خمینی در قاب ماه، نسخه ای برای شکست انقلاب! چند نکته در رابطۀ با انتشار اسناد رابطه خمینی و مجموعه سران حکومت وارداتی جمهوری اسلامی! – پدرام نواندیش

مقالات

در آرشیو اَسناد ملی آمریکا، اَسنادی وجود دارد که نشان می‌دهد در پی رویداد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و دستگیرشدن روح‌الله خُمینی، مأموران سفارت آمریکا در تهران و محمد صادق لواسانی، ملاقات‌هایی داشته‌اند.
اَسنادی که در سالهای اَخیر در آمریکا از حالت طبقه‌بندی سِّری خارج شده، نشان می‌دهد که خمینی در دوره‌هایی حساس از به اصطلاح مبارزه خود با رژیم پهلَوی، از تبادل پیام و تعاملاتِ مخفیانه با آمریکا در راه رسیدنِّ به قدرت، اِبایی نداشته است.
آخوند محمد صادق لواسانی ازافرادی بود که در دوران حبس خانگی خُمینی در تهران، به دیداراو می‌رفت و به ‌نوشتهٔ احمد خُمینی، لواسانی در دورانِ تبعید خُمینی «مسئولیت نمایندگىِ تامِ » او را هم پذیرفت و یکی از نمایندگان جمع‌آوری «وجوه شرعی» و «مسئول شهریۀ خمینی در قُم و تهران و سایر حوزه‌ها» بود.
چند سال پیش نیز اَسنادی از رابطۀ پنهانِ خمینی و مُکاتباتِ او با دو رئیس جمهور آمریکا و در دو مَقطَعِ حساسِ تاریخِ سیاسیِ ایران، از حالت طبقه بندی سِّری، خارج شد و توسط بی بی سی منتشر شد.
مطلب زیر تحت عنوان خُمینی در قابِ ماه، نسخه ای برای شِکَستِ انقلاب، به قلم نگارنده، به انتشار اسناد رابطۀ خُمینی و مجموعه سران حکومت وارداتی جمهوری اسلامی با آمریکا می پردازد. این نکته را یاد آور می شوم که تاریخ انتشار مطلب، ششم تیرماه ۱۳۹۵ است، عدم تغییردرتاریخ ها، بنا به ترجیح نگارنده بوده است.

و اما قبل از آنکه به بررسی نکات در رابطه با موضوع بپردازم، لازم است گوشه ای از سخنان یکی از شرکت کنندگانِ سمیناری که تحت عنوان بی بی سی و انقلابِ ۵۷ ایران، در روز ششم مارس ۲۰۱۰ برگزار گردیده، اشاره ای داشته باشم. خانم شهران طبری که در سال ۵۷ از گویندگان رادیو بی بی سی فارسی بوده، دراین سمینار می گوید که درآن زمان،( انقلاب ۵۷)، انتخاب خبر و اینکه چه خبری باید ترجمه شود، با کارکنانِ بخشِ زبان ها نبوده و بُولتَن های خبر، در اتاقِ خبر بی بی سی تهیه می شد و سردبیر انگلیسی، خبرها را برای ترجمه به مُترجمانِ بخش ها می داد، و او و همکارانش، فقط نقشِ مُترجم داشتند و ترجمه ها هم بررسی می شدند.
این سخنان خانُم شَهرانِ طبری خود حاوی نکاتی است که در بخش های بعدی این نوشتار به آن باز خواهم گشت. کسانی که مجموعۀ رویداد های چند ماهِ منتهی به بهمن ۵۷ را در خاطر دارند، می دانند که چگونه میدیای غربی که در آن زمان، رادیو های بی بی سی، رادیو آلمان، رادیو فرانسه، صدای اسرائیل و خبرگزاری های در تَمَلُکِ سرمایه دارای بین المللی، بی کمترین اشاره ای به توافقاتِ صورت گرفته در گوادالوپ، و آمد و رفت مأمورینِ سازمان های جاسوسی غرب، و در رأسِ آنها سازمان سیا، نزد خمینی در نُوفِل لوشاتو، او را سوار موج رسانه ای ساختند، و به مردمی که از دیکتاتوری شاه و خَفَقانِ سیاسی رژیم سلطنت، به ستوه آمده بودند،تبعیض نمی خواستند،ساواک نمی خواستند، حُقنِه اش کردند.
اَسناد اَخیر که توسط کامبیز فتاحی از (بی بی سی)، منتشر شده، به دو نامه ای که در دو دوره زمانی معّین از سوی خُمینی به ریاست جمهوری هایِ جان اِف کِندی، (خُمینی در بخشی از این نامه اشاره می کند که او با منافع آمریکا درایران، مخالفتی ندارد. برعکس، اواعتقاد داشت که حضورآمریکا درایران برای ایجادِ توازن در برابرِ شوروی و احتمالا نفوذ بریتانیا ضرورت دارد)، وهمچنین نامه خُمینی به جیمی کارتررئیس جمهور وقت آمریکا در سال ۵۷ ، اشاره می کندف بی آنکه به مجموعه روابط خُمینی با سازمان سیا از لحظه ای که او را از زندانِ قَصر در فروردینِ ۱۳۴۳ آزاد ساختند، اشاره ای نمیشود. قطعاً گِرد آمدنِ مجموعه ای ازعناصر مرتبط با سازمان سیا، از قُطب زاده تا دُوریان مَک گری وغیره در نُوفِل لُوشاتُو نمی توانست بر حَسبِ تصادف و از سر خیرخواهی دولت های امپریالیست به نفعِ مردم منزجر از دیکتاتوری و خَفقانِ شاه صورت گرفته باشد.

