در سال های اخیر، خاورمیانه بار دیگر به میدان بازآرایی ژئوپولیتیکی جدیدی تبدیل شده است؛ بازآرایی که در آن، طرحهای امپریالیستی نظیر «خاورمیانهی جدید» با چهرهها و ابزارهای تازهای پیگیری میشوند. پس از شکست پروژههای اشغال مستقیم در عراق و افغانستان و ناتوانی قدرتهای امپریالیستی در برقراری نظمی باثبات از طریق مداخلهی نظامی کلاسیک، ایالات متحده راهبرد خود را بر بهره گیری از تمامی گزینهها، از جنگهای نیابتی و تحریمهای اقتصادی گرفته تا مداخلات محدود نظامی و ایجاد ائتلافهای امنیتی جدید، متمرکز کرده است. در این چارچوب، جنگ و کشتار در غزه بدون نقش مستقیم و پشتیبانی همه جانبهی آمریکا ممکن نبود؛ چرا که واشنگتن نه تنها تسلیحات و حمایت دیپلماتیک لازم را برای تداوم دو سال نسل کشی در اختیار اسرائیل گذاشت، بلکه کل روند را بهعنوان بخشی از پروژهی بازآرایی نظم منطقهای هدایت کرد. همزمان، حملات دوازده روزه علیه ایران، بمباران مواضع انصارالله در یمن و ضربات پیاپی به حزبالله لبنان، حلقه های مکمل همان استراتژی کلان امپریالیستیاند که هدف نهاییاش حفظ هژمونی سرمایهداری جهانی، تضمین برتری نظامی اسرائیل، کنترل مسیرهای انرژی و مهار هر نیروی مردمی و ضدامپریالیستی در منطقه است. پیمانهای اخیر در همکاری راهبردی مشترک دولت اسرائیل، از جمله «صلح ابراهیم» میان اسرائیل و شماری از دولتهای عربی، بخشی از همین طرح برای بازسازی نظم امنیتی و اقتصادی خاورمیانه به شمار میروند، نظمی که باید از درون، با استفاده از نیروهای سیاسی دست چین شدهی محلی، تضمین شود. در این میان، ایران جایگاهی مرکزی پیدا کرده است. بحران عمیق سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی، همراه با فرسودگی ساختار طبقاتی و شکاف روزافزون میان حاکمیت و مردم، رژیم را به مرحلهی زوال تاریخی رسانده است. فروپاشی مشروعیت ایدئولوژیک، اعتصابات کارگری، خیزشهای مردمی و بیثباتی اقتصادی، ایران را به کشوری تبدل کرده است که هر تحول در آن، تأثیری مستقیم بر موازنهی قدرت در خاورمیانه دارد. قدرتهای امپریالیستی که پس از سالها فشار تحریم و تقابل مستقیم به محدودیت ابزارهای خود واقف شدهاند، امروز به دنبال بدیلی هستند که بتواند تغییر در ایران را از بالا، بدون انقلاب و بدون دخالت مستقیم نظامی، پیش ببرد. برای این هدف، مهندسی سیاسی اپوزیسیون مسئلهای مهم محوری است. پروژهای برای همسوسازی نیروهای راست، لیبرال و ناسیونالیست در قالب اپوزیسیونی «قابل اعتماد» برای غرب طراحی شده است تا بتواند فشار بر رژیم جمهوری اسلامی را به شیوهای کنترل شده اعمال کند. این پروژه در چارچوب طرحهای راهبردی کلان، با آزمایش و سنجش ابزارهای مختلف، به سنگ محک تبدیل شده است.
