تاثیرات شکست ترامپ بر اپوزیسیون راست در ایران! – علی جوادی

مقالات

پرسش: این گفتگو پیرامون تاثیرات شکست ترامپ بر اپوزیسیون راست است، اما اجازه دهید پیش از آن اشاره مختصری هم به پی آمدهای شکست ترامپ بر موقعیت حکومت اسلامی بکنیم. ارزیابی تان از جایگاه تغییر و تحولات در هیات حاکمه آمریکا بر موقعیت رژیم اسلامی و معضلات آن چیست؟
علی جوادی: برخلاف تصورات ساده انگارانه بسیاری چه در صفوف جناح اصلاح طلب حکومتی و چه در صفوف اپوزیسیون راست، رژیم اسلامی نمی تواند امید چندانی به بهبود موقعیت خود در پس تغییر و تحول در هیات حاکمه آمریکا داشته باشد! دلایل متعدد و روشن اند:
دولت ترامپ بیشترین “تحریمهای اقتصادی” را در دستور قرار داد اما هدف از این سیاست تلاش برای رسیدن به یک “معامله بزرگ” با سران حکومت اسلامی بود، شبیه آنچه در قبال کره شمالی دنبال میکردند. معامله ای برای به “عرش” رساندن حکومت اسلامی و رهبران کنونی اش با ابزار چماق تحریمهای اقتصادی. اما تحریمهای اقتصادی روی دیگر سکه سیاست تحمیل فقر و فلاکت اقتصادی بر مردم از جانب رژیم اسلامی است. ابزاری که در کنار سرکوب مستقیم و همه جانبه مردم تاکنون نقش موثری در بقای رژیم اسلامی داشته است. تحریمهای اقتصادی مستقل از تاثیراتش بر ثبات یا بی ثباتی رژیم اسلامی نقش مخربی بر زندگی مردم و نتیجتا بر توازن قوای میان مردم و رژیم اسلامی داشته است. به این اعتبار این سیاست بطور غیر مستقیم همسو و در خدمت اوباش اسلامی حاکم بر ایران بوده است. به هر حال به هر درجه که تخفیفی در تحریمهای اقتصادی ایجاد شود به همان درجه رژیم اسلامی از این ابزار و یا همچنین بهانه به درجاتی محروم میشود. توپ در حال حاضر در زمین رژیم است. “نرمش قهرمانانه” ای دیگر یک چشم انداز هولناک در مقابل رژیم اسلامی است.
بعلاوه، جناح اصلاح طلب حکومتی بقای حکومت اسلامی را در دستیابی به توافقی دیگر با آمریکا و غرب می بیند. بر این تصور پوچ اند که رسیدن به توافقی با غرب میتواند زمینه ای برای دستیابی به نقطه سازشی با توده مردم باشد و یا حداقل زمینه ای برای خالی کردن فرش را از زیر پای بخشهایی از اپوزیسیون رژیم باشد. توافقی که رسیدن به آن مستلزم عقب نشینی و پذیرش شکست در قبال آمریکا و غرب است. اما عقب نشینی در شرایطی که خیزشهای دی ۹۶ و بهمن ۹۸ و جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم در کمین رژیم نشسته اند، چشم انداز هولناک دیگری در برابر کل رژیم اسلامی است.
تغییر هیات حاکمه آمریکا رژیم اسلامی را در برابر یک دو راهی قرار داده است. دو راهی پر مخاطره. به این اعتبار دوران سیاست “صبر و انتظار” به پایان رسیده است. ادامه وضعیت موجود شکافهای درونی رژیم را تشدید خواهد کرد. عقب نشینی نیز مردم در تلاش برای سرنگونی رژیم را جری تر و تهاجمی تر خواهد کرد. گام گذاری در هر راه رژیم را با مخاطرات ویژه ای مواجه خواهد کرد. زمان بر علیه رژیم است!
پرسش: در مقالات و مصاحبه های مختلف در همین نشریه تاکید کرده ای که دوره ترامپ دوره افشای مبانی سیاسی فکری و مدل حکومتی جریان راست در اپوزیسیون هم بود. منظورتان دقیقا چیست؟
علی جوادی: شکست ترامپ یک شکست و ضربه مهم به اپوزیسیون راست، اعم از سلطنت طلبان، مجاهدین و برخی از جریانات جمهوریخواه بود. در دوران ترامپ ما شاهد یک هم سرنوشتی عمیق میان آنچه که تحت عنوان “ترامپیسم” تبیین شد با کل جنبش راست و محافظه کار در اپوزیسیون بودیم.