این روزها مردم آزادیخواه و برابری طلب جهان شاهد چگونگی شکل گیری اُپوزیسیون های قُلابی و دست ساز توسطِ دولت های اَمپریالیست در کشورهایی هستند که مردم آنها علیه دیکتاتوری های حاکم، به پا خاسته اند، و حتی در همان کشورها، اَمپریالیستها، نیروهای تعلیم دُمُکراسی دیده خود را بر سر کار نشانده اند. نمونۀ های حکومتِ مذهبی – قومی در کشورِعراق ، حکومت اَشرف غنی در افغانستان، (در حال حاضر تروریست های اسلامی طالبان، شهروندان افغانستان را به گروگان گرفته اند)، اسلامیست ها در لیبی واُپوزیسیونِ تحت نام ارتش آزاد در سوریه، همگی ناظربرتمایل وتلاشِ دولت های بُورژوازی غرب و اَمپریالیستهای چین و روسیه، برچگونگی شکل دهی به اُپوزیسیون موردِ نظر خود، و تحمیل آنها در آینده سیاسی جوامعی است، که مردم آنها از دیکتاتوری های حاکم به جان آمده اند، و تلاش برای سرنگونیِ رژیم های دیکتاتور را در دستور قرار داده اند.
اُپوزیسیون تحت حمایت دولت های بورژوازی غربی و اَمپریالیستهای چین و روسیه، معمولا از میان مرتجع ترین و عقب مانده ترین جنبش های اجتماعی، در این جوامع، نیروی خود را سازمان داده است. کافی است که نگاهی به اَفکار و باورهای فکریِ جنایت کارانی همچون خُمینی، در باره مسائلی مانند حقوقِ زنان و آزادی های سیاسی، نگاهی داشته باشیم. خُمینی عیدِ نوروزِ سال ۱۳۴۱ راعزای ملی اعلام کرد، چرا که “دولت بورژوازی شاه “ ظاهراً درنظرداشت حق رأی زنان را برسمیت بشناسد، و در کنارِاینها، پیامِ خُمینی به رئیس جمهوروقت آمریکا است که می گوید: حملات لفظی اش را نباید سوء تعبیر کنند، چرا که او از منافع آمریکا حِمایت می کند.
اما پِرُوسۀ انقلاب نه برای محدود کردن حقوق زنان است، نه برای حذف تشکل های مستقل کارگران است، نه برای تشدید تبعیض های اجتماعی است، بلکه درست برعکس آن, برای رفع هر گونه تبعیض و نابرابری جنسی، جنسیتی وحقوقی، و برای آزادی و نفی دیکتاتوری، برای حُرمَتِ انسانی بود، که اتفاقاً خُمینی و جنبش اجتماعی ای که او، آن را نمایندگی می کرد، درست ۱۸۰ درجه بر خلاف آن و در تضاد کامل با آن بود.