نشستهایی چون «جُرج تاون» در واشنگتن، در شهر بردیش گلادباخ کلن آلمان، و اکنون «کنفرانس اسلو»، در چارچوب یک راهبرد مشترک در سال های اخیر هر بار خود را محک می زند. در نشست جُرج تاون، که چند سال پیش با مشارکت طیفی از نیروهای ناسیونالیست، لیبرال و سلطنت طلب برگزار شد، تلاش شد طرحی سیاسی برای «گذار از جمهوری اسلامی» تدوین شود که در هماهنگی با سیاستهای رسمی ایالات متحده و اتاقهای فکر غربی قرار داشت. اما شکست این نشست و ناتوانی آن در جلب اعتماد تودهها و نیروهای اجتماعی در داخل ایران، نشان داد که این پروژهها، علیرغم تبلیغات وسیع در رسانه های بورژوازی و بطور مشخص در تلویزیونهای اینترناشنال و بی بی سی فارسی و دیگر رسانه، از پایهای اجتماعی در میان مردم برخوردار نیستند. با این حال، همان نیروها و با چهره های تازه تری امروز در قالب نشستهای جدیدتر، از بردیش گلادباخ کلن تا کنفرانس اخیر اسلو در حال بازآرایی اند، با همان مضمون طبقاتی و همان دستور کار؛ جلوگیری از انقلاب و تضمین «گذار امن» برای نظم سرمایهداری است. در این حلقهی پیوسته از نشستها، حضور عبدالله مهتدی نماینده سازمان زحمتکشان کردستان ایران جایگاه ویژهای دارد. مهتدی که از اوایل دههی ۲۰۰۰ میلادی، همزمان و همگام با اوجگیری جنبش اصلاحات دوم خرداد در ایران و فضای «گشایش سیاسی؟!» در جمهوری اسلامی، به تدریج از استراتژی انقلابی و طبقاتی حزب کمونیست ایران فاصله گرفت. این تغییر جهت، نه امری مقطعی بلکه چرخش استراتژیکی به سمت راست بود؛ عبور از سیاست کارگری و سوسیالیستی به ناسیونالیسم لیبرال و همکاری با پروژههای سیاسی غرب محور پیوسته و خودش بارها بر این تغییر ریل سیاسی اعتراف کرده است، و بطور عینی در عمل هیچ پیوندی با تاریخ مبارزاتی کومهله ندارد. از آن زمان به بعد، مهتدی گام به گام به یکی از چهرههای شناخته شدهی اپوزیسیون راست تبدیل شد، اپوزیسیونی که مأموریتش ارائهی چهرهای «معتدل» و «قابل مذاکره» از کردستان برای پروژههای بینالمللی بود. حضور او در کنفرانس اسلو و سخنانش دربارهی «لزوم اتحاد اپوزیسیون»، «پرهیز از خلأ قدرت» و «ضرورت ثبات» دقیقن در همین راستا قابل فهم است؛ زبانی که نه از موضع انقلاب، بلکه از موضع بورژوازی و طبقات نگران از تحول انقلابی سخن میگوید.
با نگاهی به حافظه تاریخی نه چندان دور حتمن به یاد داریم در یکی از پلنومهای کمیته مرکزی «کومهله» پیش از کنگره پانزدهم، «ابراهیم علیزاده» پیش نویس سندی ارائه کرد که در آن پیشنهاد شده بود «کومهله» وارد پروژه تشکیل «جبهه کردستانی» با احزاب ناسیونالیست شود. این سند، که در آوریل ۲۰۱۲ تهیه شده بود، در بند دهم خود مراحل شکل گیری یک هماهنگی مؤثر را به تفصیل شرح می دهد:
۱۰. پروسه شکل گیری هماهنگی مؤثر از نظر ما میتواند از مراحل زیر عبور کند:
اول. ایجاد فضای دیالوگ و تداوم دیدارها، نشستها و بازدیدها با هدف تبادل نظر و شناخت متقابل.
دوم .اتخاذ مواضع مشترک در قبال رویدادهای سیاسی مهم و انتشار فراخوانهای لازم در زمانهایی که ضرورتهای سیاسی حیاتی مطرح هستند.
