پرسش: در دو شماره قبل نشریه به جنبه هایی از بحث حزب، جنبش سرنگونی و فعالین جنبشهای اجتماعی پرداختیم. در همین زمینه و همچنین بحث دفاع از شخصیتهای سیاسی کمپ راست و ملی – اسلامی، رفیق حمید تقوایی در پلنوم اخیر حزب، بحثهایی ارائه داده است. به ما بگوئید که بحثهای رفیق حمید تقوایی شامل چه مواردی میشود و چه تصویری در این موارد بدست میدهد؟
علی جوادی: همانطور که اشاره کردید اساس بحث حمید تقوایی در رابطه با سیاست جدیدی است که حزب کمونیست کارگری از نقطه نظر حمید تقوایی باید در قبال فعالین جنبشهای اعتراضی که متعلق به جنبشهای اجتماعی دیگر درجامعه، جنبشهای راست و ارتجاعی ملی – اسلامی و جنبش ناسیونالیسم پرو غربی، هستند باید اتخاذ کند. اساس این سیاست هم دفاع حزب از این فعالین سیاسی و “چهره ها” است. به همین سادگی، شاید هم به همین زمختی!
این سیاست ادامه و بسط سیاستی است که پیش از آن در دفاع از “سلبریتی” ها و مشخصا شجریان مطرح شده بود. جوهر آن سیاست این بود که ما از هر “میلیمتر زاویه” و یا انتقاد این “چهره ها” به حکومت اسلامی “دفاع” میکنیم. سیاستی که برایش مسیح علینژاد قهرمان جنبش آزادی و برابری زن است و افسوس میخورد که چرا بطور همه جانبه تر از بیانیه ۱۴ نفر دفاع نکرد. امروز این سیاست دفاع از “هر میلیمتر زاویه” سلبریتی ها به سیاست دفاع از “فعالین” اعتراضاتی که نیروهای این جنبش دست اندر کارش هستند، نیز توسعه یافته و به یک سیاست تمام عیار تاکتیکی از نقطه نظر ایشان تبدیل شده است.
البته این سیاست فقط محدود به فعالین جنبشهای اعتراضی که متعلق به جنبشهای اجتماعی دیگر در جامعه میباشند نیست. گاهی “یواشکی” دامنه اش حتی شامل برخی از دست اندرکاران و “چهره های” اصلاح طلب حکومتی که مورد غضب حکومت واقع شده بودند، هم شده است. بطور مشخص در اعتراضات توده ای سال ۸۸ ما شاهد سیاستی بودیم که ایشان رسما اعلام کرد تا زمانی که موسوی علیه خامنه ای می ایستد در کنار مردم قرار دارد؟! میر حسین موسوی در کنار مردم؟!
اما اوج سیاست توده ایستی مستتر در این سیاست را شما در گفتگوی با خلیل کیوان در برنامه تلویزیونی “پاسخ” در قبال چهره های جنبش اسلامی و جنبش ملی – اسلامی که با شعار کثیف الله اکبر در میدان مقابله با حکومت سلطنت حضور داشتند، مشاهده میکنید.
پرسش: دفاع از فعالین جنبش سرنگونی رژیم سلطنت که با شعار الله و اکبر در میدان بودند؟ اینکه عین سیاست عملی و رسمی حزب توده در سالهای ۵۷ است؟ این نکته را لطفا بیشتر توضیح دهید: چطور؟ چگونه؟ کجا؟
علی جوادی: دقیقا! اجازه دهید قبل از اینکه متهم به هزار چیز و از جمله جعل متهم شوم، مستقیما به نقل سیاست بیان شده ایشان بپردازم و سپس نقد خودم را مطرح کنم.
