همگامی برای انهدام جامعه (در حاشیه کنفرانس ده جریان فدرالیست در هانوفرآلمان ) – رحمان حسین زاده

مقالات

روز شنبه چهارم اسفند ۹۷ ده جریان ناسیونالیست و فدرالیست قومی به نامهای “اتحاد دمکراتیک آذربایجان – بیرلیک، جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران، حزب تضامن دمکراتیک اهواز، حزب دمکرات کردستان ایران، حزب دمکرات کردستان، حزب کومه‌له کردستان ایران، حزب مردم بلوچستان، سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، شورای موقت سوسیالیست‌های چپ ایران، کومه‌له زحمتکشان کردستان” در شهر هانوفر آلمان کنفرانسی تحت عنوان “همبستگی برای آزادی و برابری” برگزار کردند. هر ناظر آگاه میداند عنوانی که بر ائتلاف و کنفرانسشان گذاشته اند، گمراه کننده است. ادعاهای “آزادی و برابری و حقوق شهروندی” ترفندی فریبکارانه است که قرار است اصل پلاتفرم آنها یعنی ایجاد تفرقه و چند دستگی قومی و نفرت پراکنی ملی و ناسیونالیستی را در ایران به نام “حاکمیت فدرالی ” نهادینه کنند. قبلتر و به دنبال اجرایی شدن دوره جدید تحریمهای اقتصادی دولت دست راستی ترامپ در رابطه با ایران، این ده جریان راست و فدرالیست با اتکا به اعمال فشارهای دولت آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی بار دیگر قوت قلب گرفتند. به امید واهی وقوع جابجایی قدرت از بالای سر مردم در چهارچوب نقشه های آمریکا و متحدان مرتجع آن در منطقه همکاری مشترک حول یک “تفاهم نامه” را در بیست و پنجم آبان ماه ۱۳۹۷ رسمیت دادند. اکنون و در این کنفرانس حاصل همکاری و “تفاهم نامه شان” را ارائه کرده اند. صرفنظر از تعارفات معمول و بی مایه در بعضی از بندهای این “تفاهم نامه” اصل صحبت این جریانات تقسیم دلبخواهی جامعه ایران به مجمع الجزایر “ملیتها و اقوام مختلف” و ارائه ” سیستم فدرالی حاکمیت” برای نحوه آرایش سیاسی بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی است. در واقع فراخوان آنها نه “همبستگی برای آزادی و برابری” بلکه “همگامی برای انهدام جامعه” است. طرح فدرالیسم نسخه ای برای تباهی جامعه است. در نوشته زیر که چند سال قبل و آن زمان که مبحث “فدرالیسم” داغتر از امروز در میان جریانات و محافل ناسیونالیست و قوم پرست در جریان بود، این واقعیت را مستدل کرده ام.
فدرالیسم: نسخه تباهی جامعه
تب فدرالیسم از جانب گروههای قوم پرست بالا گرفته است. تحرک و پرو پاگاند آنها وسیع است. اما این تحرک و سمینارها و کنفرانسهایى که در خارج کشور با تمهائى نظیر“نقش اقوام و ملل “ و ”فدرالیسم“ برگزار میکنند، نه تنها انعکاسى از فضای تحولات سیاسى جامعه ایران نیست. بلکه در تعارض با آن است. به وجد آمدن قوم پرستان حول فدرالیسم نه انعکاسی از تحولات درون ایران بلکه اساسا امید بستن آنها به تحولات و فاکتورهای بیرون ایران است . امید بستن به دخالت و پول و اسلحه آمریکا و اعلام آمادگیشان برای اجرای سناریوی عراق در ایران تحت هدایت آمریکا مبنای تحرک ارتجاعی و سیاه آنها است. سمیناراخیر موسسه آمریکن انتر پرایز و سمینارهای مشابه احتمالی قرار است جاده صاف کن این نقشه باشد. علاوه بر آن گروههای قوم پرست زمانی قوت قلب بیشتری گرفتند که حزب دمکرات کردستان را در صف سیاه خود یافتند و پز همراهی یک “حزب سیاسی با سابقه” را با پروژه شان در بوق کردند. فدرالیسم خواست توده مردم نیست. اما این واقعیت ما را مجاز نمیکند که حساسیت لازم را در مورد باد زدن این مسئله از جا نب گروههای غیر مسئول و سناریو سیاهى از خود نشان ندهیم. طرح فدرالیسم به خرافه‌ناسیونالیسم و ملى‌گرایى متکى است. ویروس فدرالیسم هر چند غیر فعال و مرده، در این فضا و در این بستر و به ضرب مهندسى