“دیپلوماسى” یا انتخاب سیاسى؟ کومه له جدید در “شکافهاى منطقه اى” – منصور حکمت

مقالات نشريات

در شماره دى ماه نشریه جهان امروز مقاله کوتاهى از آقاى عمر ایلخانى زاده به چاپ رسیده که حاوى نکات بسیار مهمى است. مطلب ایشان ظاهرا در پاسخ به مقاله من در انترناسیونال، شماره ١٩، نوشته شده است. من آنجا به نمونه هایى از برخورد سطحى و نابالغ سازمانهاى باصطلاح چپ به بحث احتمال لبنانیزه شدن شرایط در ایران اشاره کرده بودم. بنظر من نه فقط کسانى که خود را چپ و سوسیالیست و فعال سیاسى میدانند، بلکه هر آدمى در دنیاى امروز که یک جو عقل داشته باشد و دلش براى خودش و همنوعانش بسوزد منطقا باید راجع به احتمال این دورنماى تاریک فکر کند و نظر داشته باشد. اما همانطور که آنجا هم نوشتم، از قرار این انتظار بیجایى از “چپ” است.

بهرحال آقاى ایلخانى زاده در نوشته اخیرش وارد این بحث نشده و آن چند پاراگرافى هم که مقدمتا در افشاى “نیات” ما در طرح این مبحث نوشته است، همان بهتر که ندیده گرفته شود. ارزش نوشته ایشان در این است که سوال مهمى را که مدتهاست بالاى سر سازمانشان چرخ میزند علنا و با صراحت جلوى خود گذاشته و سعى کرده به آن جواب بدهد. صورت مساله اینست: چه چیزى این وارونگى و این موقعیت غیر قابل هضم در روابط سیاسى و عملى کومه له امروز با دولتها و نیروهاى سیاسى منطقه را توضیح میدهد، از یک طرف دوستى و سازش و سکوت در قبال دولتها و نیروهاى ارتجاعى منطقه، و در مورد احزاب ملى و عشیرتى کرد حتى حمایت سیاسى علنى از آنها، و از طرف دیگر، موضع نفى گرایانه و در موارد زیادى حتى خصمانه در برابر حزب کمونیست کارگرى عراق.

عمر ایلخانى زاده تلاش نمیکند این تصویر از مناسبات کومه له امروز در منطقه را از نظر عینى رد کند. برعکس، آن را توجیه میکند، و نه فقط این، بلکه این موقعیت را نشان قدرت سازمان خود جلوه میدهد و مایه مباهات اعلام میکند.

بنظر من بحث آقاى ایلخانى زاده در توجیه این موقعیت، ضعیف و خودفریبانه است. در جوابیه آقاى ایلخانى زاده بروشنى میتوان دید که این “عوضى گرفتن” دوست و دشمن، تصادفى نیست، از سر بیدقتى نیست، یک انتخاب آگاهانه کومه له امروز است، اجبار یا اشتباهى در کار نیست.

ایشان مینویسند:
“بر کسى پوشیده نیست که کومه له هم با احزاب سیاسى در کردستان ایران و عراق و هم با دولت عراق روابط سیاسى و دیپلوماتیک معینى دارد و این امر به هیچوجه تازگى ندارد و حتى قبل از تشکیل حزب کمونیست و قبل از ایجاد یک رابطه دیپلوماتیک با دولت عراق، شما و سازمانتان (ا.م.ک.) از آن مطلع و با آن موافق بوده اید. بعدها نیز در حزب کمونیست شما از این رابطه دفاع مینمودید. این رابطه بر اساس حفظ اصول و پرنسیپهاى انقلابى و برمبناى تعادل قواى منطقه اى تنظیم شده است. کومه له بعنوان یک نیروى اجتماعى و دخیل در فعل و انفعالات منطقه تاکنون توانسته است به شیوه اى اصولى و قابل دفاع این روابط را حفظ نماید و هم در عین حال از امکانات دو رادیوى کمونیستى… و حضور تشکیلات علنى و نظامى برخوردار باشد. تنها محدودیتى که ما در قبال این امکانات بر خود تحمیل کرده ایم محدودیت در تبلیغات بوده و این امرى است که سالهاست… علنا اعلام نموده ایم تا هیچ ناروشنى در حد و حدود این روابط باقى نماند. تا زمانى که کومه له بتواند با حفظ پرنسیپهاى کمونیستى و به نفع جنبش انقلابى از این تضادها و شکاف هاى منطقه اى بهره میگیرد و همچنانکه تاکنون عملا نشان داده است علنى، سربلندانه و قطعا با حفظ پرنسیپهاى انقلابى حاضر به ادامه این روابط خواهد بود و لاغیر.”

این پاسخ دو عیب اساسى دارد:

١- ایشان تلاش میکند که مساله را به یک رابطه فنى – تدارکاتى (دیپلوماتیک!) با رژیم عراق و فقط عراق محدود جلوه بدهد و حمایت سیاسى سازمان خود از احزاب ارتجاعى کرد در کردستان عراق را، که در تبلیغات اینها “دولت” کرد نام گرفته اند، از تصویر بیرون بگذارد، به این امید که به این ترتیب سقوط سازمانش به یک سیاست راست و آشکارا ناسیونالیستى در ۵ سال اخیر (دوره پس از جنگ خلیج و تشکیل “دولت کرد”) را پرده پوشى کند. حال آنکه با حاد شدن اوضاع سیاسى عراق و کردستان و برجسته شدن صفبندى هاى سیاسى و طبقاتى در این کشور، زشتى انتخاب سیاسى این سازمان در صحنه سیاسى عراق و منطقه به زمخت ترین شکل عیان شده است. آنچه شاهدیم یک راست روى آشکار سیاسى است که ربط خاصى به مقوله “دیپلوماسى” ندارد.

٢- مشکل اینجاست که پاى خود “دیپلماسى” رابطه با عراق هم بشدت میلنگد و با این نوع فرمول ها قابل دفاع نیست. دفاعیه آقاى ایلخانى زاده از رابطه با عراق حتى در همان چهارچوب خام اندیشانه اى که ایشان به مساله میدهد، ربطى با حقیقت و واقعیت عملى در منطقه ندارد. توضیحات ایشان نه فقط بر معضل واقعى امروزشان سرپوش میگذارد، بلکه تاریخ واقعى حزب کمونیست ایران و پرنسیپها و اصول کمونیستى اى که براى سالها بنیاد آن حزب را تشکیل میداد لوث میکند.

در این نوشته میخواهم تناقضات و ضعف دفاعیه آقاى ایلخانى زاده را خاطر نشان کنم و یکبار دیگر غیر قابل دفاع بودن موقعیتى را که این دوستان خود را در آن گرفتار کرده اند، و با روایت آقاى ایلخانى زاده ظاهرا متاسفانه شروع کرده اند که از آن لذت هم ببرند، گوشزد کنم. در انتها، به یک سوال مشخص آقاى ایلخانى زاده در مورد علت اطلاق “کومه له جدید” به سازمان ایشان هم پاسخ خواهم داد.