تلاش اجتماعی کارگران و مردم محروم جامعه برای نفی نابرابری و بزیر کشیدنِ دیکتاتوریِ شاه، و انقلابِ اجتماعی، دولت های مُعَظَمِ بورژوازی را به صِرافتِ استفادۀ از نیروی ارتجاعی ای انداخت، که چندین سال او را برای چنین بزنگاهی، نِگَه داشته بودند. نامه خمینی به رئیس جمهوری وقت آمریکا، یعنی جیمی کارتِر، بیانی از اعلام آمادگی او برای شرکت دادنِ خُمینی در سرکوب جنبش های آزادی خواهانه و برابری طلبانۀ مردم در قبل از سال ۵۷ است. جیمی کارتِر و برژینسکی، در چهارم ژانویه ۱۹۷۹، به همراه سرانِ دولت های مُعَظَمِ بورژوازیِ حاضر در نشست گوادولوپ، فقط بر تصمیماتی صحه گذاردند، که قبلا در کاخ سفید و سازمانهای اطلاعاتی، آنها اتخاذ گردیده بود. بر این اساس است که در صِحَتِ اسناد شَکی نیست. باید این را هم اضافه کرد که این تمام اسناد پشت پردۀ به قدرت رساندنِ حکومت صد هزار اِعدام اسلامی نیست. جنبش ارتجاعی اسلامی، بنا بر تاریخچۀ خود و اعلام آمادگی خُمینی جنایت کار،برای سرکوب جنبش های آزادی خواهانه و برابری طلبانه شهروندان ایران و توسط اَمپریالیست ها، بر اَریکۀ  قُدرت نشانده شد . اَمپریالیسمِ خبری هم، ایضاً (بی بی سی)، (رادیو فرانسه) و (صدای آمریکا) و رادیواِسرائیل و خبرگزاری های آنها، مُکَلَف به خبرسازی، تاریخ سازی، حتی کاریزما ساختن و در قابِ ماه بُردنِ رهبری اُپوزیسیونِ دست سازشان در اعتراضات وسیع مردم ایران شدند.

اکنون به واسطه شرایطِ وَخیمِ رژیم اسلامی، در تناسب قُوای منطقه ای و ایضاً موقعیتِ حکومت، نسبت به مردمِ معترض و به جان آمده ایران، به نظر می رسد تاریخ مصرف بخشی از جمهوری اسلامی برای اَمپریالیست ها پایان یافته است و این به اصطلاخ افشاء گری های صورت گرفته، ناظر برموقعیتِ به شدت بُحرانیِ جمهوری اسلامی در شرایط کنونی است.

هِنگامی که کمونیستها و انقلابیونِ سرنگونی طلب، و طی نزدیک به این ۳۸ سال، بر این تازه مکشوفات نویسندگانِ اصلاح طلبِ (بی بی سی) تاکید می کردند، رابطۀ خُمینی جلاد و دولت های اَمپریالیستی، و خصوصا رابطۀ خُمینی ودیگرسران آدمکُشِ اسلامی،با امریکا را افشا می کردند، تمام میدیای غربی و خصوصا قَلَم به مُزدانِ (بی بی سی) و چند رسانۀ نوکر دیگر، برای بخش دیگری از جمهوری اسلامی تحتِ عنوان اصلاح طلبان، مشغول یار گیری و عُمرخریدن برای رژیم اسلامی بودند. حتی در کار ساختنِ نقشی کاریزما ازجلادان رژیم تروریست اسلامی، مانند قاسمِ سُلیمانی و اوباشانی چون او، مُسابقه با هم گذاشتند، آنچنان که خمینی جلاد را در اوج اعتراضاتِ آزادی خواهانه و برابری طلبانه مردم ایران و برای تحمیق توده ها در سال ۵۷، در تلالوِ ماه، قرارش دادند. برنامه های اخیر تلویزیون بی بی سی و تعریف و تمجید نوکران رژیم از جمله مسعودِ بِهنود از قاسم سلیمانی جلاد، مُشتی از نمونه خَروارِ سیاستِ مرتجعانۀ امپریالیسم خبری از قبل از سال ۵۷، تا اکنون است. جمهوری اسلامی ابزارِ امپریالیست ها برای انتقام کِشی از مردمی بوده که علیه جنایات ساواک، علیه خودکامگیِ حکومتِ سرمایه داری پهلوی، و علیه تبعیض ونابرابری، به پا خاسته بودند .

