حجاب: اسلامی، اجباری یا اختیاری؟- محمدرضا پویا

زنان

بمناسبت نزدیک شدن ۸ مارس روز جهانی زن
این مطلب اولین بار در فوریه ۲۰۱۸ منتشر شد. امروز به مناسبت نزدیک شدن ۸ مارس مجددا با چند تصحیح کوچک منتشر شده است.

حجاب برگیران زنان در هفته های اخیر یکبار دیگر بحث بر سر حجاب، شیوه برخورد با آن و جایگاه آن در جنبش مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی را، در مرکز سیاست ایران قرار داده است.
جامعه ایران در جزیی ترین امور پلاریزه شده و تقسیمات سیاسی در آن بشدت قطبی شده است. هر آنچه در فرهنگ سیاسی جزو بدیهیات است، در ایران نیاز به بازخوانی دارد. واژه های سیاسی به هر میزان عمومی، هیچکدام “بیگناه” و بی طرف نیستند بلکه هر یک برای خود تاریخی دارند و اهداف و افق یک جنبش خاص اجتماعی را یدک میکشند.
حجاب با کدام پسوند:
در نگاه اول به واژه هایی مانند حجاب اسلامی و حجاب اجباری، شاید تفاوتهای بزرگی مابین آنها بلافاصله احساس نشود و عمدتا تصور شود که هر دوی اینها به یک “واقعیت” واحد اشاره دارند، اما اینچنین نیست.
زمانیکه ما در باره مسله حجاب حرف میزنیم باید روشن کنیم که در مورد چه حجابی بحث میکنیم و اشاره ما به چه واقعینتی است. حجاب در ایران حجاب اسلامی است. شاید پرسش بسیاری این باشد که اشاره و تاکید بر این واقعیت روشن به چه علتی است؟ پاسخ این است که پرچمداران “حجاب اجباری” سعی در پوشاندن یک واقعیت بزرگ دارند: حجاب اسلامی است و در عین حال تماما اجباری. این تلاش بخشی از تاریخ جریاناتی است که در چهار دهه اخیر هموازه تلاش نمودند مذهب را از زیر نقد مستقیم مردم در بیاورند و راهی برای ادامه حیات مذهب در سیاست جامعه بیابند. تصویری که اینها از تاریخ تحمیل حجاب به زنان میدهند، قلابی و آلوده بتاریخ اسلامیون است. در این تصویر، مذهبی بودن مردم بعنوان یک داده ثابت ، فرض گرفته میشود. گویا مذهب به همین شکل کنونی اش از روز اول در یک بسته بندی به جامعه تحویل داده شده و مردم هم آنرا پذیرفته و به آن باور دارند. در پروژه اینها مردم، مومنان باورمندی هستند که زندگی و روابط اجتماعی خود را مطابق قوانین اسلامی تنظیم می کنند حالا گاهی اعتراضی هم دارند. سالهای متمادی حواریون دوم خردادی محمد خاتمی با یاری مستقیم بخش اعظمی از اپوزیسیون، همین مزخرفات را در جوامع غربی به مدیا و مطبوعات میفروختند، اسلامی بودن جامعه ایران را جار میزدند و وجود جنبش عظیم ضد اسلامی در جامعه را نفی کردند. از روز اولی که رژیم اسلامی بقدرت رسید، جوان آن کشور خود را در مقابل هیولایی دید که نگاهش به جامعه و کل مناسبات اجتماعی، عهد عتیقی و نامربوط به زندگی در عصر حاضر بود. هیچ جامعه ایی دواطلبانه دست بخودکشی سیاسی نمی زند. از همینرو کشمکش مردم و خصوصا جوانان با هیولای اسلامی از همان روز اول بقدرت رسیدن اسلامیون شروع شد. مردم در هر قدم از زندگی روزانه خود تناقض اسلام و قوانینش را با زندگی عادی خود مشاهده میکردند. دیگر برای پیشبرد بدیهی ترین امور زندگی، مردم با موانعی که رژیم اسلامی جلو پای آنها گذاشته بود، می بایست می جنگیدند. بختک اسلامی