پیداست که روایت آقاى ایلخانى زاده از رابطه کومه له با دولت عراق و احزاب ملى کرد یک دفاعیه عام و جهانشمول و مستقل از اوضاع کنکرت است. فرمول ایشان نه فقط تغییرات بنیادى اى را که در کلیه فاکتورها و شرایط دخیل در مساله در طول این دوران بوجود آمده یکسره ندیده میگیرد و لاجرم میتواند براى توجیه هر نوع مناسباتى در آینده هم بکار برود، بلکه به خودى خود به هیچیک از تک دوره هاى این یک و اندى دهه کاربست ندارد. ایشان متوجه نیست (یا باید بگویم ترجیح میدهد نباشد) که در طول این ١٣ سال فاکتورهاى زیادى تغییر کرده اند و مراحل مختلفى طى شده اند. موقعیت مادى کومه له، نحوه استقرارش در منطقه، نوع رابطه اش با این دولتها و احزاب، دامنه محدودیتهاى تحمیلى و ابعاد وابستگى، رابطه این دولتها و احزاب با مردم عراق، وضعیت خود جامعه عراق، رابطه و دامنه برخورد کومه له با مردم عراق، جایگاه عراق در ذهنیت سیاسى مردم چه در منطقه و چه در سطح بین المللى، رابطه این دولتها و احزاب و نیروها باهم و غیره و غیره به شدت به نسبت ١٣ سال قبل تغییر کرده است. قریب یک و نیم دهه از ورود کومه له به قلمرو “دیپلوماسى” میگذرد و چشم بستن به تغییرات اوضاع عینى و ماهیت و محتواى مناسبات متقابل نیروها در منطقه در این سالها، نشان سطحى گرى است.

رابطه با عراق
اولین تماس کومه له با عراق نه ربطى به ایجاد رادیو داشت و نه به کسب امکانات ایجاد تشکیلات علنى و اردوگاههاى نظامى. دفاعیه آقاى ایلخانى زاده کلا به دوره اول رابطه با عراق، که تا رسیدن نیروهاى جمهورى اسلامى به مرزها در سال ۶٢ را در بر میگیرد، بیربط است. وقتى اولین تماس کومه له با عراق صورت گرفت، مقر مرکزیت کومه له نه در چند کیلومترى سلیمانیه، بلکه در چند کیلومترى بوکان بود. شهر بوکان و بخش اعظم راهها و مناطق روستایى و تعداد زیادى از شهرکهاى کردستان در دست پیشمرگان بود. مرکزیت و همه اردوگاههاى کومه له در خاک ایران بود و حتى برخلاف حزب دموکرات، نزدیک مرز عراق هم نبود. هنوز رادیویى در کار نبود و براى برقرارى رادیو و استقرارش نیازى به تماس با عراق نبود. رادیوى کومه له، چند ماه بعد با امکانات خود سازمان و در خاک ایران کار خود را شروع کرد و تا ماهها بعد به همین صورت ادامه داد. بقاء رادیو در این دوره به هیچ نوع مناسباتى با عراق وابسته نبود.

هدف از تماس اولیه با عراق در اساس دریافت اسلحه براى ایجاد توازن تسلیحاتى بیشتر در جنگ با رژیم اسلامى و در درجه بعد برخوردارى از امکانات تخصصى تر پزشکى بود. بعدها امکانات ارتباطاتى، نظیر امکان تماس و تردد به اروپا و غیره به این نیاز ها اضافه شد. “تعادل قواى منطقه اى” (که معنى آن بر من مجهول است)، “برخوردارى از رادیو و حضور تشکیلات علنى و نظامى” مطلقا جایى در تعریف این مناسبات نداشت. از سوى دیگر، کومه له براى دریافت این کمکها نیاز به هیچ سازشى نداشت. تبلیغات علیه عراق، در آن مرحله بهرحال جایگاه خاصى در تبلیغات کومه له نداشت و لذا کاهش دامنه آن محدودیت و سازش قابل لمسى محسوب نمیشد. رژیم عراق تهدید نظامى و امنیتى خاصى براى کومه له نمیتوانست ایجاد کند. مضمون رابطه با عراق در این دوره دریافت بدون قید و شرط اسلحه و مهمات و امکانات مادى بود. البته باید گفت که اسلحه و امکانات دریافتى از عراق تنها بخش بسیار ناچیزى از نیازهاى کومه له را برآورده مى کرد و کومه له اساسا متکى به کمکهاى مادى خود مردم بود. بهررو در این دوره “دیپلوماسى” براى کومه له به معنى سازش و سکوت و باج دادن به هیچ نیرویى نبود.
از اوضاع آن روز، تا شرایط امروز و اوضاع مورد مباهات آقاى ایلخانى زاده، تمام این فاکتورها گام به گام و بارها دستخوش تغییر شده اند. براى کسى که قصد خودفریبى نداشته باشد، یک لحظه تعمق براى درک این مساله کافى است. بگذارید فهرست وار فقط نقطه عطف هاى مهم تر را ذکر کنم.

رسیدن جمهورى اسلامى به مرزها:
این تحول باعث شد مقرهاى مرکزى ما به داخل خاک عراق منتقل شود. این یک وضعیت کاملا جدید بوجود آورد. از یکسو موجودیت اردوگاهى تشکیلات به رضایت عراق وابسته شد، از طرف دیگر کومه له براى اولین بار مستقیما با مردم عراق و کردستان در تماس روزمره قرار گرفت. مرزبندى با سیاستهاى دولت عراق و احزاب کرد، گام به گام ضرورى تر شد و سکوت زیانبارتر و غیر اصولى تر. فشار عملى دولت عراق و احزاب کرد و قابلیتشان در ایجاد مزاحمت افزایش پیدا کرد. امکانات کومه له براى اعلام بیطرفى، موضع نگرفتن و حفظ تعادل دپیلوماتیک دائما کمتر و کمتر شد. بهاى سیاسى اردوگاه داشتن در خاک عراق و “برخوردارى از امکانات” گام به گام گزاف تر میشد.

ختم جنگ ایران و عراق:
اردوگاهها کم کم به عمق کردستان عراق منتقل شدند و زیر مناطق تحت کنترل نظامى عراق قرار گرفتند. نقل و انتقالات نظامى عملا به اجازه عراق منوط شد و آزادى عمل تشکیلات در اعزام نیرو به داخل ایران محدود شد. اردوگاهها سنگین بار و بشدت پرخرج شدند و بعضا به شهرکهاى عظیم پناهندگان تبدیل شدند که کومه له بار سنگین تامین معاش و زیستشان را برعهده داشت. فعالیت نظامى کاهش یافت. وابستگى مالى تشکیلات افزایش یافت. اجازه استقرار اردوگاهى و امکانات مالى و وسائل زیستى، در لیست مطالبات کومه له بالاتر از اسلحه و مهمات قرار گرفت. دست رژیم و ارتش عراق براى محدود کردن فعالیت تشکیلات و اعمال فشار بر آن به مراتب بازتر شد.

بالا گرفتن جنگ دولت عراق با احزاب ملى کرد پس از شکست مذاکرات:
موقعیت از نظر امنیتى باز هم دشوارتر شد. تردد ارتش عراق و سازمانهاى کرد، و حتى سپاه پاسداران در مناطق استقرار اردوگاههاى ما شدت پیدا کرد. حفظ موازنه و سیاست عدم دخالت در “امور داخلى عراق” به مراتب دشوارتر شد. بعنوان نمونه فقط براى ارعاب کومه له و دور کردنش از اپوزیسیون کرد عراق، رژیم عراق اردوگاههاى ما را در چند نوبت بمباران کرد. تنها در یک مورد بمباران شیمیایى اردوگاه مرکزى کومه له، بیست و سه تن از برجسته ترین و قدیمى ترین فعالین ما جان خودشان را از دست دادند. بمباران شیمیایى مردم حلبجه گواه مهم دیگرى بود بر این حقیقت که رابطه با عراق به یک وزنه سنگین بر پاى تشکیلات تبدیل شده و باید سریعا از آن خلاص شد.