افکار، با یاری رسانه‌های با ”شرفى“ چون بى ‌بى ‌سى و امثالهم میتواند فعال شود. بویژه که دوران دوران ”نظم ‌نوین جهانى“ و سر برآوردن کثیف‌ترین و عتیقه ‌ترین افکار ارتجاعى و ناسیونالیستى است. نمونه‌های خطرناک آن را در یوگوسلاوی و جمهوریهای سابق شوروی، در افغانستان دیدیم و امروز در عراق تجربه میکنیم. اتفاقا این تجارب تلخ بشریت معاصر مشوق قوم ‌پرستان ایرانى و ناسیونالیستهای دو آتشه‌ایست که سرسوزنى به مدنیت جامعه ربطى ندارند. گفتیم اینها به پول و اسلحه شارلاتانهایى چون بوش و بلر و رامسفلد و دولتهای مرتجع منطقه چشم‌امید دوخته‌اند، تاهمان رسالتى را به عهده بگیرند، که فاشیستهای صرب و کروات و گریلاهای کووسوو، مجاهدین افغانستان، ناسیونالیستهای کردستان عراق، انتحاریهای اسلامی و جیش المهدی مقتدی صدر به عهده گرفته‌ا‌ند. مشاهده اوضاع در این کشورها و اینکه بسرعت جنگ قومى را به خانه های همسایه ‌و فامیل هائى کشاندند که سالیان متمادی و بدون مشکل در کنار هم زندگى میکردند، سد کردن امکان تحقق چنین سناریوئى در تحولات آتى ایران را از هر جریان و فردى که انسانیت و مدنیت جامعه نزد وی ارزش دارد ضروری میکند. طرح فدرالیسم لازمست در نطفه خفه شود، و در همان شروع دفن گردد.
سابقه مسئله
سابقه طرح فدرالیسم و ”ایران فدراتیو“ البته به چند سال قبل برمیگردد که برخى جریانات بورژوا- ملى در اپوزیسیون به منظور بندوبستهای قابل پیش‌بینى با هم و جریانات حاشیه‌ای و فرصت طلب آن را دم گرفتند و آن را گامى در جهت ”عدم تمرکز قدرت“ و ”دموکراتیزه“ کردن سیستم اداری کشور قلمداد نمودند. حزب و جریان ما ( کمونیسم کارگری) همانموقع طى بیانیه ای هشدار داد که :“شعار فدرالیسم در ایران نه فقط متضمن گسترش آزادیهای سیاسى و مدنى مردم نیست بلکه بر عکس یک شعار عمیقا ارتجاعى، ضد مردمى و ضد کارگریست که علاوه بر عقب گردهای سیاسى و فکری و فرهنگى تعیین کننده‌ای که به جامعه تحمیل میکند، میتواند آغازگر یکى از خونین‌ترین و مشقت بارترین دوره ها در تاریخ معاصر جامعه ایران باشد. خصلت ارتجاعى شعار فدرالیسم و عواقب سیاسى و اجتماعى فوق‌العاده زیانبار آن برای مردم و جامعه بسیار عیان است. فدرالیسم به معنای تقسیم قومى رسمى مردم کشور و تراشیدن هویتهای ملى و قومى کاذب برای مردم و صدور شناسنامه‌های قومى برای میلیونها انسانى است که در ایران زندگى و کار میکنند. فدرالیسم به معنای عقب کشیدن خودآگاهى سیاسى مردم و فرهنگ سیاسى جامعه و برجسته کردن قومیگری و نژادپرستى در ذهنیت مردم و نهادها و قوانین اجتماعى است. فدرالیسم به معنای رسمیت دادن و تعمیم بخشیدن به تبعیضات سیاسى و اقتصادی و فرهنگى میان مردم برحسب برچسب‌های ملى و قومى، پاکسازی‌های قومى در مناطق مختلف کشور، رهبر تراشیدن ازمیان مرتجعترین احزاب و افراد برای مناطق مختلف و به عقب راندن جنبشها و نیروهایى است که برای یک کشور سکولار غیرمذهبى و غیر قومى و برابری همه اهالى کشور مستقل از جنسیت و نژاد و مذهب و قومیت تلاش میکنند. شعار فدرالیسم نسخه‌ای برای ایجاد عمیقترین شکافها و تفرقه‌های قومى در صفوف طبقه کارگر کشور است. شعار فدرالیسم ضدکارگری و ضد سوسیالیستى است“
اما آنچه ملى‌گرایان و فدرالیستها تبلیغ میکنند، بیشتر پروپاگاندی در خدمت مشروع جلوه دادن فدرالیسم است. در خدمت ایده‌آلیزه کردن آن. با اینکار جوهر اصلى فدرالیسم، که انسانها را بر اساس هویت قومى و ملى دسته‌بندی کرده، نزاع و اختلاف را و کینه و دشمنى پوچ را دامن زده و آن را به سطح جنگ و کشمکش میکشانند، پرده‌پوشى میکنند. اینها با عوامفریبى میخواهند در چشم مردم خاک بپاشند. لازمست استدلالات فدرالیستها را شکافت و نقد کرد و کنار گذاشت.