سوم. تشکیل یک کنفرانس عمومی از همه طرفها، بدون هیچگونه حذف یا به حاشیه راندن دلخواه، با هدف:
الف) ارزیابی نزدیک مواضع، دیدگاهها و پروژهها؛
ب) تأسیس یک مکانیسم سازمانی و تشکیلاتی برای پیگیری مصوبات کنفرانس؛
ج) ایجاد شرایط و فرصت برای شکلگیری یک «جبهه متحد» در برابر جمهوری اسلامی.
اگر این پروژه به تصویب میرسید و در پراتیک «کومهله» اجرایی می شد، حزب عملن تحت هژمونی و رهبری احزاب ناسیونالیست قرار میگرفت. چنین ائتلافهایی معمولن بازتاب توازن واقعی قوای طبقاتی نیستند و اغلب نتیجهی ضعف نسبی نیروهای رادیکال و سوسیالیستی در مقابله با جریانهای بورژوایی است. در واقع، امید بستن به مشروعیت و رهبری احزاب بورژوایی در چنین ائتلاف هایی، نه تنها خطرات سیاسی جدی ایجاد میکند، بلکه جنبش کارگری و سوسیالیستی را از تمرکز بر هژمونی خود در عرصه مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی منحرف میکند. این تجربه تاریخی نشان میدهد که تنها زمانی که جنبش کارگری، رادیکال و سوسیالیستی کردستان در موقعیت هژمونیک مبارزه با رژیم قرار گیرد، امکان حفظ استقلال سیاسی و پراتیک کمونیستی وجود دارد. هرگونه عقب نشینی یا تلاش برای هماهنگی صرف با جریانهای ناسیونالیست، به رغم ظاهر «همبستگی»، میتواند به مشروعیت دادن به هژمونی بورژوایی آنها و تضعیف موقعیت انقلاب طبقاتی در کردستان منجر شود. در نتیجه، تحلیل تاریخی و طبقاتی این سند نشان داد که ائتلافهای یا نشست های جبهه ای با احزاب ناسیونالیست بدون پایه رادیکال و انقلابی، بیش از آنکه ابزاری برای تقویت جنبش انقلابی باشند، خطر فروپاشی استقلال سازمانی و سیاسی «کومهله» و دیگر نیروهای سوسیالیستی را به همراه دارند. اگرچه این سند در پلنوم رای نیاورد اما از همان زمان به رهبری ابراهیم علیزاده در زیر پوسته فعالیت های حزب کمونیست ایران و کومه له دست به سازماندهی برای پیشبرد استراتژی خود و تقویت این این گرایش کرد. و محصول چنین گرایشی را در ادامه همین مطلب مختصر مورد بررسی قرار می دهم.
حضور ابراهیم علیزاده در کنفرانس اسلو با موضوع «حقوق بشر در ایران پس از جمهوری اسلامی» را میتوان به عنوان بخشی از روند تغییر شیفت سیاسی جریان او تحلیل کرد. این حضور، در واقع قرار گرفتن او و جریان همراهش در کنار احزاب ناسیونالیست کردستان و جریانهای لیبرال در سطح سراسری را نشان میدهد و ادامه دهنده مسیر گام به گام تغییر خط مشی است که پیش از انشعاب از حزب کمونیست ایران و کومهله آغاز شده بود. کنفرانس روز شنبه ۱۸ اکتبر ۲۰۲۵ (۲۶ مهر ۱۴۰۴) در شهر اسلو، نروژ و با سازماندهی سازمان حقوق بشر ایران برگزار شد و محورهای اصلی آن شامل «عدالت در دوران انتقال، امنیت، دموکراسی و پیشگیری از خشونت» بود. با وجود تمرکز رسمی نشست بر مسائل حقوق بشری و سیاست گذاری عملی، تحلیل روندهای سیاسی نشان میدهد که