و اینها تازه مقدمه تغییر بنیادى اوضاع بود. عوامل جدیدى به سرعت کل تصویر را زیر و رو کرد:

اعتلاى جنبش کمونیستى در عراق:
نفوذ سیاسى کمونیسم کارگرى و حزب کمونیست ایران در عراق و بویژه در کردستان فاکتور جدید و فوق العاده مهمى بود که طرح شد و میبایست در تعیین موقعیت در قبال رژیم عراق و احزاب کرد به حساب بیاید. رابطه ما با این کمونیسم نوخاسته عراق، و با دشمنان سیاسى و طبقاتى اش، چه دولت عراق و چه احزاب کرد که کمر به خفه کردنش بسته بودند، یک بعد کاملا جدید به معضل “دیپلوماسى” داد. محافل کمونیست نزدیک به حزب تشکل میشدند، تماس میگرفتند و بعضا توسط رژیم عراق دستگیر و سرکوب میشدند. گرفتن ظاهر بیطرفى، برقرارى رابطه صرفا پنهانى با این جریانات و سکوت در برابر اقدامات ارتجاعى رژیم عراق علیه آنها دیگر غیر ممکن میشد.

جنگ خلیج:
جنگ خلیج توجه افکار عمومى را متوجه رژیم عراق و اوضاع جامعه عراق کرد. جایگاه رژیم عراق در تبلیغات و ادبیات سیاسى یک جریان حاضر در منطقه دیگر نمیتوانست نظیر گذشته بماند. تا پیش از جنگ خلیج اظهار نظر درباره ماهیت رژیم عراق لزوما در دستور سازمانهاى غیر عراقى نبود. اما پس از آن مساله عراق و رژیم صدام حسین، درست مانند اوضاع فلسطین، اسرائیل، سومالى، یوگسلاوى و غیره به یک مساله بین المللى تبدیل شد که هر سازمان جدى سیاسى میبایست درباره آن موضع بگیرد. رابطه با عراق (در واقع ضربه پذیرى در برابر اقدامات انتقام جویانه عراق) سکوتى را به کومه له و حزب کمونیست ایران تحمیل میکرد که از نظر سیاسى دیگر قابل ادامه نبود.

هجوم رژیم عراق به کردستان بعد از جنگ خلیج و آوارگى میلیونى مردم کردستان:
این بنظر من میخ آخرى بود که به تابوت “رابطه با عراق” کوبیده شد. براى سازمانى که داعیه تعلق به حق طلبى مردم کردستان را داشت، براى سازمانى که در یک گوشه دیگر منطقه پرچم رفع ستم ملى را بلند کرده بود، نظاره گر خاموش چنین جنایاتى ماندن نمیتوانست بیش از این توجیه پذیر بماند.

با فرمول سطحى آقاى ایلخانى زاده (“رادیو و اردوگاه در ازاء تبلیغات کمتر”) حتى ۵ دقیقه از این تاریخ را نمیشود توضیح داد و هیچکس هم در رهبرى آن حزب هرگز چنین تبیین بى محتوایى از مساله بدست نداد. واقعیت اینست که “دیپلوماسى” منطقه اى کومه له در طول قریب یک دهه تا مقطع جدایى ما با یک تناقض رو به تعمیق روبرو بود. در حالى که دخالت مستقیم و همبستگى علنى با طبقه کارگر و کمونیسم در عراق و کل کردستان روز به روز به یک وظیفه مبرم تر تبدیل میشد، اوضاع مادى و استقرارى تشکیلات، آن را برعکس هرچه بیشتر زیر منگنه دولت عراق و جریانات ارتجاعى قرار میداد و آزادى عمل آن را هرچه بیشتر کاهش میداد. تضاد میان “روابط دیپلوماتیک” هر روز مقید کننده تر از یک سو، و وظایف سیاسى رو به گسترش و نیاز روزافزون تشکیلات به دخالتگرى از سوى دیگر، هردم برجسته تر میشد. روندى که با سیاست دریافت کمک تسلیحاتى بى قید و شرط براى نبرد با رژیم اسلامى آغاز شده بود، مرحله به مرحله، به پذیرش قیود و شروط هرچه بیشتر براى حفظ امنیت خود منجر شده بود. این وضعیت قابل ادامه نبود و ادامه هم نیافت. جدایى چپ و راست این بن بست را شکست.

فرمول آقاى ایلخانى زاده تبیین ما در رهبرى آن حزب نبود. هیچکس در آن رهبرى اینقدر ساده اندیش یا خودفریب نبود. فاکتور اصلى در محاسبات ما از مدتها پیشتر، از مقطعى که اردوگاههاى ما دیگر به پشت خط جبهه عراق در جنگ با ایران منتقل شد، در درجه اول خنثى کردن توطئه هاى رژیم عراق و همه جریانات و نیروهاى ارتجاعى و اجتناب از درگیرى با آنها بود، تا زمانى که تلاش کمونیستهاى کومه له براى یک سازمانیابى نوین بر یک مبناى سیاسى متفاوت حول سازمانهاى حزبى و کارگرى در شهرها، به ثمر برسد و ضربه پذیرى افراد و امکانات تشکیلاتى در خاک عراق رفع بشود. هرگز در آن حزب ما این تماسها و مناسبات و مانورها و باج دادن ها را نشان قدرت و علامت “وزنه سیاسى” خود و مایه مباهات ندیدیم. بلکه نشان ضعف و محدودیت خود، گواه عدم اتکاء کافى مان به نیروى مادى و واقعى حزب در شهرهاى کردستان و سنگین بودن پشت جبهه اردوگاهى مان میدیدیم. برخلاف تبیین آقاى ایلخانى زاده، آن حزب در این مناسبات جا خوش نکرده بود، بلکه در تلاش دائمى براى خلاصى از آن بود. صحبت من البته از رهبرى و خط مشى حاکم حزب در آن دوره است، نه جناح راست که هرگز تا مقطع جدایى نفوذ قابل اعتنایى در بالاى آن حزب نداشت. پیچیدگى ها و تضادهاى رابطه با عراق یک مشغله مهم و همیشگى رهبرى آن تشکیلات و موضوع زنده و دائما مورد بحث بود. فرمول جناح راست و تلقى آن از ماهیت کومه له و اساس مناسباتش دقیقا همین بود که آقاى ایلخانى زاده امروز بیان میکند. این فرمول آن تاریخ و آن اصول را نمایندگى نمیکند.

اختلاف چپ و راست
آقاى ایلخانى زاده سعى میکند از من هم براى فرمول خود تائیدیه بگیرد. اما نقل قول ضمنى ایشان از مکالمه من و رفیق ابراهیم علیزاده در اولین دیدارمان در سال ۶٠ قبل از تشکیل حزب، و اظهار اینکه من در حزب کمونیست از “این” رابطه دفاع میکردم، کمکى به ایشان نمیکند، و حتى براى بحث ایشان مضر است، چون در را بر روى بازگویى همه حقیقت و رجوع به کل کشمکش سیاسى و فکرى اى که بر سر موقعیت کومه له در منطقه و نوع روابطش با نیروهاى سیاسى و اجتماعى در ایران و عراق در طول آن دوران در درون حزب کمونیست ایران جریان داشت باز میکند. آقاى ایلخانى زاده فراموش میکند (یا دوست دارد فراموش شود) که نگرش ایشان به ماهیت کومه له و مناسباتش در منطقه و روابط به اصطلاح دیپلوماتیکش با دولت عراق و نیروهاى ارتجاعى کرد، نگرش جناح راست و ناسیونالیستى آن حزب بود که در تک تک نقطه عطفهاى آن سالها در برابر خط مشى کمونیستى رهبرى حزب قرار گرفت و در تک تک این تقابلها شکست خورد.