١- مقوله ”ملل و ملیتهای“ مختلف
استدلال اول و کلیدی فدرالیستها اشاره به ”ملیتها و ملل“ گوناگون جامعه ایران است. پیش فرض این طرز فکر و استدلال مقوله ”ملت و تعلق ملى“ است. اینجا باید پرسید ”ملت و تعلق ملى“ یعنى چه؟ آیا واقعا ”ملت و تعلق ملى“ بخش لایتجزاء و داده شده حیات اجتماعى و ذات انسانى از روز اول حیات و زندگی انسان است؟ روشن است که اینطور نیست. به عنوان یک مشاهده اجتماعى در ایران، ‌همه ما روز تولد، دوران کوکى و حتى نوجوانى اصلا تعلق ملى و مذهبى و غیره را احساس نکرده‌ایم. بعد از اینکه پا به سن معینى گذاشته میشود، در دنیای موجود بعضا از همان محیط پیرامونى و اساسا در جامعه، در مدرسه و محیط کار و زیست شروع میکنند، تحت نام ایرانى، کرد، فارس، عرب و غیره خرافه‌ای را در ذهن انسانها شکل میدهند. یکى بر حسب تصادف در تهران متولد شده و مارک ”فارس و ایرانى“ را بر پیشانى‌اش چسپانده‌اند. در صورتى‌که همان فرد اگر در آنکارا متولد میشد، مارک ”ترکى“ را بر پیشانى‌اش مى‌چسپاندند. براین اساس بر تعصبات و تعلق ملى سرمایه گذاری میکنند و این پدیده خرافى را به هویت مفروض و داده شده هر فرد تبدیل میکنند. در حقیقت قضیه بسیار ساختگى و دلبخواهى است و این خرافه‌ایست که جامعه طبقاتى و ناسیونالیسم تولید میکند. درست همانند مذهب، که هیچ کدام از انسانها در بدو تولد و تا چند سالگى مذهبى نبوده‌اند، بلکه مذهب را بر آنها تحمیل میکنند. هویت ملى هم همانند هویت مذهبى ساختگى و تحمیلى و ارتجاعى است.
واقعیت اینست ”هویت ملى و ملت سازی“ دست ساز ناسیونالیسم و جنبش ناسیونالیستى است. با اینکار خرافه‌ای را بر مردم تحمیل کرده‌اند و آزادیخواهان و کمونیستها وظیفه دارند این خرافه را افشا و منزوی کنند و هویت انسانى آدمها را از زیر این خرافه بیرون بکشند. نقطه عزیمت ما هویت انسانى و منافع انسانى است. این راه آزادی و سعادت و برابری انسانها است. و با اینکار تعلق ملى کنار زده میشود. بر این اساس باد زدن ”ملل مختلف“ و فدرالیسم به عنوان راه‌حل آن بى‌پایه و پوچ است.