به مانند یک وصله ناچسب بر پیکره جامعه بود که موجب برانگیخته شدن وسیعترین مقاومت ها در جامعه شده بود. رژیم اسلامی برای تحمیل قوانین اسلامی به مردم، گله های اوباش خود را روانه خیابان نمود و به جان مردم انداخت. حجاب را با دشنه و اسید به سر زنان کردند، کسی سینه چاک داشتن حجاب در جامعه نبود، احدی از برگزاری مراسم رقت انگیز سنگسار خبردار نبود، جامعه با این تحجر و ارتجاع آشنا نبود، کسی طالب عقبگرد جامعه به این نقطه سیاه نبود. به بیان دیگر اسلام هیچگاه طی یک پروسه سیاسی و اجتماعی به روبنای فکری جامعه تبدیل نشد و جامعه آنرا هرگز جذب ننمود، بلکه تماما از طریق کشتار و سرکوب به مردم تحمیل شد. این به معنای انکار افکار اسلامی در جامعه نیست، اما راه و رسم اسلامی هیچگاه در فرهنگ جامعه درونی نگردید. پرچمداران “حجاب اجباری” همین واقعیت را انکار میکنند. مردم هیچگاه حجاب را انتخاب نکردند که امروز به اجباری بودن آن اعتراض داشته باشند. گویا حجاب یک امر پذیرفته شده در جامعه بوده و فقط برخی زنان امروز آنرا نمی پذیرند و لذا آنرا اجباری میدانند. نه، حجاب اسلامی را با دشنه و اسید و پونز به زنان جامعه تحمیل کردند، کشتند، دستگیر کردند، سر به نیست کردند، تصفیه کردند تا بتوانند این سیاهی و تباهی را بر زنان تحمیل کنند. کسی از رژیم اسلامی نیامد از زنان ان کشور بپرسد نظرتان در مورد حجاب اسلامی چیست، رای و نظری از کسی نخواستند که حتی اگر اینچنین هم بود باز جبهه آزادیخواهی با تمام قوا بر علیه این ارتجاع و انحطاط قرون و اعصار گذشته، میجنگید، برعکس، حسن روحانی کماکان در مقابل دوربینها تا همین چندی پیش نقل میکرد که چگونه زنان شاغل را مجبور به رعایت حجاب در محل کار نمود. کل تلاش برای جایگزین کردن فرمول اجباری بودن حجاب بجای حجاب اسلامی، تلاشی برای نجات اسلام از زیر دست و پای مردم است. حجاب هیچگاه در تاریخ معاصر ایران وجه مشخصه جامعه نبوده است.
حجاب یکی از ستونهای اصلی ساختار سیاسی رژیم اسلامی است. حجاب نتنها سمبل بردگی زن است، بلکه چکیده ای از ضدیت جنون امیز مذهب با زنان است. حجاب نمایانگر آلیاژ بالای عنصر زن ستیزی در اسلام است. جنگ بر علیه حجاب اسلامی، جنگ سنت و تجدد نیست، بلکه جدال جبهه آزادیخواهی جامعه بر علیه جنبش سیاه اسلامی است که با زور تیر و تفنگ و قوانین اسلامی، بردگی جنسی اسلامی را بر جامعه تحمیل کرده است.
تکلیف آزادی داشتن و یا نداشتن حجاب چه میشود؟
زمانیکه رژیم اسلامی سرنگون شد و منشور آزادی زنان و لغو حجاب اسلامی قرائت شد و در سراسر کشور جشن حجاب سوزان برپا شد، آنگاه آن عده قلیلی که کماکان مایلند حجاب داشته باشند، کاملا آزاد هستند و کسی اجازه ایجاد مزاحمت برای آنها ندارد. با این تذکر که پوشیدن حجاب در برخی مکانها ممنوع اعلام خواهد شد مانند اداره جات در زمان ساعات کاری، کل محیطهای آموزشی و پرورشی و بویژه محیطهایی که موضوع کارشان کودکان میباشند. مضاف بر این جامعه حق تبلیغ بر علیه حجاب اسلامی بعنوان سمبل بردگی و عقبماندگی را برای خود محفوظ میدارد و از همه مهتر اینکه حجاب کودکان باید ممنوع و جرم اعلام شود.
