“صلح از طریق قدرت”تکیه کلام مشترک اینروزهای ترامپ و نتانیاهو دو فاشیست حاکم بر حکومتهای آمریکا و اسرائیل است.راه اندازی قلدری میلیتاریستی و گانگستریسم و تروریسم هوایی آشکار معنای زمینی و عملی این “دکترین” جنایتکارانه است. عملیات تروریستی هفتم اکتبر ٢٠٢٣ توسط حماس غنیمتی شد برای دولت اسرائیل با همکاری مستقیم آمریکا و متحدان غربی اش جنگ وتروریسم ٢١ ماهه اخیر را به عنوان “اعمال قدرت” در راه “صلح” بر خاورمیانه تحمیل کنند. ایجاد سرزمین سوخته و نسل کشی و پاکسازی قومی در غزه و فلسطین سکانس اول این ماجرا بود. ادامه جنگ و مرگ هزاران انسان سیویل در غزه و کرانه باختری و لبنان و سوریه و یمن و تلفات انسانی غیرنظامیان در جنگ دوازده روزه اخیردر شهرهای ایران و اسرائیل هیزم این جدال تروریستی است، که نهایتأ طرف قلدرتر و صاحب برتری مطلق تکنولوژی و تجهیزات نظامی “اعمال قدرت” کند و گویا “صلح” بخوان به تسلیم کشاندن طرف مقابل را ممکن سازد.
طنز وارونه آنجا است گانگسترهای هیئت حاکمه آمریکا و اسرائیل بعد از ٢١ ماه جنگ و تروریسم هنوز شرایط را به اندازه کافی مهیا برای دیکته کردن “سازش زورکی” بازبان فریبکارانه “صلح” بر حریفان همانند خود جنایتکار و اما شکست خورده فراهم نمی بینند. در کشمکش ٢١ ماهه اخیرحماس و جهاد و حزب الله و حوثیها و جمهوری اسلامی و نیابتی هایش در عراق، یعنی کل “محور مقاومت ارتجاع اسلامی” شکست خورده و آماده “تسلیم و تمکین اند”. ترامپ، نتانیاهو، هنوز از رسمیت دادن به این سطح از “تمکین و سازش” حریفان ضربه خورده سربازمیزنند. چون هنوز دیکته کردن”تسلیم نامه” به اندازه کافی “قلدرانه و قدرتمندانه” و مرعوب کننده جهان به نظرنمیرسد. به زعم آنها هنوز در حدی نیست علاوه بر جمهوری اسلامی و محور مقاومت اسلامی، دیگر رقیبان منطقه ای و جهانی کمپ تروریستی آمریکا و اسرائیل حساب دست شان آید و سرناسازگاری در مقابل نقشه “خاورمیانه جدید” نتانیاهو و بلندپروازیهای “اول آمریکای” ترامپ راسیست نداشته باشند. در این چهارچوب آتش بس کنونی با جمهوری اسلامی شکننده و اهداف جنگی و قلدری میلیتاریستی کوبنده تربا اهداف سیاسی و جنگی بزرگتر را مدنظردارند.
در دکترین ضد انسانی “صلح از راه قدرت” به وضوح عنوان “صلح” زیادی بی خاصیت و فریبنده است. این زورگویی عریان هم با لفاظی ترامپ، نتانیاهوشروع نشده وفقط ابداع دولتهای آمریکا و اسرائیل نیست و اتکا به آن هم محدود به این دو دولت نیست. دیگر قطبها و قدرتهای امپریالیستی و دولتهای کاپیتالیستی هم به آن متکی اند. این منطق زورگویانه همه نظامهای طبقاتی تبعیض آمیز و در دوره معاصر هویت نظم استثمارگرسرمایه داری است. مسئله اینست به دنبال فروپاشی بلوک شرق، هیئت حاکمه امپریالیستی آمریکا با ادعای سرکردگی جهان و تحمیل نظام تک قطبی بردنیا و در خاورمیانه با همدستی هیئت حاکمه نژادپرست اسرائیل به منظور تحمیل “خاورمیانه جدید” بیش از همه این سیاست زورگویانه و جنگی را بکار بسته اند.
سران این دو حکومت و ایدئولوگهای دست راستی آنها بارها در توجیه این سیاست سخن گفته اند.