حضور علیزاده در چنین مجامعی، علاوه بر ایجاد موقعیت در عرصه بینالمللی، همزمان بیانگر ادغام تدریجی با جریانهای راست و لیبرال و همسو شدن با شبکه های سیاسی ناسیونالیست در کردستان است. این تغییر خط مشی، که به صورت محسوس و نامحسوس در سالهای گذشته جریان داشته، پس از انشعاب از حزب کمونیست ایران و کومهله امروز به شکل عینی تر قابل ردیابی است. حضور در کنفرانسهای بینالمللی و تعامل با احزاب و جریانهای سیاسی همسو، بخشی از همان واقعیتی است که روند تغییر تدریجی استراتژی سیاسی و گرایشهای عملی جریان علیزاده را نشان میدهد و میتواند در تحلیل تاریخچه سیاسی این گرایش، بهعنوان نمونه ای از استمرار این روند مورد بررسی قرار گیرد. از طریق شرکت در چنین کنفرانسهایی و بهره گیری نامشروع از نام کومهله و حزب کمونیست ایران، تلاش می کند نوعی مشروعیت تاریخی برای خود حفظ کند. بررسی فعالیتهای عملی و مواضع علنی این جریان، بطور عینی همخوانی آن با برنامههای قدرت گیری طبقاتی و استراتژی سوسیالیستی را نشان نمیدهد، بلکه بیشتر با مدل های سیاسی جریانهای راست و ناسیونالیست قابل مقایسه است. این فاصله گیری از مشی انقلابی در قالب کلید واژهای همچون «چراغ زرد» اظهارات او نظیر: «برای یک دستمال، قیصریهای را آتش نمیزنیم» و طرح سیاست «خانه تکانی»، و همچنین نقد شورای نیروهای چپ و کمونیست به «به دنبال نخود سیاه رفتن» تا تحلیل جامعه کردستان، همانگونه که علیزاده در کنفرانس سالیانه حزب کمونیست ایران، ژانویه ۲۰۱۸، آلمان ارائه کرد، تببین اش از وضعیت جامعه کردستان اشاره میکند: «گاهى اوقات خود جامعه کردستان فراموش مى شود بعضى وقتها تو این تحلیل هاکه این جامعه کجا قرار کرفته، مثلن این جامعه طبقاتى است و اینکه حتا از نظر توازن طبقاتى، توازن به نفع طبقه ى کارکر هم نیست در این جامعه، یعنى طبقه ى متوسط وطبقات بالا از لحاظ تعداد بیشتر هم هستند»، جامعه به یاد دارد اظهار نظر طعنه آمیز مهتدی به تغییر شیفت سیاسی ابراهیم علیزاده، با مضمون «سخنانی که شما امروز بیان میکنید، ما بیست سال پیش گفته بودیم» نشان دهنده همپوشانی سیر تحولات جریان علیزاده با انشعاب راست روانه آغازین سازمان زحمتکشان کردستان ایران، سال ۲۰۰۰ است و مستند کننده تغییرات آگاهانه و برنامه ریزی شده در خط مشی جریان است. روند تاریخی فاصله گرفتن جریان علیزاده از مشی انقلابی، پروژه «چراغ زرد» و تلاشهای آنها در مسیر ادغام این جریان در اپوزیسیون راست و لیبرال، نشان میدهد هیچ پیوند واقعی با مبارزات طبقاتی یا استراتژی سوسیالیستی ندارد. نمونه عملی این روند در کنفرانس برگزارشده در شهر بردیش گلادباخ کلن قابل مشاهده است؛ جایی که فعالیتهای جریان علیزاده با تکرار مواضع پراگماتیستی و هماهنگی با جریانهای راست و لیبرال، استمرار سیاستها و تغییرات استراتژیک جریان را به تصویر میکشد.
