تی شرتی برای تمام قد و قواره ها، چرا به سیاوش دانشور جواب نمیدهم- عباس گویا

مقالات

سیاوش دانشور در نوشته اخیرش با عنوان “در باره مباحث جاری پیرامون هفت تپه , اختلاف برسر چیست؟” :«میگویند سخنان مدافعین هفت تپه و نمایندگان کارگران در باره “تلاش و تحریک کارفرما برای راه انداختن اعتصاب با هدف سرکوب کارگران”، موضعی “دست راستی” است!؟»

اگر مخاطب جمله فوق شخص یا جریانی واقعی است، تخیلی نیست، دانشور میتوانست مشخص کند پاسخش رو به کدام قلم مشخص و در چه متن مشخصی یا حتی تلویحا رو به چه نقدی است. “میگویند” آچار فرانسه ای است که از اشباح تا افراد واقعی را شامل میشود. آیا منظور او نقد من است؟ ممکن است و ممکن هم هست که نباشد. تا آنجا که من میدانم من اولین کسی بودم که تهمت سخیف مشارکت کارگران در “بازی کثیف” کارفرما –که در نشریه حکمتیست ۵٩٨ منتشر شده است — را دست راستی خواند.

پس اگر سیاوش رو به من نوشته است، اولا نقل قولی که آورده ای کامل نیست، اگر نگویم تحریف است، دست کمی از آن ندارد. مقاله ای که به سردبیری او در نشریه کمونیست هفتگی منتشر شده است چنین نوشته است: «او [اسد بیگی] بازی کثیف گذشته را در تحریک کارگران برای اعتصاب و ناامن نشان دادن فضای هفت تپه شروع کرده است‌.» ثانیا در این متن سریش کردن “نمایندگان کارگران” به “سخنان مدافعین هفت تپه”(که در اصل لقبی به نویسنده نشریه حکمتیست است)، تلاش جبونانه ای برای جلب سمپاتی به موضع دست راستی اعلام شده در نشریه حکمتیست است. سیاوش فراموش میکند حمایت اسماعیل بخشی، رهبر کارگران، در اینستاگرام را از اعتصاب کارگران، آنچه سیاوش « تجمع هفت نفره مزدوران اسدبیگی در یک شرکت پنج هزار نفره را “اعتصاب” نامیدن» مینمامد ذکر کند، اما دست و دلبازانه “نمایندگان کارگران” را به حرف دست راستی عضو حکمتیست سنجاق کرده است. در هر صورت، حرف بسیار مشخص من نقد موضع رسما ارتجاعی و دست راستیِ اعلام شده در نشریه حزب حکمتیست که حال سیاوش سعی کرده است با یک مقاله طولانی، بقول پدرام نواندیش، روی آن ماله کشی کند، بود.

چرا سیاوش تصمیم گرفته است از مضمون آن موضع غیر قابل دفاع، دفاع کند بخودش مربوط است، اما همانطور که میبینید من برای اینکه بتوانم حتی وارد مبحث یک خطی نسبت داده شده به خود در یادداشت سیاوش شوم ابتدا باید چند پاراگراف نفس بر در رد زوائد و ابهامات گفته اش بنویسم تا شاید به اصل مطلب برسم. هنوز به بیان یا تکرار استدلام در دست راستی خواندن آن موضع نرسیده ام و لزومی به تکرارش نمیبینم. نکته اما این است که سیاوش ممکن است در مقابل بگوید “خیر منظور من حرف تو نبود” یا “خیر منظور نقل قول یاد شده از کس دیگری بود” یا “خیر … این و آن”.

