مقام زن در اسلام و مقام اسلام نزد زن، مجاهدین و مساله زن – منصور حکمت

زنان نشريات

مساله زن مجاهدین را کلافه کرده است.”آزادى زن در جامعه” براستى در اذهان میلیونها مردم محروم ایران، اعم از زن و مرد به “معیار آزادى جامعه” و آزادیخواهى هر نیروى سیاسى بدل شده است. در این میان سازمان اسلامى اى که میخواهد دمکرات نمائى کند چه کند؟ اگر اسلامش را نگاهدارد چگونه در برابر تجربه زن در اسلام، یعنى در برابر تجربه دردناک میلیونها زن محروم و بى حقوق در ایران امروز، موضع بگیرد؟ اگر سخن از آزادى زن بگوید اسلامش را کجا پنهان کند؟ اسلامى که ماهیت ضد دمکراتیک خود را بالاخص در رابطه با حقوق اجتماعى زن، به روشنى در عملکرد جمهورى اسلامى به ثبوت رسانیده است. باید اذعان کرد که این بن بست هولناکى است و خروج از آن به نبوغ توحیدى حاصى در وارونه جلوه دادن اسلام و آزادى زن هر دو نیاز دارد.

خانم مریم رضوانى و آقاى مجید شریف دو نابغه این چنینى اند که ظاهرا بر خلاف میل خود به عرصه بحث حول مساله اسلام و مجاهدین و رهایى زن پرتاب شده اند.

اسطوره اسلام “راستین” مدافع حقوق زن
خانم رضوانى (“زن مجاهد چگونه تولد یافت” و بررسى مساله زن در دو دیدگاه :”اسلام خمینى و اسلام مجاهدین”) مدعى است که آنچه توسط رژیم اسلامى خمینى پیاده میشود اسلام واقعى نیست بلکه تفاسیر عقب افتاده و فئودالى از اسلام است. حال آنکه مجاهدین با حرکت از خود قرآن و آموزشها و پراتیک محمد و صدر اسلام، نمایندگان راستین اسلام اند. آقاى شریف (“زن ایرانى قربانى دو نظام”) اضافه میکند که “در دیدگاه سنتى و ارتجاعى زن موجود شکننده، قابل ترحم و حمایت است و نه تنها از نظر اقتصادى و اجتماعى، که از نظر عاطفى، شخصیتى و روانى نیز، مرد تکیه گاه، پناهگاه و حامى وى شمرده میشود”. و على الظاهر قرآن از چنین دیدگاه سنتى و ارتجاعى مبرا است. محک زدن این ادعاها براى هر زن ایرانى چند دقیقه بیشتر فرصت نمیخواهد. رجوع به قرآن و بالاخص آیاتى که بطور مشخص در باره زن و حقوق اجتماعى او است. براى تسهیل کار، ما صرفا فهرست وار چند آیه را بطور نمونه ذکر میکنیم تا مقام زن در اسلام به زبان خود قرآن و محمد روشن شود:

سوره نساء آیه ٣٨: مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانى است، بواسطه برترى که خدا بعضى را بر بعضى مقرر داشته و هم بواسطه آنکه مردان از مال خود باید به زنان نفقه دهند.(١)

سوره بقره آیه ٢٢٨: مردان را بر زنان افزونى و برترى خواهد بود.

سوره بقره آیه ٢٢۴: زنان شما کشتزار شمایند، براى کشت به آنها نزدیک شوید، هرگاه معاشرت آنها خواهید.

سوره نساء آیه ٣٨: و زنانى که از مخالفت و نافرمانى آنها بیمناکید، باید نخست آنان را موعظه کنید. اگر مطیع نشدند او خوابگاه آنها دورى گزینید. باز اگر مطیع نشدند، آنها را به زدن تنبیه کنید. اگر اطاعت کردند، دیگر حق هیچگونه ستم ندارید…

سوره نساء آیه ٣: اگر بترسید که مبادا با یتیمان مراعات عدل و داد نکنید، پس آنکس از زنان به نکاح خود درآورید که شما را مناسب باشد، دو، سه یا چهار، و اگر بیم ستم میرود یک زن برگزینید…

سوره بقره آیه ٢٢١: با زنان مشرک ازدواج نکنید، مگر ایمان آرند و همانا کنیزکى با ایمان بهتر از زن آزاد مشرک است…

سوره نساء آیه ٢۴: و نکاح زنان محصنه نیز بر شما حرام شد، مگر آنکه متصرف و مالک شده اید.