ببینید یک رکن فعالیت بخشی از جریانات راست اپوزیسیون تلاش برای باز تعریف مشخصات و ویژگی های صفوف خود در فردای “انقلاب ۵۷” بود. بعضا کوشیدند تا به درجاتی سیمای سیاسی خود را از واقعیت استبدادی – پلیسی دوران پهلوی جدا کنند و پرده ای از فراموشی بر واقعیات حکومت شان بیندازند. سیاستهای به غایت ارتجاعی و ضد انسانی رژیم اسلامی نیز پلکانی برای پیشروی این جریانات بود. زرورق حقوق بشر، پادشاهی مشروطه از جنس اروپایی، تاکیدات نیم پز و تعارف گونه بر برخی از حقوق مدنی شهروندان در زمره این تلاشها بود.
اما با عروج ترامپ و ترامپیسم ما شاهد یک پوست اندازی دیگر در صفوف این جریانات بودیم. تغییری که گره دیگری بر سرنوشت این جریانات و کثیف ترین سیاستهای هیات حاکمه آمریکا زد. در این دوران ما شاهد آن بودیم که این جریانات با شدت تمام در دفاع از ارتجاعی ترین نماینده بورژوازی آمریکا به خط شدند و تمامی تخم مرغهایشان را در سبد ترامپ و ترامپیسم قرار دادند. بار دیگر بر این امید واهی سرمایه گذاری کردند که قدرت سیاسی در ایران از مجرای سیاستهای میلیتاریسم و ارتجاع آمریکا بیرون می آید. از این رو چهار نعل در دفاع از ترامپ به خط شدند. و ما هر چه بیشتر شاهد بروز علنی تر سیاستهای نژادپرستانه، ضد آزادی، ضد زن، و ضد کمونیستی درونی این جنبش ارتجاعی بودیم. گویی دیگر نیازی به عوامفریبی و تغییر چهره سیاسی خود نمی دیدند. و چرا که نه؟ مگر نه اینکه قبله عالمشان با این سیاستها در راس هیات حاکمه آمریکا ترکتازی میکرد.
یک بازتاب این تغییر و تحولات در صفوف راست هر چه بیشتر برجسته تر شدن خصلت ضد کمونیستی این جریانات بود. راست پرو غربی همواره ضد کمونیست و ضد آزادی بوده است. اما در این دوران همسو با ترامپ بطور ویژه ای بر عیار سیاستهای ضد کمونیستی خود افزودند. جریاناتی مانند فرشگرد که با پرچم پوسیده “ارتجاع سرخ و سیاه” به میدان آمدند محصول چنین شرایطی هستند. این واقعیت تاکیدی بر این حقیقت همیشگی است که راست با پرچم ضد کمونیستی و ضد کارگر در میدان تلاش برای تغییر قدرت سیاسی در ایران حاضر خواهد شد. هرگونه توهم نسبت به این واقعیت تاثیرات مخربی برای کمونیسم و کارگر و آزادیخواهی در تحولات پیش رو بدنبال خواهد داشت.
اما این تغییر و تحولات به ما، به اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی و کمونیسم این امکان را داد که هر چه بیشتر ماهیت واقعی و ضدیت آشکار این جریانات با آزادی و برابری و رفاه جامعه را شفاف تر بر ملا کنیم. این فرصتها در تاریخ کمیاب اند. ما توانستیم پیش از آنکه این جریانات در جدال بر سر قدرت سیاسی به وزنه تعیین کننده ای تبدیل شوند، ماهیت آنها را در اپوزیسیون، زمانی که طرحهای آنها به اعتباری هنوز روی کاغذ است با شفافیت بیشتری افشاء و نقد کنیم. سخت است که در یک زمان بتوان مدعی رفع تبعیض بود، اما در عین حال در مقابل جنبشهای رفع تبعیض در جهان ایستاد. نمیتوان مدعی برابری انسانها حتی بطور صوری بود اما همزمان در مقابل هر گونه تلاش عینی برای برابری طلبی ایستاد و شانه به شانه جنبشهای ضد برابری طلبی و ضد آزادیخواهی و شبه فاشیست زد.