نتانیاهو قبل از سفر دوره قبل برای دیدار با ترامپ چنین گفت “با همکاری با یکدیگر میتوانیم خاورمیانه را بیشتر از قبل تغییر دهیم، امنیت اسرائیل را تقویت کنیم، توافقات (سازش) را گسترش دهیم و از دل قدرت، دوران قابل توجهی از صلح را به ارمغان بیاوریم”
ایدئولوگهای طرفدار ترامپ مینویسند، “ترامپ قول ارتش قوی برای پایان دادن به جنگها یا اجتناب از آن را داده است، در اعلامیههایی وعده “صلح از طریق قدرت” را داد و مارکو روبیو، وزیر امور خارجه نیز از این عبارت استفاده کرد”.
نگرانی عمیق آنجا است، این دکترین جنگ طلبانه خطرناک فراتر از خاورمیانه، به تخاصم مستقیم بین قدرتهای امپریالیستی بزرگ کشیده شود. در چهارچوب این معادله “رابرت اوبراین، مشاور امنیت ملی ترامپ در اولین دوره ریاست جمهوری او، در مقالهای پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گفت “که این به معنای برخورد مستقیم با چین به عنوان یک دشمن است.اوبراین در نشریه فارین افرز خواستار افزایش سریع نظامی در سراسر آسیا از جمله استقرار کل تفنگداران دریایی ایالات متحده در اقیانوس آرام شد”. در هین ربطه بی دلیل نیست، دولت چین مداومأ برافزایش توانایی نظامی خود در همه سطوح، از جمله افزایش چند برابری قدرت هسته ای خود افزوده است.
قانون جنگل
هریک از ما بارها عبارت “قانون جنگل” را شنیده و زمزمه کرده ایم. شخصا مطالعه ای در مورد “قانون جنگل” ندارم.اما اگر منظور جامعه ای بی لنگر متکی به زورگویی اقلیتی از جانواران وحشی است، دقیقأ مصداق جهان امروز تحت سیطره نظم سرمایه داری است. در دنیایی بسر می بریم اقلیتی جانور ضد انسان در فرمت دولت و حاکمیت استثمارگرسرمایه حال با پلاتفرمهای دست راستی و فاشیستی و یا کمی تعدیل یافته تر کارو زندگی و حیات میلیاردها انسان را به اسارت گرفته اند. بدون اینکه قصد تبلیغ و آژیتاسیون را داشته باشم، براستی “قانون جنگل” حاکم است. دکترین “صلح از راه قدرت” تنهای یکی از “قانونهای این جنگل” است. این نظم وارونه بشریت را به دوران بربریت و بردگی بازگردانده است. بر این اساس دربیاینه ” آینده جهان، خطر فاشیسم و مبرمیت انقلاب کارگری مصوب کنگره یازدهم حزب حکمتیست تأکید کردیم، ” جنگ و تروریسم و مردم کشى در پنج قاره بیداد میکند. عظیم ترین عقبگردهاى فکرى و سیاسی و فرهنگى و اجتماعی، از بالا گرفتن مجدد جهالت مذهبى، مردسالارى، ملی گرایی و نژاد پرستى، کودک آزاری، زن ستیزی و مهاجر ستیزی و ناسیونالیسم و راسیسم و فاشیسم تا سقوط حقوق و شأن فرد در جامعه و رها شدن هستى و زندگى میلیون ها مردم از کودک و پیر و جوان به دست بیرحم سرمایه داری و بازار آزاد در جریان است. جنایت سازمان یافته در اغلب کشورها به یک واقعیت پابرجا در زندگى روزمره مردم و حیات اقتصادى و سیاسى کل جامعه تبدیل شده است. اعتیاد به مواد مخدر و قدرت روز افزون شبکه هاى جنایى تولید و توزیع آنها یک معضل عظیم و لاینحل بین المللى است. نظام سرمایه دارى و اصل اصالت سود کل محیط زیست را با خطرات جدى و لطمات جبران ناپذیرى روبرو ساخته است. به این ترتیب بربریت کاپیتالیستی را همین امروز بشریت در سراسر جهان با گوشت و پوست و با تلخی تجربه میکند”.
تغییر این وضعیت درگرو به میدان آمدن طبقه کارگر و بشریت آزادیخواه علیه نظم جنگلی سرمایه و ساقط کردن آن و بنیاد گذاشتن جامعه ای آزاد و برابر متکی به احیای اراده انسان برای بدست گرفتن سرنوشت خویش است.
***