اختلاف نظر چپ و راست بر سر رابطه کومه له با عراق، انعکاسى از اختلاف بر سر تلقى هر یک از ماهیت سیاسى و اجتماعى کومه له و استراتژى آن در کردستان بود. جناح راست، در سیماى کومه له رونوشت چپ گراى حزب دموکرات را میدید. سازمانى اساسا متکى بر مبارزه پیشمرگانه، حضور نظامى و یا حفظ تصویر نظامى خویش، که منتظر است با بحران و تلاشى جمهورى اسلامى وارد شهرها بشود و مقرها و کمیته هاى خود را دایر کند و امور را بدست بگیرد. کارى که آقاى طالبانى کرد. اردوگاه نظامى و رادیو (که باید حضور و ادامه کارى تشکیلات را به مردم گوشزد کند و نام آن را سر زبانها نگه دارد) اساس این استراتژى است. براى حفظ این دو رکن موجودیت سازمان هر بهایى را میشد داد و هر شرایطى را میبایست به جان خرید. شیوه دیگرى از مبارزه در کردستان براى این جریان قابل تصور نبود. چپ در مقابل، کومه له را یک سازمان کمونیستى، سازمانگر و متکى به نیروى عظیم کارگران در شهرهاى کردستان میدید. کومه له جناح چپ جنبش ملى و کپى آتشى مزاج حزب دموکرات نبود، یک سازمان کمونیستى بود که ستون اصلى موجودیتش را میبایست در شهرها و کانونهاى کارگرى کردستان بسازد. مسلح بودن و مبارزه مسلحانه، یک بعد حیاتى مبارزه کومه له بود، اما هویت کومه له نبود و شکل پیشمرگانه تنها شکل تداوم این بعد مبارزه نبود. اردوگاهها تنها شکل موجودیت و بقاء سازمان محسوب نمیشدند.

شکاف چپ و راست حول مساله رابطه با عراق از پلنوم دهم کمیته مرکزى حزب کمونیست بلافاصله پس از ختم جنگ ایران و عراق، که در آن قطعنامه اى مبنى بر کاهش وابستگى به عراق و تقویت استقلال عمل تشکیلات تصویب شد، آغاز شد. با رسیدن این قطعنامه به تشکیلات کردستان، جناح راست ناسازگارى و تحریکات علیه رهبرى حزب را شروع کرد. این تحریکات که در ادامه خود از جمله علنا حول شعار “میخواهند رابطه با عراق را تخریب کنند” سازمان یافت، نهایتا حتى (با شرکت فعال خود جناب ایلخانى زاده) شکل یک کودتاى تشکیلاتى علیه ما را بخود گرفت. این حرکت، همانطور که خیلى ها مطلعند، توسط جناح چپ حزب خنثى شد و در پلنوم شانزدهم به کنار گذاشته شدن ایشان و چند نفر دیگر از کمیته مرکزى حزب کمونیست و کمیته مرکزى کومه له منجر شد. همه این مباحثات و کشمکشها، که بحث موقعیت و مناسبات کومه له در منطقه گوشه اى از آن بود، وسیعا مستند و مکتوب است. نه فقط خود آقاى ایلخانى زاده به این اسناد دسترسى دارد، بلکه گوشه هایى از این اسناد و مباحثات در همان زمان از طرف حزب کمونیست و بعدها حزب کمونیست کارگرى منتشر شده است.

همانطور که گفتم از نظر رهبرى حزب و کل گرایش چپ رابطه با عراق کمابیش به انتها رسیده بود و اقدامات گسترده اى براى تغییر ریل فعالیت کومه له، علیرغم تخطئه گرى ها و منفى بافى هاى راست ناسیونالیست، در جریان بود. اما با جدایى چپ و تشکیل حزب کمونیست کارگرى مساله بطور ریشه اى ترى حل شد. اکثریت قریب به اتفاق رهبران حزب کمونیست ایران و کومه له، و اکثریت عظیم کادرها و اعضاء آن حزب، این رابطه را گسستند. در حزبى متشکل شدند که کوچکترین محدودیتى در بیان حقیقت، در دفاع از طبقه خویش در عراق و در همبستگى با کمونیستهاى این کشور نپذیرفته است. آنها با یک گام بلند خود را از آن مناسبات خلاص کردند تا بتوانند در یکى از حساس ترین دوره ها در منطقه سخنگوى کارگر و کمونیسم و مدافع سازش ناپذیر مردم شریف و زحمتکش در برابر رژیم ارتجاعى عراق و احزاب ارتجاعى کرد باشند. حقیقت اینست که این راه بروى آقاى ایلخانى زاده و دوستانشان هم باز بود و آنها خود نخواستند به آن گام بگذارند. هر کس که کوچکترین احترامى براى حقایق تاریخ حزب کمونیست و کومه له قائل باشد میفهمد که آقاى ایلخانى زاده و سازمانشان، و “دیپلوماسى” شان، دنباله تاریخ حزب کمونیست و مناسباتش در منطقه نیستند. آنچه ادامه منطقى آن تاریخ و آن پراتیک و سند حقانیت و اصولیت آن است، اقدام پیکره اصلى آن حزب، از بالا تا پائین، در ختم آن مناسبات است. آن جنبش حزبى، آن خط مشى سیاسى، آن رهبرى، آن کادرها و فعالینى که حزب کمونیست و کومه له قدیم را میساختند، دوران “دیپلوماسى انقیاد” را بى هیچ ابهامى پایان دادند. رابطه امروز آقاى ایلخانى زاده و سازمانشان با دولت عراق نه به توصیه یا تائید ما، بلکه علیرغم مخالفت ما، علیرغم هشدار ما و برخلاف راه پیشنهادى ما صورت گرفته است. این وضعیت نه امتداد روابط پیشین کومه له کمونیست در منطقه، بلکه یک انتخاب مجدد و آگاهانه از جانب کومه له جدید، تحت شرایط سیاسى و اجتماعى کاملا متفاوتى است و در همین چهارچوب هم باید از آن دفاع کنند.

بهرحال گذشته هرچه بود، امروز دیگر رابطه با عراق در حکم یک بمب ساعتى براى کومه له است که عقل سلیم حکم میکند که خود را از آن به سرعت خلاص کنند. رابطه کومه له امروزى با احزاب ملى کرد در عراق نهایتا بر یک تائید و نزدیکى سیاسى متکى است. اتحادیه میهنى و “دولت” نافرجام طالبانى – بارزانى بطور مشخص از نظر اینها پدیده هایى مثبت و پیشرو تلقى میشوند. اما روشن است که رابطه با عراق از جنس کاملا متفاوتى است. نزدیکى و سمپاتى سیاسى اى در کار نیست. براى آقاى ایلخانى زاده و دوستانشان، همانطور که ایشان تاکید میکند، این صرفا یک معامله مادى است. چیزى میدهند و چیزى میگیرند. اما حتى در یک چهارچوب معاملاتى هم باید توجه کنند تاثیرات این رابطه از نظر سیاسى براى سازمانشان، هر قدر هم حاضر باشد سرش را پائین بیاندازد، دیگر میتواند بشدت مخرب باشد. کردستان عراق در آستانه تحولات سیاسى مهمى است. کومه له جدید در تقابل بعدى رژیم عراق و مردم کردستان کجا خواهد ایستاد؟ این فقط یکى از دهها سوال است.

احزاب ملى و “دولت” کرد
همانطور که گفتم، رابطه کومه له با عراق علیرغم معنا و عواقب سیاسى مخربى که میتواند براى این دوستان در بر داشته باشد، ماهیتا رابطه اى سیاسى نیست، بلکه تجارى است. اما رابطه با احزاب ملى کرد امر دیگرى است و حمایت سیاسى از این احزاب را نمیتوان پشت فرمول هاى دیپلوماتیک درباره رابطه با عراق پنهان کرد. تبیین دیپلوماتیک از رابطه با احزابى نظیر اتحادیه میهنى و قیاده موقت، یک نو آورى چند سال اخیر این دوستان است. این انعکاسى است از سیاست راست روانه کومه له جدید در برسمیت شناسى این جریانات بعنوان “دولت”.