واقعیت این است که در دوران پایانی ترامپ هسته زمخت و ضد انسانی سیاستهای این جنبش پوسته و تلاش ظاهری این جریانات برای بازتعریف چهره خود را در هم شکست. این واقعیت را باید به سکوی پرشی برای کمونیسم و کارگر در جدال بر سر آینده ایران تبدیل کرد.
پرسش: در بحثهای هفته های اخیر تریبون طیف راست اپوزیسیون گفته شده است که فاکتور دولت آمریکا در “پروسه سرنگونی” رژیم اسلامی به این علت مهم شده است که مردم بویژه در چند سال اخیر تلاشهای وسیعی برای سرنگونی کردند اما نتیجه نداد و لذا جامعه دچار نوعی “استیصال سیاسی” شده و بدنبال “ناجی” میگردد و به همین علت “عامل خارجی” در محاسبات سیاسی مهم شده است. آیا شما حقیقتی در این ادعا میبینید؟
علی جوادی: هیچ حقیقتی در این ادعا موجود نیست. نه مردم دچار “استیصال سیاسی” شده اند و نه دولت آمریکا سیاستش سرنگونی رژیم اسلامی و تکرار سناریوی عراق در حال حاضر در ایران است و نه چنین سیاستی به سادگی عملی و قابل اجرا است. یک حقیقت ساده: شیشه عمر رژیم اسلامی در دست مردم است!
ببینید این تببین متفکرین راست و بورژوایی از تغییر و تحولات جامعه و در عین حال نشان دهنده تلاش آنها برای منحرف کردن اذهان جامعه و جنبشهای آزادیخواهانه و سرنگونی طلبانه از تلاش برای سرنگونی رژیم در پس یک انقلاب اجتماعی است. میکوشند امید و استراتژی خودشان برای نزدیک شدن به قدرت سیاسی در ایران را به عنوان راه حل معضلات به مردم حقنه کنند.
این جریانات مذبوحانه میکوشند “استیصال سیاسی” خودشان را به جامعه تسری دهند. میدانند چنانچه مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی به یک راه حل انقلابی و نه غیر انقلابی و از پایین اتکاء کنند در آنصورت افق سیاسی و چهره های کمونیسم و آزادیخواه در راس اعتراضات توده های مردم برای سرنگونی قرار میگیرند. میدانند که از طریق انقلاب و حتی رای آزاد مردم نمیتوانند به قدرت سیاسی نزدیک شوند. میدانند در چنین شرایطی نیروی مورد انتخاب مردم نخواهند بود. نتیجتا رکن پایه ای استراتژی شان تکیه بر بالا، تکیه بر بند و بست با بخشی از حاکمیت و شکل دادن به تغییر در قدرت سیاسی از بالای سر مردم است. تاکید بر نقش آمریکا در پروسه سرنگونی رژیم از این نقطه نظر برجسته میشود. بی جهت نیست که همزمان با پیشبرد این تبلیغات ما شاهد تلاش محافل و جریاناتی از این اردو در بند و بست با سپاه و ارتش و برخی دیگر از نیروهای درونی رژیم هستیم. عزاداری خصوصی رضا پهلوی در پس سر به نیست شدن قاسم سلیمانی گوشه ای از این تقلاهاست.
برای درک بهتر مساله باید پرسید این جریانات در چه پروسه ای به قدرت سیاسی نزدیک میشوند؟ در پس یک تحول اجتماعی و انقلابی در جامعه؟ در پس سازماندهی و هدایت سیاسی اعتراضات کارگری و جنبشهای اجتماعی برابری طلبانه؟ در پس سازماندهی توده مردم بپاخاسته و سازماندهی قیام و خیزش های توده ای، در پس سازماندهی اعتراض در محلات و در محیط کار، کدامیک؟ پاسخ روشن است، هیچکدام! این اهرم ها نه تنها نقطه قدرت این جریانات نیست، بلکه برعکس نقطه ضعف آشکارشان است. حتی نمیدانند اعتصاب و اعتراض کارگری و سازماندهی اعتراض توده ای پدیده ای خوردنی یا پوشیدنی است. بی جهت نیست که انقلاب را مترادف “خشونت”، “تخریب” و “انهدام” تلقی میکنند. مضحک است و زمانیکه جبر تحولات ناچارشان میکنند از “انقلاب” صحبت کنند، دم از “انقلاب سفید”، انقلابی از بالا و یا بهتر بگوئیم بند و بستی با بالا بمنظور جلوگیری از شکل گیری انقلابی از پایین میزنند.