از نقطه نظر منافع کارگر، غلط های متعدد و فاحشی در نوشته سیاوش وجود دارند اما پرداختن به آنها مستلزم روشن کردن مخاطبین اش است. بجز پیشانی سفیدها – محمود صالحی، عثمان اسماعیلی و رضا رخشان – هیچ اسم، نقل قول مستقیم، رجوع به مطلب، نوشته یا گفتار کسی در یادداشتی که به نقد “دیگران” بتحریر در آمده است وجود ندارد. اشباح “میگویند” و دست به این و آن اقدامی که نویسنده به آنها نسبت داده است میزنند! مثال دیگری بزنم. سیاوش میگوید:«برای کارگران حفظ و بقای آن [مجتمع هفت تپه] مهمترین اولویت و نقطه عزیمت اعتراضات سالهای اخیرشان بوده است.» دقیقا برای کدام کارگر در کدام مجتمع تولیدی بقای مجتمعش بی اهمیت است؟ ادامه میدهد«کسی که در این نقطه عزیمت شریک نیست، طبعا نمی تواند سیاست و تاکتیک کارگران را درک کند.» باز به دیوار مخاطب نامعلوم میخوریم. مخاطب کیست چون مشکل اساسا این نقطه عزیمت اعلام شده نیست که حال کسی خود را در آن شریک بداند یا نداند. آنچه سیاوش با حواله دادن تحصیل کودک به وجود مجتمع بیان میکند عین استدلال سرمایه داریست. آنچه در این معادله مخفی نگه داشته داشته شده است حق کنترل مجتمع است، این حق است که تعیین میکند کودکان کارگران به مدارس بروند یا کودکان کار شوند، کارگر فردا به سر کار برگردد یا در سطل زباله دنبال غذا بگردد. سوال پس این است: چه کسی میتواند تصمیم بگیرد درب مجتمع را ببندد یا باز نگه دارد؟مالک. همین امروز چه کسی تصمیم گرفته است که شریان آب به مجتمع را ببندد؟ مالک. حقوق را پرداخت نکند؟ مالک. اموال “شرکت” را به جای دیگری منتقل کند؟ مالک. اوباش استخدام کند؟ مالک. حال پاسخ به سوال “بودن یا نبودن” هفت تپه پاسخی دلبخواهی نیست، باید تکلیف حق کنترل مجتمع را مشخص کرد. حق کنترل تابعی از مالکیت است. مارکس یک عمر و کوهی از نقد و ادبیات را نوشت که درست همین معما را حل کند. ادامه کاری هفت تپه تابعی از کسب حق کنترل مجتمع توسط کارگران است، تابعی از راه حلی شدنی است. در حالیکه انتظار متحول شدن جمهوی اسلامی به دولت رفاه — یعنی باز نگه داشتن مجتمع به قیمت زیان دادن آن – بهترین مصداق تخیلی بودن تمام عیار خطی که است که سیاوش در مواجهه با واقعیات مادی و کشمکش زنده طبقاتی مطرح میکند، تهدید به کنترل کارگری یا تهدید به اداره شورائی یا تهدید به سوسیالیسم واقعی ترین راه حل در حفظ هفت تپه نیز هست. هر چیزی کمتر از این سندیکالیسم است، قانونگرائی است و راستش مهم نیست چه لقبی رویش بگذاریم. هر چیزی کمتر از این یعنی شکست، حال با هر نرخی از شکست.

همانطور که باز متوجه شدید، هر بار که به مبحثی از نوشته سیاوش رجوع میکنیم اول باید بپرسیم چه کسی چنین چیزی که سیاوش به او نسبت داده است گفته است؟ آیا مخاطب واقعی است یا تخیلی؟ کدام نقد را رو به کدام شخص یا جریان یا قلم مشخص نوشته است؟ سیاوش انتخاب کرده است تمام نظرات مخالف را در یک گونی بریزد. برخلاف ادبیات معمول کمونیستها در شفاف نویسی، نوشته دانشور طوری به نگارش در آمده است که هیچ تک نظر مخالفی نتواند خود را مخاطب نوشته اش قلمداد کند. این بهترین سبک نگارش برای حق به جانب نویسی است بدون اینکه نویسنده نگران این باشد پاسخی بگیرد، این نگارش دوخت تی شرت یک سایز برای تمام قد و قواره هاست، رو به همه کس است و رو به هیچ کس نیست. این سبک نگارش هر چه هست به سنت مارکسیستی تعلق ندارد.

١٣ ژوئن ٢٠٢١