رابطه با احزاب کرد هم در این یک و نیم دهه دستخوش تحولات مهمى شده است. تا قبل از انتقال اردوگاهها به عمق کردستان عراق، رابطه کومه له با سازمانهاى ملى کرد نیز سازش و سکوت و تخفیفى در اهداف و تبلیغات کومه له ایجاب نمیکرد. قیاده موقت کنار رژیم ایران به جنگ با کومه له و حزب دموکرات مشغول بود و در تبلیغات تشکیلات هم ارز “جاش” ها قرار میگرفت. اتحادیه میهنى یک سازمان دوست محسوب میشد که اگرچه تشکیلات کومه له بویژه با قرار گرفتن در روند تشکیل حزب کمونیست ایران بطور روزافزونى به شکافهاى سیاسى و برنامه اى خود با آن واقف میشد، از آنجا که در حوزه کشورى و اجتماعى مشترکى با کومه له فعالیت نمیکرد، هنوز ضرورتى به مرزبندى علنى با آن، لااقل در سطح تبلیغات دیده نمیشد. عقب ماندگى سیاسى و فرهنگى این جریان، برخورد ارتجاعى اش با مردم کردستان عراق، و ضدیتش با تعلق کومه له به حزب کمونیست ایران، اینها نکاتى بود که تشکیلات کومه له را به یک موضع شدیدا انتقادى نسبت به اتحادیه میهنى سوق میداد. اما از نظر علنى، تبلیغاتى علیه اتحادیه میهنى صورت نمیگرفت.

استقرار اردوگاهها در کردستان عراق، بر تنش بین کومه له و اتحادیه میهنى افزود. پیدا شدن یک سازمان مارکسیستى، با مواضع و فرهنگ سیاسى پیشرو در محیط فعالیت اتحادیه میهنى یک عامل آزار دهنده براى این جریان بود. نه فقط در شهرهاى کردستان عراق، بلکه در خود صفوف اتحادیه میهنى جریاناتى پیدا شدند که تحت تاثیر کومه له و حزب کمونیست ایران بودند. اما این واقعیت بدوا محافظه کارى بیشتر و اجتناب از تشنج را در دستور کار ما میگذاشت. در بخش اعظم این دوره قیاده موقت هنوز سازمانى بود که کومه له علنا علیه آن بعنوان یک سازمان ارتجاعى تبلیغات میکرد و موضوع هیچ مناسبات “دیپلوماتیکى” نبود. هیچ نوع رابطه و مناسبات ویژه اى با سازمانها و دستجات دیگر کرد در عراق و ترکیه وجود نداشت.

اعتلاى سیاسى در کردستان عراق متعاقب جنگ خلیج، صحنه را بکلى دگرگون کرد. جنبش چپ و کارگرى که خود را علنا با ما تداعى میکرد به شکل خیره کننده اى رشد کرد و سازمانهاى کمونیستى در مقیاس وسیع به جلوى صحنه مبارزه توده اى آمدند. این آن جریانى بود که میبایست مورد حمایت قاطع و علنى ما در صحنه سیاسى عراق قرار بگیرد. در نقطه مقابل، زیر چتر حمایت آمریکا، “دولت” فرمایشى اتحادیه میهنى و قیاده موقت تشکیل شد. واضح بود که صحنه سیاسى کردستان عراق دگرگون شده و معادلات و محاسبات سنتى دیگر نمیتواند مبناى تعیین روابط ما در منطقه باشد. یک انتخاب سیاسى آشکار روبروى همه ما قرار گرفت.

“مرحبا ابوعمار!”
و این انتخاب صورت گرفت. سر کار آمدن “دولت کرد” همزمان بود با جدایى در حزب کمونیست ایران و تشکیل حزب کمونیست کارگرى. اختلاف بر سر شیوه برخورد به احزاب ملى و حکومت در حال شکل گیرى آنها یکى از نکات اصلى مورد مشاجره میان چپ و راست در آن حزب و یکى از فاکتورهاى مهم در جلو انداختن جدایى بود. (رجوع کنید به کتاب “بحران خلیج …”). جناح چپ، که بعدا اساسا در حزب کمونیست کارگرى متشکل شد، خواهان فاصله گرفتن از احزاب ملى کرد بود و مشروعیتى براى آنها قائل نبود. دولت بعدى این جریانات نمیتوانست مورد تائید ما باشد. حزب کمونیست کارگرى در صحنه سیاسى کردستان عراق کنار کمونیستها ایستاد و در شکل گیرى حزب کمونیست کارگرى عراق نقش با ارزشى بازى کرد. از آن مقطع تا امروز در کل عراق ما تنها کنار یک حزب ایستاده ایم و آن حزب کمونیست کارگرى عراق است.

سران کومه له جدید، برعکس، به استقبال حکومت طالبانى و بارزانى شتافتند. آن را به عنوان “دولت” کردستان و نماینده مردم کردستان عراق در صحنه بین المللى به رسمیت شناختند. بند و بست دو جریان طالبانى و بارزانى با یکدیگر و با آمریکا، از بالاى سر مردم و بر خلاف هر نوع اعمال اراده مردمى را، ظاهرا به صرف قومیت آنها گامى به پیش تلقى کردند. در این میان قیاده موقت نیز ظاهرا غسل تعمید ترقى خواهانه یافت و مشروعیت سیاسى پیدا کرد. این دوستان نه فقط به عملکرد ضد مردمى و عقب مانده احزاب ملى کرد چشم بستند، نه فقط در قبال تلاشهاى این احزاب براى سرکوب کمونیستها ساکت ماندند، بلکه در موارد متعددى با موج تبلیغات هر روزه این جریانات علیه حزب کمونیست کارگرى عراق و حزب کمونیست کارگرى ایران همنوا شدند. عمل اینها یادآور اعلام همبستگى امثال یاسر عرفات با رژیم خمینى در سال ۵٧ است. آنها به نام مردم فلسطین، مهر تائید پاى حکومت مرتجعى زدند که براى خفه کردن انقلاب مردم سر کار آمده بود.

این آن وضعیتى است که سران کومه له جدید باید براى مردم توضیح بدهند. دوستان عزیز، لطفا توضیح بدهید که چرا در مقابل جنایات و زورگویى هاى این احزاب علیه مردم ساکتید؟ چرا در برابر موج ترور زنان ساکتید؟ چرا دستگیرى و سرکوب و گاه حتى قتل کارگران معترض و کمونیست ها (کدام کمونیستها؟!) توسط این جماعات را محکوم نمیکنید؟ چرا توقیف روزنامه کمونیستى بو پیشه وه را محکوم نمیکنید؟ چرا در برابر “فتوا”ى قتل رهبران کمونیست و تائید آن توسط “دولت خودى” ساکت نشسته اید؟ در قاموس شما چه فرقى میان سلمان رشدى و تسلیمه نسرین با ریبوار احمد هست که زبانتان را در حمایت از او در برابر ارتجاع هار اسلامى بریده است؟ چرا در برابر خوشخدمتى هاى “دولت خودى” براى رژیم ایران، که پاى آدمکش ها و تروریستهاى رژیم اسلامى را علنا به خیابان هاى سلیمانیه و کوچه بالایى مقر خودتان هم باز کرده ساکتید؟ چرا در شرایطى که حتى فروشندگان دوره گرد دهات کردستان هم این احزاب را “دولت” خطاب نمیکنند، شما مدام از این و آن منبر به حکومت اینها مشروعیت میدهید، آنها را دولت و مسئول امور قلمداد میکنید، به “پارلمان” سقط شده شان تعظیم میکنید، سر گردنه بگیرى قیاده موقت لب مرز ترکیه را “بدست گرفتن کنترل گمرکات شمال” نام میگذارید و فراخوان “رسیدگى به وضع مردم” به اینها میدهید؟ چرا تصمیم گرفته اید در این وانفساى سیاسى در منطقه و در متن این تحولات تعیین کننده در تاریخ کردستان و عراق، در نقش مطیع ترین، راضى ترین، مودب ترین و خوشباورترین شهروند “دولت” پا در هوا و سپرى شده طالبانى – بارزانى ظاهر شوید؟ چرا پاى ورقه هر جریان و جماعتى، چه در عراق و چه در ترکیه، به صرف کرد بودنش امضاء میگذارید؟

