حذف ترامپ از مدیای اجتماعی- نقض آزادی بیان یا عنان گسیختگی سرمایه- علی جوادی

مقالات

با بستن حسابهای ترامپ در توئیتر و فیسبوک و بخش وسیعی از مدیای اجتماعی بار دیگر بحث شیرین آزادی بیان در میدان سیاست شروع به پرسه زدن کرده است. این بار دشمنان درجه یک آزادی های سیاسی و بی قید و شرط همگان، پرچمداران سانسور و قائدان معبد دروغ و ریا، بطور مضحکی علم نقض آزادی بیان را در دست گرفته اند. دنیای وارونه ای است! چند نکته:
آزادی های های سیاسی و مدنی وسیع، بی قید و شرط و تضمین شده و برابر برای همگان، آزادی اجتماع، مطبوعات، تظاهرات، اعتصاب، تحزب و تشکل، آزادی نقد کلیه جوانب سیاسی، فرهنگی و اخلاقی و ایدئولوژیکی در جامعه یک رکن اساسی تلاش ما برای تحقق جامعه ای آزاد و برابر و مرفه و انسانی است. ما خواهان آزادی برای توده مردم کارکن و دیکتاتوری و استبداد برای بورژوازی نیستیم. ما خواهان آزادی های بی قید و شرط همگان هستیم.
اما واقعیت این است که تنها در صد ناچیزی از حدود ۸ میلیارد انسانی که تحت حاکمیت سرمایه زندگی میکنند، از میزانی از حقوق فردی و مدنی تعریف شده برخوردارند. سهم اکثریت عظیم مردم در جهان معاصر بی حقوقی سیاسی، دولتهای فعال مایشاء و مستبد و خشونت سازمان یافته دولتی است.
از این رو مبارزه برای آزادی های سیاسی و مدنی همه جانبه یک عرصه مهم مبارزه علیه دولتها و طبقات حاکم و گوشه ای از مبارزه طبقاتی است. تلاش ما رفع موانع بر سر راه آزادی بیان و تحمیل این حقوق پایه ای جامعه به دولتهای موجود است.
با این مقدمات آیا آزادی بیان ترامپ محدود نشده است؟ آیا حقیقتی در ادعاهای این جماعت شبه فاشیست موجود نیست؟
آزادی بیان مقوله ای در حوزه رابطه جامعه با دولت است. به این اعتبار هیچ دولتی آزادی بیان ترامپ فاشیست را محدود نکرده است. هیچ قانونی آزادی بیان و آزادی ابراز وجود ترامپ را سلب نکرده است. او کماکان از حق انحصاری و ویژه کاخ سفید و تمامی امکانات دولتی و غیر دولتی این دستگاه فریادهای کریه خود را به گوش جامعه میرساند. به این اعتبار ادعاهای ترامپ و حواریونش تماما پوچ و فاقد کوچکترین اعتباری است. ریاکاری و عوامفریبی محض است.
به هر حال مالکان این عرصه از سرمایه مدعی اند کار عجیبی نکرده اند، از ارائه خدمات خود به ترامپ و باند او خود داری کرده اند. مگر غیر از این است که این گوشه ای از حق مقدس سرمایه در جوامع کنونی است؟ این استدلالی است که صاحبان این بخش از سرمایه به خورد جامعه میدهند. آیا باید این حق مالکیت سرمایه بر مدیای اجتماعی و عملکرد آن را پذیرفت؟
پاسخ یک “نه” بزرگ است! به چند دلیل تعیین کننده: واقعیت این است که پلاتفرهای مدیای اجتماعی بطور همه جانبه و ویژه ای با زندگی انسانها در جامعه گره خورده و در هم تنیده شده است. زندگی در قرن حاضر بدون دسترسی و بهره برداری از این پلاتفرها بسادگی ممکن نیست. عدم برخورداری از این منابع شباهت بسیاری با محروم کردن جامعه از حق زندگی طبیعی و با تعاریف کنونی آن دارد.
نتیجتا باید دامنه قدرت و عملکرد این حوزه از سرمایه را مادامکه سرمایه کماکان بر سرنوشت انسانها حاکم است، محدود کرد. همانطور که تبعیض جنسیتی در مراکز کاری سرمایه اکنون جرم است، همانطور که تخطی از قوانین کاری جرم است. سرمایه در این عرصه نیز نباید امکان عدم ارائه خدمات خود به جامعه و یا بخشی از آن را داشته باشد. این حق را باید از مالکان و صاحبان سرمایه مدیای اجتماعی سلب کرد. جامعه باید محدودیت های معینی در این عرصه بر مالکان و مدیران مدیای اجتماعی اعمال کند. همانطور که باید محدودیتهای معین و ویژه ای بر صنعت مافیای مذهب اعمال کرد.
واقعیت دیگر این است که دسترسی به این پلاتفرمها بخشی از حق جستجو و اطلاع از حقیقت و مطلع شدن از کلیه جوانب زندگی اجتماعی در شرایط کنونی است. و هیچ دولت و هیچ صاحب سرمایه ای نباید امکان جلوگیری از دسترسی جامعه به آن را داشته باشد. برخورداری از این پلاتفرمها مانند حق معاشرت و زندگی در جامعه است که اکنون مدیای اجتماعی گوشه لاینفکی از آن است. گوشه ای از تعریف زندگی در شرایط کنونی است. محرومیت از این امکانات به معنای محرومیت از محیط اجتماعی زندگی و معاشرت با دیگران در مدیای اجتماعی است.
در عین حال باز باید تاکید کرد که دسترسی به این پلاتفرمها به معنای برخورداری از آزادی بیان نیست. آزادی بیان مقوله ای میان جامعه و دولت و طبقه حاکمه است. اما برخورداری از این پلاتفرمها مساله ای میان جامعه و صاحبان مدیای اجتماعی و چگونگی کارکرد آن در جوامع کنونی است.
آیا با این محدودیتها بر سرمایه اصل اساسی مالکیت خصوصی و انحصاری سرمایه را زیر سئوال نبرده ایم؟ پاسخ روشن است. مالکیت انحصاری سرمایه بر ابزار تولید و توزیع و در اینجا باید اضافه کرد بر ابزار مراودات اجتماعی خود در اساس بر سلب حق مالکیت اکثریت عظیم جامعه در این زمینه استوار است. این مالکیت خود بر سلب مالکیت جامعه استوار است. نفی این حق بخشی از تلاش برای خلع ید از سرمایه است. ما این اتهام را می پذیریم. چرا که باید این دنیای وارونه را از قاعده بر زمین گذاشت.
در پایان با ترامپ و امکان دسترسی این زباله فاشیست به مدیای اجتماعی چه باید گفت؟ ترامپ قربانی سیاست و رفتاری شده است که خود در عین حال پرچمدار آن است!