن من این نبود… از اینها [ بارها] روی داده است. من خودم شاهد بودم. اما متن من در مورد چیز دیگری بود که به من مأموریت دادند .. که من به عنوان پیشمرگه کومه له بروم و رحمان حسین پناه [ حسین زاده ] را ترور کنم. حقیقتاً او را نمی شناختم. همراه یک – دو رفیق و دوست اش که واقعاً [ اسم آنان] از یادم رفته است. کاک بهرام رضایی…. البته که نمی خواستم سر این بحث کنیم، اما حالا که اشاره کردی، خوبه به این نوشته اشاره کنم. کاک بهرام رضایی مرا صدا زد و گفت تو پسر زرنگی هستی… به هر حال ما تصمیم گرفته ایم که این مأموریت را به تو بسپاریم. من هم خیلی خوشحال بودم. قبلاً هم چندین مأموریت به ایران … بهرحال به شرق کردستان رفته بودم. به هر حال خیلی خوشحال بودم . اما گفت این مأموریتی متفاوت است… دفتر…. در اتاق نگهبانی سیاسی مقر شهر.. مقابل حزب کمونیست ایران… [ نمای] بیرون آینه کاری بود و دربی چوبی داشت. هر دو نشستیم. گفت قرار بر این است… مأموریتی به تو داده ایم که همراه چند پیشمرگه دیگر که تو مسئولشان هستی… اسلحه و مهمات و وسایل مورد نیاز را در اختیارت بگذاریم و به هر حال به تو مأموریت داده ایم…. گفتم خیلی خوشحالم.. بعد تعریف کرد. مأموریت چیست؟ گفت در سلیمانیه سه – چهار نفر به کاک عبدالله بد و بیراه می گویند و به ما فحش می دهند.. به هر حال بیشتر صحبت هایش بر سر این بود که به کاک عبدالله مهتدی فحش می دهند. بعد گفتم شاید مقر جمهوری اسلامی یا از این قبیل جاهاست که در آنجا( سلیمانیه) بودند. گفتم کیا هستند؟ گفت سه – چهار نفر هستند. یکی از آنها اسمش رحمان حسین پناه [ حسین زاده] …. به شرفم قسم که او را نمی شناختم….( گرداننده برنامه زنده میپرسد + حسن رحمان پناه معروف به کاک حسن خیّر… دفتر سیاسی….؟ -نه … رحمان حسین پناه[ حسین زاده ] فکر کنم. الان او را می شناسم، در کمونیسم کارگری است. اخیراً با او صحبت کرده ام و گفتم شاید اگر روزی من مردم یا از این جور چیزها… چنین چیزی اتفاق افتاده …. بهرحال چیزی اتفاق افتاده به عنوان مسأله ای تاریخی……. + آها…. بله، بله … همان رحمان حسن زاده…[ حسین زاده] گفت باید او را ترور کنید… ترورش کنید… بهرحال فحش می دهند. بهرحال در مقری هستند… خانه ای اجاره کرده اند. واقعاً که این را گفت، الان هم که فکرش را می کنم تمام بدنم می لرزد. یعنی بروم و عضو یک حزب دیگر کردی را ترور کنم! مأموریت حزبی که با خوشحالی برایش مبارزه کرده ای و فداکاری کرده ای … الان بهت بگویند برو عضو یک حزب دیگر کرد ایران را …. بهرحال گفتم چطور چنین چیزی ممکن است؟ کاک بهرام!.. واقعاً این سیاست کومه له است؟! این را که گفتم فوراً متوجه شد که دارم چیز دیگری… دیگر از کوره در رفت و گفت پیشمرگه کومه له ترسو هستند… می دانستم که شما… ترور…. بهرحال باید روی شما کار کرد… و از این حرفها… خیلی عصبانی شده بود…اینها…. گفتم بسیار خوب کاک بهرام الان چند نیرو برایم تعیین کن در کردستان ایران … اسامی آنها را بگو همین الان می روم… خودم هم آنها را می شناسم.. اما چطور می توانم بروم در سلیمانیه عضو حزبی…. درست است؟… اما آنان ضد جمهوری اسلامی هستند. چرا من چنین کاری بکنم؟! به هر حال پرسیدم این تصمیم کومه له است یا تصمیم خودت؟ کاک بهرام گفت: خیر! چطور خودم چنین چیزی می گویم. تصمیم دفتر سیاسی است. گفتم بسیار خوب. دوست دارم ببینم دفتر سیاسی چی می گوید؟ دو روز گذشت.از طرف کاک رضا کعبی مرا به کمیته چیا فرا خواندند… آن دوران کمیته چیا بود.. بی اینکه من چیزی بگویم. کاک صلاح ماموخ هم همراهش بود. ابتدا چیزی زیادی نگفت. با خنده و تمسخر .. انگار که من آنجا نیستم. اصلاً آدم نیستم! از هر دری سخنی… گفت: شورش، اینجوری که پیداست تو این مأموریت را نپذیرفتی. بهرحال تصمیم بدی گرفتی که حرف بهرام را رد کردی… اما این تصمیم دفتر سیاسی است. دفتر سیاسی از بالا…… + یعنی کاک رضا کعبی….؟ این مربوط به چه سالی است؟ -۲۰۰۴ یا ۲۰۰۵ دقیقاً نمی دانم. ۲۰۰۴ یا ۲۰۰۵ بود. به شرافتم قسم. به خون شهیدان قسم چیزی که می گویم عین واقعیت است. کاک رضا کعبی در کمیته چیا به من گفت… به این خاطر می گویم، پس فردا افراد دیگری را نفرستند که مردم را بکشند. پس فردا کسی برده اینها نشود… یعنی جرأت نکنند چیزی بگویند. کاک رضا گفت…. بهرحال این تصمیم دفتر سیاسی است از بالا. این را گفت، حرفی برایم نماند و بیرون آمدم….. گفت تصمیم دفتر سیاسی است. بعداً مسأله را دنبال کردم. گفتم…. کاک فاروق بابامیری بعد از یک هفته مرا صدا زد. با اتومبیل از مقر شهر… دنبالم آمدند برای مقر شهر… رفتم به کمیته مرکزی. احساس کردم کاک فاروق چیزی[ برای گفتن] دارد، اما عقلم قد نمی داد. اما تا جاییکه من بفهمم او از جریان اطلاع نداشت… واقعاً… چون بسیار با احساس و با ناراحتی حرفهایم را گوش کرد. از من می خواست حرفهایم را تکرار کنم و گفت چیزی که خودت شنیده ای… خواهش می کنم همان را تعریف کن….. حالا این را به شنوندگان می گویم کاک رحمان حسین پناه [ حسین زاده ] همراه دو رفیق اش که در سال ۲۰۰۵ در شهر سلیمانیه مقر داشتند، را ترور کنم. به شرافتم قسم، الان هم یادش می افتم تمام بدنم می لرزد… از خودم خجالت می کشم… در حزبی باشی… این همه پیشمرگه… تازه از منطقه برگشته بودم… حالا هم مأموریت… گرفته ام…. اگر این کار را می کردم؟ الان حاصل این بیست و سه سال چی می شد؟ به خانواده این آدم چی می گفتم؟ اگر تشخیص نمی دادم و نمی گفتم کاک بهرام من این کار را نمی کنم…. باشه، چشم یک مأموریت دیگر…. +کاک شورش، خیلی ممنون برای این تاریخ که تا حالا اطلاع نداشتیم…..