“عوضش رادیو داریم” حتى براى بچه هاى کودکستانى هم جواب نیست. حقیقت اینست که این حرکات و بى حرکتى ها ناشى از همراهى سیاسى شما با کسانى است که به خیال خود حکم تیولدارى کردستان را از آمریکا و موئتلفین آن گرفته اند. این “دولت” شما یا بهرحال “دولت” مطلوب شماست که آنجا سر کار است. الحق که مرحبا ابوعمار!

“کدام کمونیستها؟”
زمختى این دوستى ها و مردم دارى ها و “دیپلوماسى” بازى ها با ارتجاع کردستان عراق صدبار بیشتر عیان میشود وقتى همزمان با آن خصومت این دوستان را با کمونیستهاى کردستان عراق مى بینیم. و این خصومت ظاهرا آنقدر علاج ناپذیر و ذاتى است که حتى تکذیب نامه شان هم بى اختیار یک حمله علنى دیگر به حزب کمونیست کارگرى عراق از آب در میاید. آقاى ایلخانى زاده مینویسد:
“منظورتان کدام کمونیستهاست؟(!!) طبعا منظور شما “حزب کمونیست کارگرى عراق” است. … متاسفانه این حزب به آلتى در دست شما تبدیل شده و گذشته از اینکه آنها حضور جدى اى در منطقه ندارند، اساسا موجودیت مستقلى جدا از حزب شما نمیتوانند داشته باشند، تا حدى که کمیته مرکزى ایشان را نیز کادرهاى شما اداره میکنند.”

یک دنیا انحطاط در این چند سطر هست. بحث عدم “حضور جدى” حزب کمونیست کارگرى عراق ابلهانه تر از آن است که بخواهد به خود جناب ایلخانى زاده هم دلدارى بدهد. نه فقط نگهبان مقر کومه له که لااقل از بالاى بام به محیط کردستان عراق نگاه میکند، بلکه هرکس که فقط اخبار منطقه را دورادور دنبال کند، به این خودفریبى ها و تخطئه گرى ها رقت میاورد.

اما مهم تر اینست که نفس چنین تبلیغاتى فوق العاده زننده است. چرا سازمانى که لام تا کام در نقد احزاب ملى و عشیرتى کرد دهان باز نمیکند و به طول و عرضشان که سهل است، به ضدیت شان با مردم هم کارى ندارد، باید راه بیفتد و در رادیو و روزنامه اى که به قیمتى که دیدیم دست و پا کرده تبلیغات کند که حزب کمونیست کارگرى عراق “نیرو” نیست؟ چرا نمیشود این رسالت شریف و این امر خیر را به همان دولت مربوطه و جماعت اسلامى و رسانه هاى ریز و درشت مرتجعین محلى و منطقه اى واگذاشت که از نظر موجودیت کیلوواتى و متر مربعى “حضور” بسیار جدى ترى از این دوستان دارند؟ چرا میتوان بخاطر حفظ مقر و رادیو ساکت ماند و بخاطر احترام به کمونیسم در عراق نمیتوان؟ فرض کنیم حزب کمونیست کارگرى عراق نیرو نیست و دولت عراق و دولت کرد و حزب الله عراق بیهوده شلوغ میکنند و دهها هزار مردم کردستان عراق اشتباهى به میتینگهایشان میایند، گیریم اینطور باشد، چه کسى گفته باید فقط به زورمندان و زورگویان احترام گذاشت؟ مگر سازمانهاى تک سلولى و کاغذى “اتحاد چپ کارگرى”، از جناح سازنده حزب رنجبران تا آخرین خس و خاشاک باقى مانده از سنت فدایى – راه کارگر چقدر نیرو هستند یا کجا “حضور” دارند که جناب ایلخانى زاده و دوستانش از شرکت بعنوان ناظر در جمعشان به وجد آمده اند؟ مگر انشعابیون “رهبرى انقلابى حزب دموکرات” چقدر نیرو بودند یا بالاخره شدند که آن توجه و انرژى کومه له آنروز و بخصوص خود همین دوستان را بخود اختصاص دادند؟

“پاسپورت لطفا!”
واقعیت بسادگى اینست که حزب کمونیست کارگرى عراق، و جریان کمونیسم کارگرى بطور کلى، یک نیروى سیاسى بسیار جدى در منطقه است و آقاى ایلخانى زاده و سازمانشان چون با آن مخالفند علیه آن تبلیغ و تحریک میکنند. و در این تبلیغات متاسفانه به عقب مانده ترین و سست ترین عواطف در جامعه کردستان چنگ میزنند و با مرتجع ترین نیروها همصدا مى شوند. به همین چند سطر افتخار آفرین ایشان نگاه کنید. میفرمایند حزب کمونیست کارگرى عراق آلت دست بیگانگان است. از بین تمام مردم عالم، جناب ایلخانى زاده و شرکاء این وظیفه پر افتخار را برعهده گرفته اند که از کورش مدرسى و رحمان حسین زاده، اعضاى رهبرى هر دو حزب ایران و عراق، پاسپورت و تابعیت عراقى مطالبه کنند. ظاهرا قرار است این تبلیغات خون ملى و میهنى را در رگهاى مردم به جوش بیاورد و از حزب کمونیست کارگرى عراق بیزارشان کند. واقعا خجالت آور است. ببینید در ظرف ۵-۴ سال از کجا سر در آورده اند. عجبا که نمیفهمند دارند به نقطه قدرت ما حمله میکنند. ۵ سال تمام عین همین تحریکات توسط “دولت کرد” و محافل مرتجع، محبوبیت حزب کمونیست کارگرى عراق را صد چندان کرده. این باعث افتخار همه ما در هر دو حزب کمونیست کارگرى در ایران و عراق است که هویت سیاسى و تعلق تشکیلاتى مان معیار ملى و قومى و کروموزمى ندارد. اگر جناب ایلخانى زاده هم بخواهد عضو هریک این احزاب بشود نه خونش را تست میکنند، نه محل تولدش را میپرسند، نه آزمایش زبان از او میگیرند و نه پاسپورتش را چک میکنند. این یک جریان کمونیستى کارگرى در کل منطقه است که سند هویتش تعلق طبقاتى و آرمانهاى اجتماعى اش است. همین باعث شده که در کردستان پیشروترین بخش جامعه گرد این حزب حلقه بزند و به آن امید ببندد. دنیاى قوم پرستى و جهالت ملى البته وجود دارد، اما حزب کمونیست کارگرى عراق با کمال میل “حضور جدى” در آن را به جناب ایلخانى زاده و شرکاء واگذار کرده است.