انتشار اسناد گزینشی است، و هیچ شناختی از همکاری اطلاعاتی ساواک با نیروهای ارتجاع اسلامی به دست نمیدهد. نزدیک به ۳۸ سال،( در حال حاضر نزدیک به چهل و پنج سال)، از سرکوب انقلاب مردم ایران گذشته است. انتشار گُزینشی اسناد وزارت خارجه آمریکا، فرصتی را برای مدافعان وضع موجود فراهم آورده است تا اَوّل اینکه انقلاب ۱۳۵۷ را اسلامی اعلام کنند، و رهبرش را هم خُمینی جا بزنند. و ایضاً بر رابطه خُمینی به عنوانِ (رهبر انقلاب)! با آنها تاکید گذارند. حتی این تَوَهُم را بوجود بیاورند که سازمان دادن انقلاب از اَوّل، کار آنها بوده است. نتیجتاً مردم عاصی و جان به لب رسیده، از انقلاب باید روی برگردانند، و نباید راه حل انقلاب وتغییرِانقلابی وضع موجود را در پیش بگیرند. به عبارتِ دیگر به تعبیر نوکران سرمایه، مردم به همان اصلاح طلبانی بسنده کنند که (مسعود بهنود) و ( اکبر گَنجی) و مزدورانی مانند (علیرضا نوری زاده) و (محسن سازگارا)، در جَرگِۀ آنها قرار می گیرند و مُبَلِغِ آن هستند.

دوم اینکه اَسناد فقط به رابطۀ خُمینی با آمریکا اشاره داشته و از مُکاتباتِ دیگر سرانِ رژیم اسلامی که هم اکنون در باندهای مختلف رژیم، اعم از اصول گراها، اِعتدالیون و اصلاح طلبان قرار گرفته اند، پرده بر نمی دارد. سیاستی که اکنون در پسِ انتشار اسناد رابطه خمینی با آمریکا قرار دارد، از یک سو ناظر بر مُنَزَه ساختنِ بخشی از جمهوری اسلامی به عنوان اصلاح طلب و اعتدال گرا است، و از دیگر سو، تلاشی برای فرو ریختن هر چه بیشتر قُبحِ رابطه رژیم اسلامی با آمریکا و دولت های غربی است.

سوم اینکه، اَسناد منتشر شده، خود گَواهی است بر این نُکته، که جنبش آزادی خواهانه و برابری طلبانه مردم در جریان انقلاب ۵۷، مورد هُجُومِ مشترک ارتجاع اسلامی و دولت های بورژوازی اَعَم از غرب و شرق، قرار گرفته است . بنابراین، دستِ خونینِ این جنایت کاران، تا مِفرَق، آغشته به خون انقلابیون و آزادی خواهان ایران، نه تنها در جریانِ سرکوب تظاهراتِ مردم تا سال مُنتَهی به بهمن ۵۷ است، بلکه باید صد ها هزاراعدام، شکنجه و آوارگی مردم طی سالهای حکومتِ پُلیسی جمهوری اسلامی را به کارنامۀ جنایت کارانۀ دولت های غربی، و خصوصا آنها که در گوادولوپ هم پیمان شدند تا انقلاب ۵۷ را شکست دهند، اضافه کرد.

چهارم، اکنون اُپوزیسیون پرو غرب و وابستگان سلطنت، در نفی و مَذَمَتِ انقلاب، بیش از پیش به تکاپو افتاده اند . حکومت شاه و خودشان را مَغبُون در جریان سرنگونی حکومت آریامهر می دانند. اکنون آنها هم هم پای دیگر مدافعانِ وضعِ موجود، به نفی و مَذَمَتِ انقلاب و تحولات انقلابی، بیش از پیش داد سُخن سرمی دهند. آنها که برای هر تحولی  به کاخ سفید و کُنش های دولت فاشیستِ اسرائیل و پارلمان دیگر دولت های غربی چشم دوخته اند، اکنون نیز حیات سیاسیِ خود و چگونگی سهیم شدنشان در قدرت را به نزدیک شدنِ هر چه بیشترشان به دولت های غربی و دولت وحشی اسرائیل، گره می زنند، آنچنان که اَسلافشان، در نوکریِ سرمایه داران، کمترین تردیدی به خود راه ندادند.