به این واقعیت هر گونه عدم پایبندی این جریانات به رای و اراده آزاد مردم را نیز باید اضافه کرد. این جریانات سابقه دیرینه ای در کودتا دارند. هم پدر بزرگ و هم پدر رضا پهلوی با کودتا به قدرت رسیدند و با کودتا قدرت را حفظ کردند. بدون تردید اولین ابزارشان در مقابل آراء آزاد مردم توسل به کودتا و به میدان کشاندن لشگر نیروهای خارجی در تحولات جامعه است.
اما در رابطه با بحث “نتیجه ندادن” خیزشهای اخیر برای سرنگونی رژیم اسلامی هم باید اشارات معینی کرد. واقعیت این است که پروسه سرنگونی رژیم اسلامی به شدت پیچیده و سهمگین است. بدون تردید رژیم اسلامی از قابلیت بالایی در سرکوب و در هم شکستن اعتراضات برخوردار است و تاکنون هزینه بسیار سنگینی بر توده مردم آزادیخواه و سرنگونی طلب تحمیل کرده است. خیزش انقلابی آبان ۹۸ یکی از موخرترین جدالهای سهمگین میان توده مردم و رژیم اسلامی بود. این خیزش بطور خونینی سرکوب شد، اما در عین حال راه پیشروی و چگونگی سرنگونی رژیم اسلامی را برابر جامعه قرار داد. خیزش مردم سرکوب شد، اما جنبش سرنگونی طلبانه گامهای بلندی بسوی هدف خود برداشت. اعتراضات در چند صد شهر جامعه، تعرض به ارگانهای سرکوب رژیم، تعرض به دفاتر بسیج و امام جمعه ها، نبرد سهمگین خیابانی و بعضا کنترل محلات و خارج کردن آن از دست اوباش اسلامی حاکم، گوشه هایی از این تصویرند. این خیزشها سرکوب شدند، اما مردم مصمم تر و با تجربه تر در کمین رژیم اسلامی نشسته اند. پایان شرایط کرونایی میتواند آغاز تعرضی دیگر و همه جانبه باشد. هم مردم و هم رژیم اسلامی برای مصافهای پیشارو آماده میشوند.
پرسش: در اعتراضات دی ۹۶ و همچنین آبان ۹۸ تقریبا تمام عواملی که از جانب مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی لازم بود، به عبارتی به خیابان آوردند اما مسله رهبری سیاسی که از جانب احزاب و قطبهای سیاسی در اپوزیسیون باید اعمال شود، در صحنه غایب بود. بنظر شما چه مجموعه کارهایی برای برطرفی این نقیصه بزرگ از جانب جنبش ما باید انجام گیرد؟
علی جوادی: سئوال بسیار کلیدی و تعیین کننده ای است. سئوالی که همواره باید در مقابل خود قرار دهیم و حلقه های گرهی پیشروی و پیروزی کمونیسم کارگری در پس تحولات حاضر را بازبینی و بررسی کنیم. معمولا جنبشهای اجتماعی کمتر به بازبینی موقعیت خود می پردازند. در این راستا بنظرم باید به چند مساله اساسی اشاره کرد:
قبل از اینکه به بررسی نقش احزاب و قطبهای سیاسی در این تحولات اشاره کنیم باید ابتدائا به نقش جنبش های اجتماعی و فعالین و سازماندهندگان این جنبش ها در این خیزشها اشاره کرد. بنظرم از این اینجا باید آغاز کرد. علت این امر هم این است که توازن قوای حاضر در جامعه اجازه ابراز وجود مستقیم و علنی به جنبش و حزب ما و کلا نیروهای اپوزیسیون سرنگونی طلب و انقلابی را به درجات زیادی نمیدهد. هر چند خود این واقعیت در عین حال نشاندهنده ضعف ها و کمبودهایی در صفوف جنبش ما میباشد.