ببینید ایشان سیاست دفاع از “فعالین” خود را به سیاست دفاع از فعالین جنبش سرنگونی رژیم پیشین هم که با پرچم الله اکبر به میدان آمده بودند تسری میدهد. طبیعی هم هست، یک سیاست منطقی باید قابل اتخاذ در شرایط زمانی متفاوتی هم باشد. میگوید:
“در انقلاب ۵۷ خیلی ها با شعار الله اکبر به میدان آمدند، اما منظورشان از الله اکبر خمینی و خامنه ای الان نبود.. اون را (منظور الله اکبر است) شعاری میدانستند که علیه وضع موجود بود. خوب گرایشی را بهش دست برده بودند … برای اینکه درد خودشون رو حل کنند.” (برنامه “پاسخ”، گفتگوی خلیل کیوان با حمید تقوایی)
الله اکبر از قرار پرچمی برای درمان درد این “فعالین” بود. البته مبنای دفاع ایشان از این فعالین که با پرچم “الله اکبر” و حتما “خمینی رهبر” در میدان بودند پدیده من در آوردی و غیر مارکسیستی ای به نام “اصالت مبارزه” است. اصالت مبارزه کدام طبقه و جنبش اجتماعی؟ روشن است که “اصالت” تلاش این فعالین در سال۵۷ تلاش برای سرنگونی رژیم سلطنتی است. در این زمینه باید به چند نکته کلیدی اشاره کرد:
اینکه مردم حق داشتند رژیم استبدادی – پلیسی شاه را نخواهند و خواهان سرنگونی آن باشند یک امر است و اینکه این حق مردم را حزب معینی که مدعی کمونیسم و کارگر است مبنای توجیه یا دفاع از فعالینی قرار دهد که پرچم و سیاست کثیف اسلام سیاسی و “الله اکبر” را در دست داشتند، مساله کاملا متفاوتی است. یکی سیاستی مارکسیستی و انقلابی است و دیگری سیاستی توده ایستی و ارتجاعی!
اجازه دهید با تشبیهی ماهیت این سیاست ساده تر بیان کنم. ببینید این سیاست مانند این است که بیماری با عوارض کووید ۱۹ نزد دکتری برود و پاسخ بشنود که درد شما کرونا است (تشخیص درست درد) اما درمانی که من در دست دارم ادرار شتر (پرچم الله اکبر) است. براستی چقدر تشخیص صحیح درد این بیمار از جانب چنین “پزشکی” (فعالین با پرچم اسلامی) ارزشی دارد؟
واقعیت این است که در سالهای ۵۷ تنها فعالین جنبش کثیف اسلامی و نیروها و فعالین جنبش دست راستی ملی – اسلامی پرچم “الله اکبر” را در دست داشتند. کارگر و سوسیالیسم کارگری با پرچم “کارگر نفت ما – رهبر سرسخت ما” در میدان بود، هر چند ضعیف و فاقد تحزب حزبی امروزی خود. در آن زمان غرب توانست با مهندسی افکار عمومی جامعه رهبران جنبش اسلامی و ائتلاف خمینی – بازرگان را بر دوش جنبش ملی – اسلامی به جامعه و توده مردم حقنه کند. آن “فعالین” کذایی که پرچم “الله اکبر” را در دست گرفتند اگر خودشان تماما اسلامی نبودند، عملا جاه صاف کن، قدرت گیری ارتجاع اسلامی و کلیه مصائبی شدند که چهل و اندی است جامعه را در چنگال خود به اسارت گرفته است. آن فعالین شایسته هیچ دفاعی نیستند. بلکه نقش ارتجاعی و مخرب آنها را باید افشاء و نقد کرد.
امروز نقد آن سیاست توده ایستی را باید آویزه گوش کرد، در شرایطی که جامعه بار دیگر در آستانه تلاشی عظیم برای سرنگونی حکومت قرار گرفته است. از آن سیاست باید این درس را گرفت که ناسیونالیسم و قوم پرستی و هر فعال این جنبش های ارتجاعی همان نقش مخربی را ایفاء خواهند کرد که فعالین جنبش اسلامی و ملی اسلامی در آن دوران ایفا کردند.
