اخراج ۳۰۰۰۰ کارگر معدن سنگ آهن چیزی برای از دست دادن مانده؟ سیوان کریمی

جوانان مقالات


اولین نسیمهای دولت روحانی در دور دوم ریاست جمهوریش شروع به وزیدن کرد. اعدام چندین نفر در این اوایل، جلو آوردن طرح استاد و شاگردی و حالا بیکارسازی و اخراج ٣٠٠٠٠ کارگر معدن. این تنها اول راه است. باید منتظر بدتر از اینها هم بود. اما آیا باید منتظر ماند یا می توان کار دیگری انجام داد؟

این کار سرمایه داری است که هرگاه سود دلخواهش تامین نشود، فشار خود را بر طبقه کارگر بیشتر می کند. صاحبان سرمایه در جمهوری اسلامی اینبار سی هزار کارگر معدن را نشانه گرفته اند که می خواهند به بهانه عدم سود دهی معادن، آنها را بیکار و اخراج کنند. کارگرانی که سالهای متمادی از عمر خود را در این معادن کار کردند و زندگی، جوانی و نیروی خود را صرف تامین سود سرمایه داران کردند، باید کار و تنها منبع معیشت خود را از دست بدهند. رژیم اسلامی حاکم با تمام جناحهایش، سعی می کنند که با وعده و وعید مردم را کماکان در انتظار نگه دارند و برایشان شغل ایجاد کنند. روحانی و دولت وی از یک سو صحبت از ایجاد اشتغال می کند. کدام اشتغال و ایجاد کدام شغل؟ در طول دو سال گذشته تنها بیش از صد و سی هزار نفر در بخش صنعت و معدن در ایران بیکار شده اند. این را در کجای وعده هایتان قرار می دهید؟ شما که هیچ گاه قادر به ایجاد نصف این رقم شغل در یکسال نبوده اید، چگونه چنین وعده ای می دهید؟ البته دروغ و ایجاد توهم وظیفه بخشی از رژیم است که تاکنون و تا حدودی موفق به انجام آن شده است. نمی توان در جمهوری اسلامی انتظار تحولی را در وضعیت اقتصادی مردم داشت. این تنها سخن من به عنوان یک مخالف سرسخت جمهوری اسلامی نیست. این را می توان در تمام آمارها و سخنان وابستگان جمهوری اسلامی مشاهده کرد. این یک واقعیت است. واقعیتی که باید طبقه کارگر بیشتر و بیشتر از قبل بر آن تاکید و اصرار کند و تمام بخشهای جامعه را با آن آشنا کند. از سوی دیگر، خامنه ای با شعار اقتصاد مقاومتی به میدان آمد. این “مقاومت” یعنی تحمیل گرسنگی، فقر، بیکاری و اخراج. این معانی واقعی این سیاست است. هر انسانی با عقل معاش خود، و هر کس که تنها اسم اقتصاد را شنیده باشد، می داند که چنین چیزی تحقق ناپذیر است. در اقتصادی که خامنه ای پرچمدارش شده است، آیا می توان امیدی به بهبود شرایط داشت؟ قطعا نه. این را چند سال است ما می بینیم، چه در عرصه عمل و چه در عرصه بیان. چنین چیزی غیر قابل حصول است.

اما این تناقضات دلیل دیگری دارد. این بحران یک بحران صرف اقتصادی نیست. اگر مشکل اقتصاد باشد، کدام کشور مانند ایران ذخایر و نیروی انسانی آماده به کار دارد. مشکل سیاسی است. مشکل واقعی نظامی است که از یک سوی سرمایه داری است و به تبع نیاز به تامین سود سرمایه دارد. نیاز دارد تا سود بیشتری را کسب کند و برای این کار از روی تن و جان و زندگی ما کارگران عبور میکند. به مانند هر سیستم سرمایه داری دیگر نه انسان برایش مهم است و انسانیت، بلکه سود بیشتر به هر قیمت اولویت اصلی این نظام است. برای این امر هم به ارتش بیکاران نیاز دارد تا هر زمان که خواست از آنها استفاده کند. این ارتش هر روز و هر زمان بزرگتر و بزرگتر می شود. از سوی دیگر سیستم سرکوب جمهوری اسلامی که اجازه نفس کشیدن را به مخالف خود نمی دهد. این سیستم سرکوب پلیسی، با ارعاب و وحشت ایجاد شده، تلاش می کند که هو نوع صدای مخالف را خفه کند.

برای مشکل سیاسی هم باید راه حل سیاسی داشت. باید یک شخص یا کار داشته باشد و یا بیمه بیکاری. جمهوری اسلامی هر دوی آنها را از کارگران و ارتش بیکار گرفته است. نه کاری وجود دارد و نه بیمه ای. این راه حل سیاسی جمهوری اسلامی است. ما هم در مقابل این سیاست، باید راه حل سیاسی خود را داشته باشیم. اگر تاریخا و حتی بصورت ساده تجربی، در این سی و هشت سال، هیچ نانی به سفره طبقه کارگر اضافه نشده، پس چرا باید کماکان این راه را آزمایش کنیم؟ چرا باید ما کارگران که زندگی و جان و مال و کار خود را از دست می دهیم، کماکان این وضعیت را بپذیریم؟ مگر ما چیز دیگری برای از دست دادن داریم؟ وقتی که تنها منبع معیشت مان را از ما می گیرند و ما را بدون کار و بیمه بیکاری اخراج می کنند، چرا باید بپذیریم؟ اگر رژیم نیروی خود را در این آمار تقلبی ۴٠ میلیونی رای دهندگان می بیند، چرا ما که شمارمان (طبق ادعای خود رژیم) چهل و پنج میلیون انسان زیر خط فقر است، نمی توانیم به نیرویمان متکی شویم؟ چرا؟ مگر دیگر چیزی برای از دست دادن داریم؟

باید انتخابمان را انجام دهیم. باید تصمیم بگیریم که کماکان در این وضعیت معیشتی بمانیم و یا انتخاب دیگری بکنیم. جامعه ای که با ۴۵ میلیون انسان زیر خط فقر نتواند تغییر کند و سیستمی را عوض کند، با ده برابر آن هم نمی تواند. باید به قدرتمان، به عملمان و به آینده ای که می خواهیم بسازیم، امیدوار بود. باید از جمهوری اسلامی عبور کرد. از رژیمی که امتحان خود را پس داده است. باید زنجیرهایمان را یکبار ولی برای همیشه بشکنیم و دنیایی لایق انسان بسازیم. دنیایی آزاد و برابر و مرفه.

کارگران باید علیه فقر و بیکاری و فلاکت اقتصادی و سرکوب سیاسی بمیدان بیایند. باید متاشکل شد و رهبری مبارزه برای آزادی را در دست گرفت. ایجاد تشکلهای کارگری و توده ای، متحد شدن طبقه کارگر در اشکال مختلف و تشکیل صفی قدرتمند و آلترناتیو گام نخست ولی حیاتی در این راه است. *