٢- ”کثیر‌الملله“ بودن جامعه ایران:
‌با فرض گرفتن ”ملل مختلف“ ایران، ناسیونالیستها و قوم‌گرایان به تئوری ”ایران کثیر‌الملله“ میرسند. طبعا هر جنبش و حزب سیاسى از دریچه منافع اقتصادی، سیاسى خاص خود تعابیر و فرمولهای خود را برای تعریف جامعه دارد. ”کثیر‌الملله“ نامیدن جامعه ایران از جمله تعاریف ناسیونالیستى از جامعه ایران است. همچنانکه اشاره شد، مبنای اینها دسته‌بندی قومى و ملى و بر این اساس ایجاد نابرابری و تبعیض و دشمنى در میان انسانها است. فرمول ”کثیرالملله“ دقیقا فرمولى ساختگى برای ایجاد تفرقه و نزاعهای ملى و قومى و مبنایى برای همان فدرالیسم است. این پرچم سیاسى است در دست ناسیونالیسم و احزاب ناسیونالیست تا تحت نام ”منافع قوم و ملت“ خود به نان و نوایى برسند. اینکه در بین مردم ایران، تفاوت زبانى هست و زبان و لهجه‌های مختلف هست، اینکه متاسفانه هویتهای کاذب قومى و ملى را در میان بخشهایى از جامعه باد زده‌اند و دولتهای مرتجع مرکزی بر این اساس تبعیض را جاری کرده اند . نمیتواند و نباید موجبى برای تفرقه، کشمکش، دودستگى و چند دستگى در میان مردم و دشمنى کردن آنها با هم باشد. اگر مسئله زبان و تفاوت زبانى است راه حل ساده دارد. ما گفته‌ایم مردم هر بخش از ایران حق دارند به زبان محلى خود، مکاتبه، مراوده، کار اداری، تدریس و آموزش و همه امر خود را پیش ببرند، اگر مسئله رفع تبعیض و تحقیر موجودی به بهانه هویت ”ملى“ است، باید پایان داده شود و شهروندان جامعه باید متساوی‌الحقوق باشند. کشور ایران میتواند محل کار و زندگى همه ساکنین ایران فارغ از نژاد، قوم، و ملت و جنسیت و تفاوت زبان و غیره باشد. میتواند محل کار و زندگى انسانهای برابر و آزاد باشد. اینکه الان چنین نیست، علتش طبقاتى بودن جامعه و تقسیم اجتماع به استثمارگران سرمایه دار و استثمار شوندگان کارگر و مزدبگیران و مردم تحت فشار و ستم است. ناسیونالیسم و ملت سازی و ”کثیر‌الملله“ نامیدن همگى روپوش ایدئولوژیک و سیاسى همین مناسبات ظالمانه طبقاتى و دسته بندی کاذب انسانها است. این روپوش را باید کنار زد.
اتفاقا سرمایه داران برای توجیه موقعیت بالا دست خود، تفرقه و دو دستگى و چند دستگى میان مردم را از جمله تحت نام ”ملت و منافع ملى و ”کثیر‌الملله“ ایجاد کرده‌اند. و الا چه کسى است که نداند سرمایه داران فارس و کرد و ترک زبان دست در دست هم و همسرنوشتند. با ایجاد حکومت خود، خون مردم را درشیشه کرده‌اند. برای مثال چه کسى نمیداند ”رفسنجانى“ فارس زبان و ”بها ادب“ کرد زبان هر دو از سرمایه داران بزرگ ایران و طبعا هر دو حافظ حکومت اسلامى و مجلس و دم و دستگاه آنند. در مقابل کارگر و مردم زحمتکش از چهار گوشه ایران مثل هم تحت فشار و استثمارند و بارها در مبارزات از جمله همین الان برای لغو حکم فعالین کارگری در کنار هم بوده و همسرنوشتند. ما کمونیستها در کنار این مردم کارگر و زحمتکش تحت فشار و ستم هستیم و پرچم سیاسى رهایى آنها را پرچم آزادی و برابری را برافراشته‌ایم و ناسیونالیسم هم با ”کثیر الملله“ نامیدن کشور ایران پرچم سیاسى ناسیونالیستى و ایجاد تفرقه و دشمنى در میان مردم را برافراشته‌اند. به دلایلى که گفتم ”کثیر‌الملله“ خواندن ایران مضر و خطرناک است و آن را ردکرده و این پایه فکری فدرالیستها را باید افشا کرد.