تفکیک فعالین هر جنبشی از آن جنبش اجتماعی عملا امری غیر ممکن است. نمیتوان جنبش را به فعالین آن و افق آن جنبش اجتماعی تقسیم کرد. افق جنبشها پدیده قائم به ذات و مجزایی از حرکت و پراتیک فعالین این جنبشها نیست. انسانها جنبش ها را میسازند. انسانهایی که افق و سیاست معینی را پراتیک میکنند. ما فعالین بدون افق و سیاست و تعلق جنبشی داده شده ای نداریم.
بعلاوه، “فعالین” جنبشهای اجتماعی اتمهای آزاد و بی اختیار و غیر متعینی نیستند که بتوانند در هر لحظه به شکلی در آیند و در این گشت و گذار خود در هر زمان سیاست و پرچم جنبش متفاوتی را در دست بگیرند. تغییر ریل جنبشی هر فعال سیاسی در درجه اول مستلزم نقد سیاست و نگرش و پراتیکی است که این فعالیتها در آن چهارچوب صورت گرفته است. نمیتوان فعال رهایی انسان بود، اما در چهارچوب مناسبات سرمایه داری. نمیتوان هم فعال آزادی بی قید و شرط بیان و ابراز وجود اجتماعی بود و هم مدافع و پرچمدار دفاع از مقدسات ملی و مذهبی و سنت. نمیتوان فعال نابودی استثمار در جامعه در چهارچوب مناسبات سرمایه داری بود. این توهمات و تناقضات را تنها با نقد یک جنبه به نفع جنبه دیگر میتوان حل کرد.
از طرف دیگر، با سیاست دفاع از “فعالین” ۵۷ با پرچم “الله اکبر” باید بدون هیچ ابهامی از “فعالینی” مانند منتظری، هادی غفاری، طالقانی و حتی از “مجاهدتهای خمینی” هم رسما دفاع کرد. آیا رفیق ما قصد دارد دفاع از چنین اوباشی را نیز توجیه کند؟ همانطور که حزب توده کرد! این “فعالین” جنبش اسلامی هم واقعا “دردشان” حکومت پلیسی شاه بود. اما پرچمی که در دست داشتند، آلترناتیوی را برای آن تلاش میکردند، پرچم کثیف اسلام سیاسی بود. آن سیاست نتیجه اش بسرعت روشن شد. حتی سران حزب توده هم قربانی توحش حکومت اسلامی شدند. نتیجه سیاسی این سیاست هم امروز روشن است. این سیاست حزب کمونیست کارگری را همانطور که بارها تاکید کرده ایم، به “شاگرد شوفر” جنبش های راست و ارتجاعی حاضر تبدیل خواهد کرد.
به هرحال باید تاکید و یاد آوری کرد که در آن زمان ما، مارکسیستهای انقلابی و فعالین کمونیسم کارگری، تنها از فعالینی که پرچم “کارگران نفت ما – رهبر سر سخت ما” را در دست داشتند، دفاع کردیم. و همانطور که اشاره کردید در آن دوران، صاحب این سیاست راست در “چپ” اساسا حزب توده بود، البته در کنار خیل وسیع روشنفکران شرق زده و عقب مانده و ضد مدرنیسم از جنس و تیپ امثال آل احمد.
این سیاست جدید حمید تقوایی در عین تلاشی برای بازنویسی تاریخ فعالین مارکسیسم انقلابی و سوسیالیسم کارگری از منظر یک سیاست و تاکتیک توده ایستی است.
واقعیت این است که اگر در سالهای ۵۷ جنبش ما یک واقعیت سیاسی معتبر و شناخته شده در قامت و اندازه امروز بود، اگر یک سنت سیاسی داده شده و فعال و معتبر در جامعه حداقل به اندازه ناسیونالیسم و جبهه ملی و سنت اسلامی در جامعه ایران بود، هیچوقت جامعه به این سرنوشت شوم دچار نمیشد. چرا که کمونیسم هم بمثابه یک انتخاب معتبر و مقبول در میان انتخابهای مردم قرار میگرفت و بدون تردید بخش قابل ملاحظه ای از کارگر و توده مردم زحمتکش و زنان و جوانان به این جنبش می پیوستند. و یا حتی اگر جنبش ما بر خلاف فدایی و شرکا بستر اصلی چپ را در سال ۵۷ تشکیل میداد، باز تردیدی ندارم که جامعه دچار این سیاهی و تباهی و در این ابعاد وحشتناک نمیشد.