“اعتراض به حجاب اجباری در یک مبارزه مدنی بی خشونت” فرمول کدام جنبش؟
در بالا گفتیم که فرمول “حجاب اجباری” متعلق به جنبشی است که اسلامی بودن حجاب و پروسه تحمیل حجاب اسلامی با کشتار و سرکوب را از قلم میاندازد و وجود حجاب را از “اسلامی” بودن جامعه نتیجه میگیرد. در نتیجه نقدی به ریشه حجاب یعنی اسلام نمی تواند داشته باشد. علاوه بر این، در تمامی این سالها بخش وسیعی از اپوزیسیون در یک کر هماهنگ با جناحی از رژیم، حجاب را “فرهنگ مردم” معرفی کردند و جنگ و جدال بر علیه انرا، مبارزه با فرهنگ مردم معرفی و تبلیغ میکردند. بحث مبارزه مدنی بی خشونت هم متعلق به همین کمپ است. اما مگر مبارزه مدنی و یا مدنیت در مبارزه و عدم خشونت هم میتواند مورد اختلاف باشد؟ هر انسان آزادیخواهی بی شک آرزو دارد سران رژیم اسلامی بدون شلیک یک گلوله و بدون هیچگونه خشونتی، حکومت را تحویل و خود را بدست دادگاه های مردم بسپارند. اما متاسفانه این فقط یک ارزوست و در عالم واقع ما با جنایتکارانی روبرو هستیم که تاکنون برای حفظ حاکمیت جنایتکارانه اسلامی خود کم جنایت نکردند. اما تاکید این جریانات بر مبارزه بی خشونت در جاییکه مردم از جانب رژیم اسلامی مورد سبعانه ترین خشونتها قرار میگیرند، تصویر مضحکی به کل ادعا میدهد. در زمانیکه قداره بندان اسلامی مشغول آدمکشی هستند، چرا بحث خشونت را روی سفره مردم معترض میگذارند؟ اسلامیون آدم میکشند آنوقت این جماعت از مردم طلب “عدم خشونت” میکنند. اما این معما سالهاست که رمزگشایی شده است. هر جایی مبارزه اشکال رادیکال بخود گرفته، بلافاصله این جماعت با کارت زرد “خشونت نکنید” بسراغ مردم رفته و انها را به “مبارزه در چهارچوب مورد قبول” رژیم اسلامی فرا میخواندند. “مبارزه بی خشونت” پرچم بخشی از حاکمیت رژیم اسلامی بود که در رقابت با جناح رقیب به “فشار از پایین” نیازمند بود اما دائما در وحشت از رادیکال شدن مبارزات “پایینی ها”، “خشونت نکنید” را بطرف مردم برت میکرد. حال بخشی از همین جنبش ملی- اسلامی اخراج شده از رژیم اسلامی در همنشینی و زیر چتر حمایتی جریانات راست اپوزیسیون، تلاش دارد تئوری دوم خردادی “مبارزه بی خشونت” را اینجا و انجا به مبارزه جاری مردم، مورد آخر آن حجاب برگیران زنان، با همان اهداف همیشگی،الصاق کند. البته کارشان سخت است زیرا که موج بلندی که تمام پیکره اسلام را میخواهد زیر ضرب بگیرد، در راه است. این موج را نمی توان در قالبهای کوچک و تنگ نگه داشت. این عصیان نسل جوانی است که حجاب را تماما نمی خواهد. این نسل مستقیما ستونهای اصلی رژیم اسلامی را هدف قرار داده است. گسترش جنبش حجاب برگیران، جمهوری اسلامی را در سراشیب سقوط قرار خواهد داد. شیشه عمر جمهوری اسلامی به حجاب وابسته است. روزیکه زنان در خیابان وسیعا حجاب از سر برگیرند؛ نشانی از جمهوری اسلامی نخواهد بود