٣ – عدم تمرکز، تقسیم قدرت
استدلال دیگر عدم تمرکز و تقسیم قدرت است. چنین وانمود میکنند که عدم تمرکز قدرت و شکستن قدرت در قالبهای کوچکتر و به شکل فدرالى به دخالت مردم در اداره امور جامعه و استفاده موثرتر از ثروت جامعه و دموکراتیزه کردن کشور مى‌انجامد. اینجا دیگر فقط عوامفریبى نیست، بلکه کودنى مدافعان فدرالیسم در فاز نهایى است. در جواب این عوامفریبیها انسان کافیست بپرسد؟ اختیارات بیشتر برای کى و چه جریاناتى؟ با مثالى میشود این موضوعات را بیشتر توضیح داد. جمهوری اسلامى به عنوان حکومت سرمایه‌داران ایران قدرت متمرکز و سرکوبگرانه‌ای ایجاد کرده و نمى خواهد هیچ جریان بورژوایى دیگری را در قدرت دخالت دهد. در این میان جریانى مثل حزب دمکرات کردستان، که واضح است حزب بورژوائى کرد است، سهمى از این قدرت را در چارچوب کردستان میطلبد، نام آن را گذاشته ” فدرالیسم و منافع ملى“ و بر سر آن با دولت مرکزی دعوا دارد، واضح است دعوای اینها کشمکش دو بخش بورژوازی بر سر چگونگی توزیع قدرت با هم است. اگر زمانى جمهوری اسلامى مجبور شود این تمرکز قدرت را بشکند و اداره کردستان را به حزب دمکرات واگذار کند، این اختیارات و این شکستن تمرکز قدرت به آغوش حزب دمکرات پرتاب میشود. یعنى اختیارات بیشتر و ”شکستن تمرکز قدرت“ به جناح دیگری از بورژوازی محول میشود و در این میان قرار نیست مردم در حاکمیت دخالت کنند، قرار نیست شوراهای مردم قدرت را به دست بگیرند. نه تنها این، کارگر و مردم کردستان را این بار ”حاکمیت بورژوایى خودی“ استثمار و سرکوب کند. بورژوازی محلى از موقعیت به دست آمده علیه کارگر و مردم زحمتکش در کردستان استفاده میکند. تازه بهای این کشمکش را قرار است جنگ و خونریزی و به جان هم انداختن مردم سر یک وجب خاک و تعیین مرز ”حکومت فدرال“ را همین مردم بپردازند. در راه عدم تمرکز و توزیع قدرت طبقاتى دو بخش بورژوازی میخواهند در ارومیه و نقده و کرمانشاه، یا در بلوچستان و خوزستان و غیره مردمى را که سالها با هم زندگى کرده‌اند، مناسبات عادی داشته‌اند، کارگر و مردم همسرنوشت را به جان هم بیندازند. به همان شکلى که در یوگوسلاوی و افغانستان کرده و امروز در عراق میکنند.
۴- دموکراتیزه کردن کشور
یک وجه دیگر موضوع ”عدم تمرکز“ گویا ”دمکراتیزه شدن“ کشور است. بعضى از مدافعان فدرالیسم ادعا میکنند، ”کشور ایران پهناور و بازمانده امپراتوری کهن و استبدادی است“ و نوشداروی ”فدرالیسم“ را میطلبد تا به استبداد عصر امپراتوری پایان داده شود. اینها نمیخواهند بفهمند، آرایش قدرت و ساختار حکومت به خودی خود تضمین کننده هیچ نوع گشایش و دمکراتیزه شدن و بهبودی در نحوه رابطه قدرت حاکمه با مردم نیست. ما شاهدیم کوچکترین کشورها و واحدهای دولت و قدرت حاکمه در دنیای امروز از بسیاری از کشورهای بزرگ مستبدتر و خشن‌تر در برابر شهروندانشان عمل میکنند. در کشورهای کوچکى مثل کویت