پرسش: در پاسخ به مقوله “اصالت مبارزه” اشاره کردید. حمید تقوایی تاکید زیادی بر این مساله در توجیه این سیاست توده ایستی خود دارد. در عین حال در این گفتگو اشاراتی هم به مساله “عینی بودن” مبارزه و غیره دارد. در این زمینه باید بیشتر بحث کرد.
علی جوادی: مقوله “اصالت مبارزه” بر یک تفکیک تماما مکانیکی و اجازه دهید بگویم تماما غیر مارکسیستی از رابطه تئوری و پراتیک استوار شده است. “اصالت مبارزه” اشاره به پراتیک اجتماعی فعالین جنبشهای اجتماعی دارد. در این نگرش شما تئوری و پراتیک را اجزاء واحد یک پدیده واحد، یک جنبش واحد و در اینجا بطور مشخصا سطوح مختلف ابراز وجود جنبش اجتماعی واحدی نمی بینید. همانطور که ایشان قبلا فعالین یک جنبش معین را از افق و سیاست های ناظر بر آن جنبش منفک کرده بود، در اینجا هم دو عرصه تئوری و پراتیک را بطور کاملا مکانیکی از هم تفکیک میکند. از قرار دیوار چینی میان پراتیک و تئوری موجود است که ما مارکسیستها و کمونیستهای کارگری تا کنون از آن بی خبر بودیم. بهرحال همیشه در برای “نو آوری” باز است!؟
در این نگرش مکانیکی افق و چهارچوب سیاسی و کلا تئوری ناظر بر هر جنبشی به قول ایشان “تصورات و توهماتی” هستند که از قرار تنها در حاشیه و شاید در گوشه ای از مخیله فعالین قرار دارند و مهمتر اینکه ربط و تاثیر چندانی هم بر پراتیک اجتماعی که این فعالین در دستور خود قرار میدهند، ندارد. هر فعالی از این موزه نظرات و گرایشات یکی را انتخاب میکند و مهم این است که تاثیری هم در پراتیک شان ندارد. راستش حتی رفیق ما کارت عضویت حزبی این فعالین را هم به عنوان سند محکمی برای تعلق فکری و سیاسی و جنبشی این افراد و پراتیک آنها، قبول ندارد.
حمید تقوایی میگوید: “این تصورات و توهمات نشان دهنده خصلت مبارزه نیست. خصلت مبارزه این است که بلند شدند برای اینکه مساله ای را حل کنند. قدمی به جلو ببرند. زندگی شون را بهتر کنند. منتهی در این اقدام دست بردند به ناسیونالیسم، یکی دست می برد به مذهب، یکی دست می برد به قوم گرایی، یکی دست میبرد به وطن پرستی، یکی دست میبرد به رفرمیسم، یکی دست می برد به تغییرات گام به گام، یکی هم تغییرات ریشه ای و رادیکال علیه کل وضعیت موجود در ایران.” به همین سادگی و به همین لاقیدی. از قرار مذهب و ناسیونالیسم و مارکسیسم تنها پوشش های متفاوتی برای پیشبرد امر واحدی برای فعالین هستند. چه فرقی میکند که کی چه پوششی را انتخاب کرده است.
ببینید همانطور که در جنبش کمونیسم کارگری بحث تقدم تئوری به جنبش یا جنبش به تئوری معنایی ندارد، چرا که هر دو سطوح مختلف ابراز وجود یک حرکت اجتماعی واحدند، در جنبش ملی اسلامی و یا جنبش اسلامی و یا جنبش ناسیونالیسم پرو غربی هم همین رابطه میان پراتیک و تئوری موجود است.