بهرحال رابطه کومه له جدید با حزب کمونیست کارگرى عراق قابل دفاع نیست. توصیه من به مسئولین این سازمان اینست که بجاى اینکه “لجبازى” با ما در حزب کمونیست کارگرى ایران و یا خودشیرینى براى مام جلال را مبناى تعیین سیاستشان در حومه سلیمانیه قرار بدهند، واقعیات ابژکتیو منطقه را برسمیت بشناسند، با حزب کمونیست کارگرى عراق دوستى کنند و به آن احترام بگذارند. این روش براى کسانى که خود را چپ میدانند پسندیده تر است. و چه بسا بالاخره این حزب کمونیست کارگرى عراق باشد که بتواند روزى کارى کند که فعالیت این دوستان از خاک کردستان عراق متضمن سازش و باج دادن به کسى نباشد.

خلاصه کلام، موقعیت و مناسبات کومه له جدید در منطقه آشکارا دردناک تر از آن است که بشود با دفاعیاتى از نوع مطلب آقاى ایلخانى زاده توجیهش کرد. این به یک فکر اساسى احتیاج دارد. دیر هم شده است.

چرا “کومه له”، چرا “جدید”؟
آقاى ایلخانى زاده مساله اى را مطرح میکند که شخصا مدتى بود دنبال فرصتى براى اظهار نظر رسمى راجع به آن میگشتم و این فرصت مناسبى است. موضوع اینست که من بکار بردن عنوان “حزب کمونیست ایران” را در اشاره به سازمان آقاى ایلخانى زاده و یارانش درست نمیدانم و خودم بکار نمیبرم. عنوان کومه له هم بنظر من نیاز به صفاتى دارد نظیر “جدید”، “امروز”، “کنونى” و غیره که تفاوت آن را با کومه له دوران قبل از جدایى به ذهن بیاورد. این یک نظر شخصى است، موضع رسمى حزب ما نیست، اما آن را بعنوان روش درست به همه رفقاى حزبى توصیه میکنم.

آقاى ایلخانى زاده میپرسد چرا. بگذارید پاسخ بدهم:

در مقطع جدایى از حزب کمونیست ایران من نه از نظر حقوقى و نه از نظر سیاسى مشروعیت استفاده رفقاى باقیمانده را در استفاده از این عناوین مورد سوال قرار ندادم. البته بسیارى از رفقا، بویژه در سطح رهبران و کادرهاى بالاى کومه له آن روز، معتقد بودند وقتى اکثریت قاطع رهبرى، سخنگویان اصلى و عمده کادرها و فعالین حزب و کومه له دارند جدا میشوند تا در حزب دیگرى متشکل شوند، باقى گذاشتن نام و امکانات حزب کمونیست و کومه له براى اقلیت کوچکى که میمانند اصولى و منصفانه نیست. اما این بهرحال موضع من نبود. از نظر من این ما بودیم که جدا میشدیم و لذا آنها که میماندند، ولو یک اقلیت، هنوز در آن مقطع از نظر حقوقى حزب کمونیست ایران و کومه له بودند. از نظر سیاسى، مساله مبهم تر بود. روشن بود که با خروج چپ، توازن قواى سیاسى و عملى در سازمان باقیمانده به نفع جناح راست تغییر میکرد. اما چرخش فاحش به راست، تا چه رسد به یک گسست سیاسى و برنامه اى علنى و بنیادى از سنت چپ حزب و کومه له آن وقت، امرى محتوم نبود. در رابطه با بحث مشروعیت و عدم مشروعیت سازمان باقى مانده در استفاده از این عناوین، از نظر من تصمیم و موضع دو نفر معین، ابراهیم علیزاده و عبدالله مهتدى، تعیین کننده بود. این دو رفیق از شخصیت هاى کلیدى حزب کمونیست بودند و چه در پیدایش و چه در سیر پیشروى آن نقش بسزایى داشتند. هردو، بجز در آخرین مراحل، از مدافعان خط رسمى و مارکسیستى حزب بودند. عبدالله مهتدى بعلاوه با مباحثات مربوط به کمونیسم کارگرى نزدیکى زیادى حس میکرد.

این دو تصمیم گرفتند با ما نیایند و در آن تشکیلات بمانند. مهم تر از این، هر دو علنا چه در پلنوم بیست و یکم و چه در اسناد علنى مقطع جدایى اعلام کردند که هدفشان حفظ حزب کمونیست و کومه له بر همان اصول نظرى و عملى است که تا آن زمان بنیاد آن را تشکیل میداد. (تا آن حد که کوشیدند ما را کسانى تصویر کنند که وظیفه دفاع از نظرات خودمان و “باورهاى مشترک” را به آنها سپرده و صحنه را ترک کرده ایم!). اگر در آن مقطع ابراهیم علیزاده و عبدالله مهتدى هم تصمیم میگرفتند با ما بیایند و یا راه سومى در پیش بگیرند، قطعا نه من و نه هیچکس دیگر در آن رهبرى، آقاى ایلخانى زاده و دوستانش در جناح راست را خبر نمیکرد تا مهر و عنوان و امکانات حزب و کومه له را تحویلشان بدهد. در چنان حالتى آنها که میماندند، اگر میماندند، دیگر حتى مشروعیت حقوقى هم نمیداشتند. در آن حالت، حتما راه دیگرى براى حل و فصل مساله جدایى پیدا میکردیم. به همین ترتیب از نظر سیاسى هم اگر این دو رفیق در همان مقطع اعلام میکردند که حزب کمونیست پس از جدایى ما دست به یک چرخش و تغییر ریل سیاسى اساسى میزند، باز هم از نظر من مشروعیت فعالیت بعدى آن سازمان تحت نام حزب کمونیست ایران و کومه له زیر سوال میرفت. اما واقعیت اینست که آنها اعلام کردند میمانند و حزب و کومه له را بر همان مواضع نگه میدارند و راهشان را در همان مسیر ادامه میدهند. از نظر من این کافى بود. این رفقا حق داشتند تلاش کنند و حق داشتند موفق شوند.

اما وقتى معلوم شد که در عمل سیر دیگرى در پیش گرفته اند و افق دیگرى جلوى خویش قرار داده اند، وقتى معلوم شد که “باورهاى مشترک” دیروز را دور انداخته اند، آنوقت دیگر از نظر سیاسى عمر این مشروعیت هم به پایان میرسد. سازمانى که امروز تحت نام کومه له یا حزب کمونیست ایران فعالیت میکند، دیگر فقط اسم آن جریان را یدک میکشد و این یک صحنه سازى صرف است.