و بحرین و قطر هنوز نصف جامعه یعنى زنان از حق رای محرومند و استبداد سیاه به تمام معنا حاکم است. واضح است اینجا هم منطق طبقات و نیروی طبقاتى حاکم حکم میراند. استدلال پهناوری کشور ایران و عدم اداره آن از یک مرکز، سفاهت مدافعان فدرالیسم را به اوج میرساند. در دنیای تنگ و محدود قومیگری یادشان میرود دنیای امروز، دنیای انفورماتیک و انترنت و ماهواره و تکنولوژی و ارتباطات سریع و اداره جوامع بشری در مقیاس وسیع است، قاعدتا باید متوجه باشند که مساحت وسیع و پهناوری کشور نه غیر قابل اداره به شکلى متمدنانه و آزادمنشانه است و نه الزاما موجب استبداد است. به عنوان یک پرنسیب عمومى مناسبتر است در کشوری مثل ایران مردم منتسب به “ملیتهای” مختلف بعنوان شهروندان آزاد و متساوی‌الحقوق در چهارچوب کشوری بزرگ زندگى کنند. نکته دیگر، از نظر اینها گویا استبداد یک بیماری ژنتیکى است که از امپراتوری گذشته به جای مانده و ربطى به مناسبات طبقاتى و آن نیروی طبقاتى ندارد که قدرت را به دست میگیرد. پرسیدنى است به دنبال انقلاب ۵٧ که علیه نظام متمرکز سلطنتى و بازمانده امپراتوری کهن بود، چه شد که باوجود تغییر سیستم حکومتى از سلطنت به جمهوری، کماکان استبداد خشن و عریان به حکومت ادامه داد. واقعیت اینست که نیروی اسلامى بنا به نیاز طبقاتى سرمایه در دوره حاضر (و نه نیازهای امپراتوری سابق) حاکمیت استبدادی و متمرکز خشنى را حاکم نمود. برای مثال در دوره بعد از سقوط سلطنت در مناسبات سیاسى آن دوره ، بر خلاف عوامفریبى و یا ساده لوحى مدافعان کم‌عقل فدرالیسم، ایجاد نیمچه حکومتهای فدرالى علاوه بر ادامه استبداد در شکل و شمایل محلى و ”خودی“ و توهم برانگیز، با وقوع جنگهای قومى اوضاع را مشقت بارتر هم مینمود. امری که مردم ایران از آن اجتناب کردند. هر انسان آزاده‌ای میداند با سرنگونى رژیم سلطنتى، در صورت به دست گرفتن قدرت توسط طبقه کارگر و توده مردم و استقرار حاکمیت شورایى و مردمى با پلاتفرم آزادیخواهانه در سراسر ایران میتوانست تضمین کننده آزادی و رفاه و حقوق برابر همه مردم در ایران باشد.
۵- فدرالیسم قومى یا اداری
مدافعان فدرالیسم استدلال میکنند، ”سیستم فدرالى در آلمان و کشورهای اروپایى و آمریکای شمالى هم پیاده شده است“ این دیگر نه فاکت و تحلیل سیاسى بلکه عوامفریبى محض است. بحث مربوطه در رابطه با ایران دقیقا بحث بر سر فدرالیسم بر مبنای ملیت و هویت قومى و بحث بر سر تقسیم‌بندیهای قومى است. درست بر عکس در آلمان و بعضى کشورهای غربى این ”تنوع ملل“ مورد نظر فدرالیستهای ایرانى و کرد نیست که سیستم فدرالى را موجب شده است. بلکه شکلى از تقسیم بندی اداری برای اداره امور در کشور بوده و اکثرا غیرقومیند وباز بر خلاف عوامفریبى‌آنها، الزاما تضمین کننده دخالت مردم در اداره امور هم نبوده و در قیاس با شکل اداره شورایى جامعه بسیار عقب، بوروکراتیک و دست و پاگیر است.