ایدئولوژی «حقوق بشر» که در این نشستها پرچم ظاهری وحدت است، دقیقن همان نقاب انسانی سرمایهداری جهانی است. در حالی که از «انسان» و «آزادی» سخن میگوید، طبقات اجتماعی را محو میکند و استثمار و سلطه را پنهان میسازد. در این گفتمان، «حقوق بشر» جایگزین مبارزهی طبقاتی میشود، و انقلاب به «گذار مسالمتآمیز» تقلیل مییابد. نتیجهی چنین روندی چیزی جز بازتولید سرمایهداری در قالبی جدید نیست؛ سرمایهداری که دیگر نیازی به عمامه و نهاد ولایت ندارد، بلکه میتواند با کت و شلوار لیبرال، همان مناسبات استثمار را تداوم بخشد. این استراتژی را میتوان در کنفرانسهایی مانند اسلو مشاهده کرد که ادامه پروژه شکست خورده جُرج تاون با لباس و شکل جدید است. گردانندگان این نشستها، از سازمانهای حقوق بشری تا احزاب بورژوایی تبعیدی، با تأکید بر مفاهیمی مانند «عدالت انتقالی»، «امنیت» و «دموکراسی»، در پی شکل دادن به الگویی از «اپوزیسیون قابل کنترل» هستند که غرب بتواند از آن بهرهبرداری کند. این نشستها دقیقن در زمانی برگزار میشوند که تضادهای طبقاتی در ایران به اوج خود رسیده، طبقه کارگر در حال سازمانیابی و طرح مطالبات پیشرو و سیاسی است و نظام اسلامی از درون در حال فروپاشی است. هدف از چنین اقدامات سیاسی ایجاد سد در برابر انقلاب اجتماعی است و این نشستها ابزار تحقق آن هستند. تحلیل دقیق روندها، نشستها و مواضع تاریخی جریانهای سیاسی، مانند جریان علیزاده، نشان میدهد که هر حرکت و اظهار نظر دارای الگویی قابل ردیابی است که تضادها و اولویتهای طبقاتی را آشکار میکند و امکان بررسی علمی و بدون داوری مستقیم انحراف از مسیر کمونیسم انقلابی را فراهم میآورد.
در چنین شرایطی، تنها پاسخ واقعی به سیاستها و نشستهای نمایشی امپریالیستی و بورژوایی، سازمانیابی طبقاتی است. اعتصابات و اعتراضات کارگران، معلمان، پرستاران و بازنشستگان که در نقاط مختلف کشور حضور عینی روزانه دارند، نه یک پدیده پراکنده، بلکه نشانه زندهای از تضاد عمیق طبقاتی و نارضایتی اجتماعی است. این جنبشها، همراه با جنبش انقلابی کردستان علیه سلطه و تبعیض، ستونهای اساسی مبارزات و مقاومت اجتماعی و انقلابی را تشکیل میدهند و مسیر واقعی تغییر را از شعارهای توخالی «حقوق بشر» و دمکراسی لیبرال جدا میکنند. تنها از طریق سازمانیابی مستقل و متحد، ایجاد تشکلهای واقعی کارگری و اجتماعی، و پیوند مطالبات اقتصادی با اهداف سیاسی، میتوان سدهای سیاسی و اجتماعی که امپریالیسم و اپوزیسیون قابل کنترل ایجاد کردهاند را شکست و مبارزه را به سطحی فراتر از اعتراضات لحظهای و موقتی ارتقاء داد. در این چارچوب، هر اعتصاب، هر تجمع و هر اقدام اعتراضی لازم و ضروری است نه صرفن برای کسب مطالبات کوتاه مدت، بلکه بهعنوان نقطهای از مسیر سازمانیابی طبقاتی و آمادگی برای تغییرات رادیکال ساختاری تلقی شود. این راهبرد امکان میدهد تا مبارزات روزمره، از قبیل دستمزد، شرایط کاری، آموزش و سلامت، به محورهای انقلاب اجتماعی تبدیل شود و سرمایهداری جهانی را در برابر قدرت طبقه کارگر و تودههای تحت ستم به چالش بکشد.
۱۹ اکتبر ۲۰۲۵