پنجم، وضعیت نیروهای ناسیونالیست و قوم پرستی است که اکنون یا بر سَرِ سُفرۀ دولت های مرتجع عرب نشسته اند، و یا نگاه مُلتمسانه به رژیمِ تروریستِ اسلامی دارند تا آنها را در بخشی از قدرت سهیم سازند. آنها نیزمیان دو نیرویِ ارتجاعی به واسطه ماهیتِ ارتجاعی خود، در نوسان هستند.
دولت های بورژوازی و نیروهای مرتجع آنها در پروسه ضدیت شان با مردم کارگر و توده های کارکن جوامع، ضدیت شان با آزادی خواهی و برابری طلبی، همواره در کار ساخت و پاخت با هم هستند. ارتش ها را سازمان می دهند، نیروهای مرتجع را مسلح می کنند، جوامعی را به خاک و خون می کشند. جاهایی هست که تَوافقات شان را مکتوب می کنند، و در آرشیوهای خود نگهداری می کنند، و شاید روزی، بخش هایی از اسناد را منتشر سازند، و بخواهند افکارِعمومی را آن طور که می خواهند، مهندسی کنند. اما انتشار اسناد به خودی خود، واقعیتِ سرکوبِ خونینِ انقلابیون و آزادیخواهان را تغییر نمی دهد. کشتار دهه خونین ۶۰، یک انتقام کِشی آشکار از مردم و انقلابیونی بود که برای آزادی و برابری، برای یک جامعه مرفه و انسانی، به پا خاسته بودند. خُمینی یکی از هزاران مُرتجعی بود که تحتِ حِمایت دولت های بورژوازی غرب، به قُدرت رسید. اکنون همان دولت ها برای بازماندگان خمینی، برای عناصر رژیم سرکوبگرِ اسلامی، فرش قرمز پهن می کنند. مردمی که هر روز قُربانی جنگ و جنایت دولت های غربی و نیروهای مرتجع اسلامی می شوند، چه اینکه اَسناد منتشر شود و چه نشود، قاتلین خود را می شناسند. مردم کارگر و توده های کارکن جامعه، قاتلین و غارتگَرانِ خود را می شناسند.
یک بار برای سرکوبِ انقلاب ۱۳۵۷ ،در گوادولوپ پیمان می بندند و دولتی مرتجع تر از خود را به مردم ایران، حُقنِه می کنند، وهر لحظه شریک در جنایات همان دولت هستند که از هیچ جنایت و آدم کشی، فرو گذاری نمی کند. یک بارنیز در فلان کشور اروپایی، با مزدورانی از جنسِ رژیمِ اسلامی، تمرین دمکراسی راه می اندازند تا در فردایی که دیگر نتوانند رژیم ارتجاعی شان را حفظ کنند، آنها را به عُنوان دستاوردهای انقلاب و دمکراسی، بار دیگر به مردم حُقنه کنند. امروز شاهد شکل گیری این به اصطلاح انقلابیون و مدافعین دمکراسی در فردای تحولات انقلابی هستیم. امروز شاهد هستنیم که جمهوری اسلامی، تاریخ مصرفش رو به اتمام است. آنها یعنی نیروهای ارتجاعی هر یک در کار ساختن نیروی ارتجاعی تر از خود، برای شرایط بحران سیاسی هستند.
شاید بی ربط نیست که دولت های مرتجع عرب هم با صرف پول های هنگفت و سازمان دادن نیروهای ناسیونالیست مذهبی وقوم پرست، آن اهدافی را دنبال می کنند که سران دولت های امپریالیست در گوادولوپ در دوره مُعینی دنبال می کردند.
این تمام واقعیت نیست . اینها بخشی از واقعیت های تلخی است که اگر چنانچه نیروهای انقلابی، خود را سازمان ندهند، قطعاً در غیابِ احزاب و سازماهای چپ و انقلابی، اِرتجاع دست بالا پیدا خواهد کرد.!
این همان تجربه ای است که انقلاب ۵۷ پیش روی ما قرار داده است. افشاء هر چه وسیع ترِ نیروهای راست و پرو غرب، افشاء نیروهای ناسیونالیست و قوم پرست، کار توده ای و آگاه گرانه در میانِ اَقشارِ وسیع توده کارگر و کارکنِ جامعه، و تلاش برای تَشَکُل و سازمان دهی هر چه بیشتر کارگران، و مردم کارکن، با اینکه هر گونه ساخت و پاختِ نیروهای مرتجع، می تواند راه به قدرت رسیدن آنها را سَد کند. ما می توانیم پیروز شویم. ما می توانیم توازنِ قُوا را به نفعِ اُردوی آزادی خواهی و برابری طلبی تغییر دهیم. اگر حزب و سازمان داشته باشیم، و متشکل شویم، اگر سازمان های توده ای خود را بوجود آوریم، ما میتوانیم پیروز شویم!

***