۶- فدرالیسم و مسئله کرد
در نزد بسیاری از ناسیونالیستهای ایرانى و کرد، فدرالیسم وسیله‌ایست برای معامله و بند وبست در قبال مسئله ملى موجود در جامعه کردستان. ملى‌گرایان ایرانى و حزب دمکرات، فدرالیسم را دریچه‌ای برای سازش و معامله بر سر سهمى از قدرت در تحولات بعدی ایران مى‌بینند. فدرالیسم علاوه بر اینکه عقب‌مانده و ارتجاعی است، راه‌حل عملى هم محسوب نمیشود. بلکه شکاف کنونى را رسمى و نهادینه و ابدی میکند. در هر حال مسئله کرد، یک موضوع واقعى است و جواب میطلبد. راه ‌حل کمونیسم کارگری، تنها راه ‌حل درست و اصولى و قطعى این موضوع است. بر خلاف ناسیونالیستها که با سیاستشان میخواهند، تفاوت و تبعیض ملى و هویت ملى نهادینه شود و مثل استخوان لای زخم باقى بماند، از نظر ما پایان دادن به ستم ملى لازمست به پایان دادن به دسته ‌بندی ملى و هویت ملى و ناندانى ملى ختم شود. واقعیت اینست خارج از اراده ما و هر کس دیگری در نتیجه سرکوبگری دولتهای مرکزی سلطنتى و اسلامى، مسئله کرد به موضوع کشمکش سیاسى و نظامى تبدیل شده ‌است. جنگ و کشتار و لشکرکشى به شهرها و محیط زندگى مردم کشیده شده است. و در مقابل برای شریک شدن در قدرت سالها ناسیونالیسم کرد این موقعیت را غنیمت شمرده و وارد این کشمکش و نزاع شده است. ابعاد سیاسى و اجتماعى قضیه به شکلى است که بطور ابژکتیو جامعه بر سر آن قطبى شده است و ما کمونیستها درگیر این واقعه شده‌ایم.. ریشه این مسئله از هر جا که باشد، امروز به یک کشمکش سیاسى و نظامى در آن جامعه تبدیل شده و راه حل واقعى میخواهد. راه ‌حلى میتواند چاره ‌ساز باشد، که اولا به این ستمگری ملى و سرکوب علیه مردم خاتمه داده شود. دوما این کشمکش سیاسى و نظامى پایانى پیدا کند. سوما به دسته ‌بندی ملى و هویت ملى و تبعیض حول آن خاتمه داد و به این ترتیب این ناندانى ناسیونالیسم کرد هم برچیده شود. با مجموعه این فاکتورها راه واقعى اینست که به رسمیت شناخته شود مردم کردستان مستقیما خود سرنوشت سیاسى آینده خود را تعیین کنند. از نظر ما اینکار در یک رفراندم به رسمیت شناخته شده‌ بین‌المللى میتواند به این شکل پاسخ خود را بگیرد، که مردم کردستان رای بدهند به اینکه جدا شوند و دولت مستقل تشکیل دهند، و یا در چارچوب ایران و در نظام سیاسى سکولار و غیر قومى با تضمین کامل حقوق متساوی همه شهروندان به زندگى ادامه دهند. نتیجه چنین رفراندومى هر چه باشد باید معتبر و به رسمیت شناخته شود. در حال حاضر ما طرفدار این شق دوم هستیم.
فدرالیسم مردود است
فدرالیسم طرح و حرکتى قابل اعتنا در صحنه اجتماعی ایران نیست. مسیر تحولات سیاسى و انقلابى در ایران با وجود نیروی چپ قوی میتواند ناسیونالیسم و ملى‌گرایى را به حاشیه براند و بستر نشو و نمای نیروهای سیاه و دست راستى قومى و فدرالى را بخشکاند. این مسیر را باید با حساسیت بسیار بالا و آگاهانه طى کرد. نباید گذاشت ویروس قومى‌گری و فدرالیسم فعال شود. نباید گذاشت تجربه تلخ دسته ‌بندیهای قومى و ملى در بالکان و افغانستان و جنگ و کشتاری که اتفاق افتاد. تکرار شود. تجربه سیاه کنونى جامعه عراق و سناریوی فدرالیزه کردن این کشور، که مورد استناد ناسیونالیستهای رنگارنگ ایرانى و کرد است، نباید سربلند کند.
حزب حکمتیست جبهه مبارزه بى‌امان علیه ناسیونالیسم و فدرالیسم را گشوده است. کارگران و مردم آزادیخواه و هر کس که مدنیت، سعادت، رفاه و آزادی و برابری همه شهروندان ایران را میطلبد، به تقویت این جبهه مبارزاتى فرامیخوانیم. باید اعلام کنیم. “ناسیونالیسم ننگ بشریت است، طرح سیاه فدرالیسم مردود است.” تا همینجا چنین سنگربندی محکمی نشان داده است که میتوان این طرح ارتجاعی را خنثی کرد.