اما مقوله غیر مارکسیستی “اصالت مبارزه” به حمید تقوایی ظاهرا مجوز دفاع از “فعالین” جنبشهای راست و ارتجاعی که برای امری که سایر جنبشهای اجتماعی هم برای آن بمثابه بخشی از اهداف خود فعالیت میکنند، صادر میکند.اجازه دهید برای روشن شدن بیشتر مطلب مثالی بزنم.
ما از خواست و حقانیت مبارزه مردم برای سرنگونی رژیم شاه دفاع کردیم و هنوز هم میکنیم، بدون آنکه الزاما از هیچ جنبش معینی و یا فعالین آن جنبشها غیر از جنبش طبقه کارگر و گرایش خودمان در صفوف طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم شاه دفاع کنیم و یا کرده باشیم. سرنگونی رژیم حلقه ای در تلاش ما برای تحقق جامعه ای آزاد و برابر و مرفه، یک جامعه آزاد کمونیستی بود. همانطور که سرنگونی رژیم اسلامی چنین جایگاهی برای رسیدن به این هدف دیرینه ما در حال حاضر دارد. اما به عنوان یک اصل ما لزوما از هر جنبش و پرچم و افقی که تحت لوای این خواست برپا شده باشد، و یا اشکال عملی معینی این مبارزه برای پیشبرد این خواست به خود گرفته باشد، دفاع نمیکنیم. ما از فعالینی که با پرچم و سیاست مجاهدین و یا جنبش ناسیونالیسم پرو غربی و یا جنبش ملی – اسلامی در جامعه اکتیو باشند، دفاع نمیکنیم. سرنگونی رژیم اسلامی خواست جنبشهای متفاوت اجتماعی است که به قطبها و طبقات متفاوت اجتماعی تعلق دارند. فعال مجاهد و سلطنت طلب و ملی – اسلامی برای تحقق جامعه ای مبتنی بر نابرابری سیاسی و اقتصادی و یک نظام استمثارگر مبارزه میکنند که در نقطه مقابل اهداف ما قرار دارد.
مثالی دیگر، ما از آرمان برحق رفع ستم ملی در جامعه پشتیبانی میکنم، اما جنبش ما برای رفع این ستم ضد انسانی برنامه و سیاست و فعالین خود را دارد. ما هرگز از هیچ جنبش معینی یا فعالین معینی که برای رفع ستم ملی با پرچم ناسیونالیسم به میدان آمده باشند، دفاع نمیکنیم. دفاع از فعالین این جنبش یعنی دفاع از ناسیونالیسم، یعنی دفاع از قوم پرستی! مبارزه برای رفع ستم ملی به معنای دفاع از فعالین هر جنبش راست و ارتجاعی که در هر دوره تحت لوای این خواست برپا شده باشد، نیست.
مثالی دیگر، ما برای رفع برای کامل ستم بر زن و آزادی و برابری بی قید و شرط زن و مرد در تمامی شئونات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و خانواده تلاش میکنیم. جامعه ای را که زن و مرد در آن بطور مطلق برابر نباشد، جامعه شایسته انسان نمیدانیم. ما برای تحقق این امر جنبش و فعالین خودمان را داریم. ما در عین حال منتقد فمنیسم و سیاستی هستیم که نه نظام سرمایه داری بلکه مرد و جنسیت را مبنای نابرابری زن و مرد در جامعه میداند.
بنظرم این بحث حمید تقوایی را به لحاظ تئوریک نباید چندان جدی گرفت. بحثی سیاسی است. بهانه و تلاشی است برای توجیه یک سیاست راست و تماما ارتجاعی. باید ماهیت واقعی و پراتیک ناشی از این سیاست را نشان داد و آن را نقد و افشاء کرد.