این خیزش ها بر خلاف تصور برخی از مفسران سیاسی نا آشنا با دینامیسم تحولات سیاسی غرش رعد و برق در آسمان بی ابر نیست. مسلما هر اعتراض گسترده ای در این ابعاد نیازمند یک چاشنی اعتراضی است. اما چاشنی اعتراضی تنها بر یک بستر گسترده و جنبش عظیم اجتماعی و وجود رهبران عملی و سازمانده میتواند عمل کند. نتیجتا بحث بر سر نقاط قوت و ضعف این جنبشها تنها با این مفروضات و شناخت از دینامیسم کارکرد جنبشهای اجتماعی در فضای سیاسی حاضر معنا میدهد.
یک فاکتور مهم دیگر در تحولات حاضر روحیه “همه با همی” در جامعه و جنبش سرنگونی است. این روحیه در حال حاضر مانند سدی در مقابل روی آوری توده های مردم سرنگونی طلب به اردوی کمونیسم کارگری عمل میکند. روحیه ای که حلقه پیشروی تلاش برای سرنگونی رژیم را محصول نوعی “اتحاد” و “توافق” و “ائتلاف” میان نیروهای نامتجانس اپوزیسیون، اعم از چپ و راست می بیند. واقعیت این است که نیروهای متفاوت اپوزیسیون به اردو و جنبش واحدی تعلق ندارند و نتیجتا نه “همه با همی” ممکن است و نه “همه با همی” مطلوب است. نمیتوان جنبشی که برای رهایی انسان و آزادی و پایان دادن به مناسبات استثمارگرایانه کار مزدی تلاش میکند، با جنبشی که برای تحکیم همین مناسبات استثمارگرایانه و استبدادی اما نوع دیگرش تلاش میکند در یک ظرف واحد متشکل کرد. نمیشود. نمیتوان. نباید!
این جنبش نیازمند یک پلاریزاسیون سیاسی و اجتماعی به نفع آزادیخواهی و برابری طلبی است. نیازمند یک انتخاب تاریخی از جانب مردم است. کدام افق؟ کدام چهارچوبهای سیاسی برای تغییر و تحول؟ راست یا چپ؟ جامعه با انتخاب چپ خود گام بلندی به سوی سرنگونی حکومت اسلامی خواهد برداشت.
اما جامعه چپ را انتخاب نخواهد کرد تا زمانیکه این چپ و بستر اصلی آن یعنی کمونیسم کارگری به یک نیروی قابل اتکاء، حاضر در تحولات اجتماعی و سازمانده و رهبر نشود. نقطه ضعف ما در اینجاست. ما نیازمند نیرومند تر شدن هستیم. نیرو است که نیرو جذب میکند. و تحقق این امر مستلزم تبدیل شدن به حزبی “سازمانده و رهبر” است. تنها در این صورتی که جامعه در سیمای این جنبش توان سرنگون کردن و توان حفظ کردن قدرت پس از سرنگونی را ببیند، در ابعادی ماکرو و اجتماعی به این جنبش روی خواهند آورد. من کماکان معتقدم که در دست گرفتن سیاستهای ناشی از “حزب و قدرت و سیاسی” و “حزب و جامعه” و “حزب سازمانده و رهبر” کلید راهگشا در پاسخ به این معضلات اساسی هستند.
از طرف دیگر مادام که چپ جامعه به جای دعوت از مردم به پیوستن به اردوی کمونیسم کارگری به دنبال سیاستهای “همه با همی” باشد، در این سر گیجه خوردن جامعه شریک شده است. مادام که سیاست “اپوزیسیون اپوزیسیون راست” نشویم را در دستور قرار دهد، در حفظ وضع موجود شریک است. مادام که کمونیسم کارگری و نیروهای مختلف آن به یک نیروی سازمانده و رهبر تبدیل نشوند، در تداوم این وضعیت شریک است. سیاست دفاع از فعالین جنبش های دیگر که به جای خود نور علی نور است. تضمینی برای تبدیل به “شاگرد شوفر” جنبشهای دیگر شدن است.
و در عین حال باید به مساله حیاتی به میدان کشیدن طبقه کارگر با پرچم سوسیالیستی در تحولات حاضر اشاره کرد.