حقیقت اینست که سازمان این دوستان چه از لحاظ نظرى، چه از نظر سیاسى و تاکتیکى و چه از نظر پراتیکى علنا و رسما به آن حزب و تاریخ و اصولش پشت کرده و آن گذشته را تحقیر میکند. این صرفا یک ادعا نیست. نگاه کنید امروز چه میگویند و چه میکنند. حزب کمونیست ایران بعنوان حزبى علیه اردوگاههاى رویزیونیستى و روایت هاى بورژوایى از سوسیالیسم بوجود آمد، امروز اینها رسما و علنا اعلام میکنند که مساله این نیست که “سوسیالیسم چه کسى واقعى است” بلکه بر سر متحد کردن پایه اجتماعى “چپ” است. اعلام فرموده اند که بحث ماهیت شوروى بحثى زائد و روشنفکرانه بوده است! حزب کمونیست ایران تعلق اساسى و استراتژیکى خود به جنبش شورایى را یک شاخص هویت سیاسى خود میدانست، دوستان کشف کرده اند که بحث شورا و سندیکا یک بحث عبث و انحرافى بوده که یک عده روشنفکر به جنبش کارگرى و صد البته به خود آنها تحمیل کرده بودند. اکنون معلوم شده است که حزب کمونیستى وظیفه خاصى در هدایت و خط دادن به کارگران ندارد و باید به شیوه دهاتى ترین محافل چپ آستانه انقلاب ۵٧ از آنها بیاموزد. بار دیگر، به سیاق عقب مانده ترین جریانات پیشا – ۵٧، مطالبات کارگرى به وسع بورژوازى و “سطح رشد نیروهاى مولده” گره زده شده و شعار ساده ٣۵ ساعت کار (تا چه رسد به سى ساعت) لابد به اتهام ذهنى و روشنفکرى بودن در گلوى تشکیلاتشان گیر کرده. عملکرد و موقعیتشان را در عراق و کردستان دیدیم. در محیط اپوزیسیون ایران نیز وضع بهترى ندارند. روشن کردن و روشن گفتن تفاوت ها که سنت آن زمان بود، جاى خود را به خیره کننده ترین و بى اصول ترین ائتلاف – بازى ها و تشکیل متنوع ترین انجمنهاى تملق متقابل با هر جریان و محفل اپوزیسیون “چپ” و دموکراتیک داده است. در این میان یکبار دیگر راه و رسم همیشگى چپ ملى، مبنى بر رهبر تراشى و شخصیت سازى از شعرا و نویسندگان متوسط الحال و درویش مسلک و وطن پرست “داخل” هم باب شده است.

یک وجه برجسته چرخش و مسخ این جریان، نفرتش از تاریخ گذشته “خویش” است. بعضى خیال میکنند پشت کردن این دوستان به تاریخ حزب کمونیست و کومه له قبل از جدایى، ناشى از خصومت امروزشان با ماست و عکس العملى غیر سیاسى به تلخى هاى دوره جدایى است. حقیقت عکس این است، خصومتشان با ما انعکاس بیزارى شان از آن گذشته است. روایت سران امروز کومه له از آن گذشته روایتى به قدمت خود حزب کمونیست است. تصویر آقاى ایلخانى زاده از خود و دوستانش بعنوان یک عده “فریب خورده و رها شده”، که تازه مبناى هشدارهاى ایشان به رفقاى حزب کمونیست کارگرى عراق هم است، یک تصویر قدیمى است. این را بازجوها و سازمان “توابین” رژیم و در راس آن معروف کیلانه قبل از تشکیل حزب در سنندج جار میزدند. “یک عده روشنفکر کومه له را فریب داده اند”. این روایت مضمون صدها برنامه رادیویى و مقاله نشریات حزب دموکرات بوده است. این روایت مضمون هشدارها و نصیحتهاى مکرر اتحادیه میهنى و عزالدین حسینى و دیگر “دوستان کومه له” در جنبش خودمختارى طلبى در کل کردستان بوده است. این روایت مضمون تبلیغات و تحریکات هر روزه “دولت” کرد علیه ما و حزب کمونیست کارگرى عراق است، این روایت از آغاز فرمول همه سازمانهاى چپ قلابى و اردوگاهى ایران بوده است که با تشکیل حزب کمونیست ایران رویایشان براى تبدیل کردن “کومه له معصوم” به سازمان “کردها” در جبهه “خلقهاى میهن ما” نقش بر آب شد. این روایت، که جناب ایلخانى زاده و شرکاء ظاهرا امروز به حقانیتش پى برده اند، روایتى ارتجاعى و ضد کمونیستى است. این فقط علیه آن تاریخ و علیه ما نیست، علیه چپگرایى در کومه له امروز نیز هست. این روایت قرار است نگرش و سیاست چپ در این سازمان را از پیش ممنوع و محکوم و منتفى کند.

در این چند سال متاسفانه این روایت از تاریخ حزب و کومه له به خط رسمى این جریان تبدیل شده است. نتیجتا یک حفره ده ساله در تاریخ این جریان بوجود آمده. دوران ممنوع. دورانى که ظاهرا تشکیلات اصلا وجود نداشته است، نشریه نداشته است، نظر نداشته است، رهبر نداشته، مرکزیت نداشته، کنگره و کنفرانس و پلنوم نداشته. عزم و امید و حقانیت نداشته. دورانى که سخن گفتن از آن و فکر کردن به آن ممنوع است و باید به فراموشى سپرده شود. راستها روایت خود را به کرسى نشانده اند. اسناد آن دوران را باید سوزاند، و سوزانده اند. عکسها را باید رتوش کرد، و کرده اند. خانه ها را باید گشت و کتابها را یافت و دور ریخت، و ریخته اند. امروز این تنها انترناسیونال نیست که داشتن و خواندنش در مقر گرانقدر حومه سلیمانیه ممنوع است، بلکه بسوى سوسیالیسم و کمونیست و بولتن شوروى و اسطوره بورژوازى ملى و مترقى و غیره و غیره هم تحت سانسور است. عباراتى نظیر کمونیسم کارگرى دیگر کفرند و زبان گوینده را میسوزانند. اگر این جماعت عزم کرده اند که خاطره آن حزب کمونیست ایران و آن کومه له را از اذهان محو کنند، اگر آن را دوران بیخبرى و فریب خوردگى خود میدانند، اگر خودشان از آن تاریخ ننگ دارند و میخواهند دفنش کنند، چرا باید استفاده شان از نام آن حزب را مشروع شناخت؟

واقعیت اینست که عنوان حزب کمونیست، “قوطى بگیر و بنشان” ى است که خود ملى گرایان کرد در این سازمان بدست عده اى داده اند تا سرگرم باشند و احیانا مزاحم امر خطیر “دیپلوماسى مقر و رادیو” در مرکز عالم نشوند. همین.

عنوان کومه له چطور؟ کومه له امروز، کومه له کمونیست دوران حزب نیست. اما کومه له قبل از حزب هم نیست. سازمان انقلابى زحمتکشان کردستان یک سازمان انقلابى چپ بود که با روشن بینى و جسارت به یک رکن اساسى تشکیل حزب کمونیست ایران بدل شد و کومه له کمونیست را در تمایز با کومه له ملى گرایان و خلقیون شکل داد. آنچه که امروز میبینیم، یک کومه له جدید است. کومه له اى که شاید اگر راستها و مخالفین تشکیل حزب ١۵ سال قبل پیروز شده بودند میساختند. یک سازمان خودمختارى طلب در کردستان ایران، که نمونه هاى مشابه آن در همه بخش هاى کردستان به وفور هست. بعنوان یک سازمان خودمختارى طلب، باید اینها را جدى گرفت. اما این سازمان، حزب کمونیست ایران و کومه له قدیم نیست. این را حتى (در واقع بویژه) نزدیک ترین موئتلفین و یاران امروزشان انکار نمیکنند. هیچکس اینها را ادامه آن حزب و آن کومه له و مسئول اعمال و سیاستهاى آن دوره نمیداند. همه بدون استثناء، دوستى ها و دشمنى هایشان با حزب کمونیست ایران و کومه له قدیم را نه به این جریان، بلکه عینا به حزب کمونیست کارگرى منتقل کرده اند.

بحث من یک بحث حقوقى نیست. بحثى سیاسى است. در این صحنه سازى نباید شرکت کرد. این دوستان هر اسمى میخواهند روى خود بگذارند، اما ما موظفیم در را بروى کسانى که به حقایق آن تاریخ علاقمندند باز نگهداریم.

منصور حکمت

اولین بار در فروردین ١٣٧۵، آوریل ١٩٩۶، در شماره ٢٠ انترناسیونال منتشر شد.
مجموعه آثار منصور حکمت جلد هشتم صفحات ٢٨٩ تا ٣٠٩