پرسش: با به جان خریدن خطر تکراری بودن، دوست دارم این سئوال را مطرح کنم که مبانی یک سیاست کمونیستی و کارگری در قبال جنبشهای اجتماعی دیگر و فعالین این جنبشها چه باید باشد؟
علی جوادی: اجازه دهید منهم در پاسخ با به جان خریدن “پاسخ کلیشه ای” و یا اتهام “قایم شدن پشت حرفهای منصور حکمت” با استناد به سمینار دوم کمونیسم کارگری منصور حکمت به این سئوال پاسخ دهم. منصور حکمت در بخشی از این سمینار تحت عنوان “جنبشهای رفع تبعیض امر قائم به ذات جنبش کمونیسم کارگری” روش کمونیسم کارگری را به روشنی غیر قابل تحریفی در این چهارچوب بیان کرده است: میگوید:
” ما در جنبشهای برای رفع تبعیض ذینفعیم. نه فقط ذینفعیم، خودمان را مهره اصلی آن میدانیم. یک چیز متمایز کننده ما در این قضیه این است که ما برای اصلاحات احتیاجی به تبدیل شدن به شاگرد شوفر طبقات دیگر در آن جنبش نداریم. خود جنبش کمونیسم کارگری میتواند مستقلاً پرچم تحولات اصلاحگرانهای را در جامعه بلند کند. لازم نیست وقتی شما میخواهید زنان آزاد شوند بشوید مؤتلف جنبش فمینیستی، وقتی میخواهید مسأله ملی حل شود بشوید مؤتلف جنبش ملی، وقتی مسأله حقوق مدنی هست بروید پشت پرچم دمکراسی لیبرالی و فقط نیروی خودت را قرض بدهى. خود مبارزه برای آزادی مدنی، برای آزادی بیان، آزادی تشکل، آزادی مذهب، آزادی پوشش، هر چیزی امر قائم به ذات این جنبش است. چون ما هیچوقت این دو تا را از هم تفکیک نکردهایم، چون در سطح اجتماعی قابل تفکیک نیست.” (منصور حکمت – مبانی کمونیسم کارگری – سمینار دوم – ژانویه ۲۰۰۱)
حال این سیاست جنبش کمونیسم کارگری را با سیاست حمید تقوایی در دفاع از فعالین جنبشهای دیگر مشاهده کنید. یکی کمونیستی و عمیقا انقلابی است، دیگری تکرار نخ نمای یک سیاست تماما توده ایستی است. تاسف آور است!
راستش اگر خاکستر من را هم از زیر خاک بیرون آوردید از هیچ فعال سیاسی علیرغم اینکه چه دردی انگیزه در دست گرفتن پرچم کثیف “الله اکبر” و یا شعائر “ناسیونالیسم” و “ناسیونالیسم قومی” شده باشد، دفاع نمیکنم.
پرسش: از نظر شما بحثی که رفیق حمید تقوایی ارائه میدهد چه مکان سیاسی دارد و چه امر سیاسی ای را در دستور کار حزب مبگذارد؟ بطور خلاصه این سیاست حزب را به کجا میبرد؟
علی جوادی: یک نتیجه منطقی و اصولی و یا بهتر بگویم ارزش مصرف طرح این سیاست در جنبش سرنگونی در شرایط حاضر دفاع از “فعالینی” است که پرچم جنبشهای ارتجاعی مانند ناسیونالیسم، قوم پرستی و یا بعضا ملی – اسلامی را برای سرنگونی رژیم اسلامی در دست گرفته اند. یعنی دفاع از “فعالینی” است که در دی ۹۶ شعار “رضا شاه روحت شاد” و یا شعار شعبان جعفری را که “مملکتی که شاه نداره حساب کتاب نداره” تکرار میکردند. این عین دفاع از یک جنبش ارتجاعی در شرایط حاضر است.
در نتیجه این سیاست شما شاهد این خواهید بود که حزب کمونیست کارگری به دسته کر مشوق فعالین جنبشهای دیگر اجتماعی و از این کانال کولی دادن به جنبشهای راست و ارتجاعی در تحولات آتی تبدیل خواهد شد. این سیاست همانطور که بارها اشاره شد، عین سیاستی است که حزب توده در تحولات ۵۷ دنبال کرد.
در دستور قرار گرفتن این سیاست مخرب و با این زمختی برای حزب کمونیست کارگری یک نقطه عطف و یک تغییر ریل در سیاستهای حزب کمونیست کارگری خواهد بود.