سوره نساء آیه ١٩: در مورد زنا هر گاه چهار شاهد مسلمان گواهى دهند باید زن را تا پایان عده در خانه نگه داشت، اگر توبه نکرد حد مقرر را در باره او اجرا کرد.(٢)

و اگر هنوز کافى نیست اجازه بدهید به “خطبه وداع” خود محمد گوش کنیم:

“اى مردم، اینک من راجع به زنهاى شما صحبت میکنم، زنهاى شما بر شما حق دارند و شما هم بر زنهاى خویش حق دارید. وظیفه آنها اینست که نگذارند شخصى وارد بستر شما شود (جز خود شما) و کسانى که مورد محبت شما نیستند به خانه راه ندهند. اگر آنها به این وظایف عمل نکردند، خداوند به شما اجازه داده است که در بسترى جداگانه استراحت کنید و آنها را کتک بزنید، ولى نه بشدت و همینکه از شما اطاعت کردند و وظیفه خود را به انجام رسانیدند، به آنها غذاى مناسب بخورانید و لباس مناسب بر آنها بپوشانید. شما باید با زنهاى خود به بهترین وجه رفتار نمائید، چون آنها در خانه شما یک محبوس هستند و از خود اختیارى ندارند و با یک محبوس باید با محبت رفتار کرد. زنهاى شما امانتى هستند که از طرف خداوند به شما سپرده شده و به شما اجازه داده اند که با کلام خداوند به آنها نزدیک شوید و از خدا بترسید و با زنهاى خود به بهترین طرز رفتار نمائید(٣)
آیا موضوع به اندازه کافى روشن نیست؟ آیا دیدگاهى ارتجاعى تر از این در مورد زنان قابل تصور است؟ قرآن و اسلامى که مجاهدین قصد رجعت به آنرا دارند، قرآن و اسلامى که زن محروم ایرانى به آن حواله میشود اینست. اسلام “راستین یا دروغین”، این منشاء مشترک هر دو است و این منشاء و سرچشمه است که مشحون از ارتجاعى ترین و عقب افتاده ترین نظرات و احکام در باره حقوق زن است. در این دیدگاه، مرد نه تنها “حامى و قیم” زن، بلکه بهره کش مستقیم و داراى حق آب و گل بر زن تعریف شده است. در این دیدگاه زن جزء اموال مرد و اسباب تلذذ اوست.

در این دیدگاه زن نه یک انسان آزاد، بلکه یک برده تمام عیار است. خانم رضوانى، آقاى شریف! سرتان را از زیر برف بیرون بیاورید. کار از این حرفها گذشته است.

یکى از خواص اسلام راستین مجاهدینى (یعنى یکى از ارکان استدلال شتر مرغى آن) اینست که اگر کسى گریبان خود قرآن را بگیرد، بلافاصله به “پویایى و دینامیسم قرآن” یعنى ایده “نسخ” متوسل میشود. کسانى که خود را به قرآن منسوب میکنند، وقتى قرآن را برایشان شاهد مثال میآورید، اعلام میدارند که مجاهدین معتقدند که “قرآن متحول و به هر عصر و دوره اى قابل کاربرد است. از اینرو دستورالعمل هائى که در زمان خاصى صادر شده و متاثر از شرایط اقتصادى- اجتماعى و تاریخى آن دوره بوده منسوخ میدانند” (مجاهد ٢٢٩، ص ٢٠ تاکید از ماست). و لابد آیات مربوط به بردگى زن جزء آیاتى است که “از شرایط تاریخى معینى” تاثیر گرفته و امروز منسوخ است. یعنى در صدر اسلام با زن باید به سان برده رفتار میشده، از هر حقى محروم میگشته، اما امروز، بدلیل دینامیسم قرآن!، این آیات ارزشى ندارد. خانم رضوانى به این ترتیب حرف خود را در باره قرآنى بودن اسلام مجاهدین پس میگیرد و براى دلجوئى از زنان شوکه شده از قرآن و اسلام با ملایمت زمزمه میکند که:

“با توجه به ا ینکه در دیدگاه توحیدى مجاهد ین تفاوت هاى مبتنى بر هوش و استعداد تنها حاصل تاثیر قرنها عقب ماندگى تاریخى زنان است، پس باید سوال کرد که آیا در نظام آینده مجاهدین، زنها مجددا مى توانند از حرفه هایى مثل قضاوت و وکالت کنار گذاشته شوند؟ آیا با داشتن زنان قاضى و قانون گذار میتوان در باره آیاتى که بفرض (عجبا!) درباره تنبیه و حتى زدن زن است احساس نگرانى کرد؟ . . . بهمین ترتیب تفسیر برترى مرد بر زن از برخى آیات، میتواند محلى از اعراب داشته باشد؟ در حالیکه شرا یط مساوى رشد زن و مرد فراهم باشد و هر دو بیک نسبت در جهت شکوفایى استعدادهایشان حرکت کنند و توانایى هاى لازم را کسب نموده به سطح رهبرى برسند، آیا مجاهدین نمى توانند چنین آیاتى را در چهار چوب شرایط اقتصادى-اجتماعى-فرهنگى جامعه و مقتضیات عصر حاضر قرار دهند؟ . . . باین ترتیب با داشتن قضات زن در شوراهاى عالى قضایى، آیا نمیتوان مساله چند همسرى، متعه، قیمومیت فرزند و کلیه قوانین اسارتبار مربوط به زنان را اصلاح کرد؟ (همانجا)
نشد! از یکسو صفحات زیادى را سیاه میکنید تا به زنان آزادیخواه بقبولانید، که اسلام خمینى اسلام نیست. اسلام مدافع برابرى زن ومرد است و اصلا خود قران و محمد براى نخستین بار پرچم رهایى زن را بدست گرفته اند و وقتى خود قران را جلوى رویتان میگذارند، تضمین میدهید که اگر زنان قاضى در شوراهاى عالى قضایى باشند کسى جرات نخواهد کرد قوانین ارتجاعى اسلامى و قرآنى را پیاده کند! به خانم رضوانى باید گفت، اولا قطعا میتوان تمام این قوانین اسارتبار(و البته متکى به اسلام ) را نه تنها “اصلاح ” بلکه بطور کلى ملغى کرد، اما نه تحت نام اسلام بلکه علیرغم اسلام، نه به نیروى سازمانهاى بورژوا – اسلامى، بلکه به نیروى انقلاب کارگران و زحمتکشان و نه با تشکیل یک دولت اسلامى دیگر، بلکه با جدائى قطعى دین و اسلام از دولت بطورکلى، ثانیا، مساله ابدا بر سر این نیست که یک زن “قانونگذار” باشد یا یک مرد. باید پرسید کدام رژیم سیاسى، با کدام آرمانهاى اجتماعى در جامعه مستقر خواهد شد. زن مجاهد فمینیست هم پدیده غریبى است – کسى که میپندارد، شونیسم در قوانین ناشى از جنسیت بیولوژیک قانون گذاران است! باید پرسید آیا گوهرالشریعه دستغیب، شمس الملوک مصاحب، مارگارت تاچر و یا خود خانم رضوانى، با آرمانهاى بورژوائى و ارتجاعى که با خود حمل میکنند و نظامى که پاسدار آنند، چگونه قوانینى را بر زن تحمیل کرده و خواهند کرد. ثالثا، کدام مرجع عالیقدر شیعه راستین علوى، یا کدام اداره از ادارات مجاهدین و شوراى ملى مقاومت در آینده مرجع تشخیص آیات منسوخ و غیر منسوخ خواهند بود و ” زن قانونگذار” خانم رضوانى که قرار است سر خود حکم محمدى تعدد زوجات را لغو کند از چه کسى باید اجازه بگیرد؟!

تطبیق اسلام با تاریخ یا تاریخ با اسلام
اما همین ایده “دینامیسم و پویائى” اسلام و فلسفه نسخ در اسلام مجاهدینى را هم نباید زیاد جدى گرفت. در واقع در پس این فرمولبندى نیت “خمینى گونه”اى نهفته است. مجاهدین از تطبیق اسلام با نیازهاى تکامل تاریخى سخن میگویند، اما، بعنوان مسلمانان راستین، خواست واقعى آنها، دقیقا عکس این است. در واقع آنان خواستار آنند که جامعه، لابد در سیر تکاملى خود، به آن درجه از “رشد” برسد که اسلام قرآنى بتواند بدرستى پیاده شود. اسلام، از زبان مجاهدین موقتا خود را، آنهم به این وضع رقت بار با جامعه امرز تطبیق میدهد، تنها با این امید که جامعه را در تحلیل نهائى با خود تطبیق دهد. مجاهدین در این امر کاملا صراحت دارند.

خانم رضوانى، در تلاش براى اثبات دفاع مجاهدین از زنان، ما را به مطالعه مقاله “لایحه قصاص، اهانت به مقام انسانیت، بویژه زن قهرمان ایرانى در عصر کبیر آگاهى خلقها” (مجاهد ١٢٠ دوره اول) دعوت میکند. در این مقاله، و بطور کلى در برخورد مجاهدین به لایحه قصاص، هیچ کجا جمله اى در دفاع از حقوق واقعى زنان و یا رد اصولى قوانین قصاص نمى یابیم، اما آنچه مى یابیم، یعنى بیان روشن موضع مجاهدین در باره قوانین بظاهر “قابل نسخ” اسلامى، بسیار با ارزشتر است. اعتراض مجاهدین به لایحه قصاص اینست:

“جارى کردن خودبخودى این حدود (یعنى دست و پا بریدن و سنگسار کردن و چشم درآوردن) منتزع از شرایط اجتماعى، سیاسى و فرهنگى اى که جرم در ظرف آن صورت گرفته، روح قوانین اسلام را خدشه دار … میسازد”. (صفحه ٨، تاکید از ماست)
همچنین در مقاله “بررسى لایحه قصاص” (مجاهد ٢٢٣) مجاهدین در پاسخ به این سوال که “چرا صدور و اجراى چنین احکامى در شرایط کنونى یک عمل ارتجاعى است” (صفحه ٨) چنین مینویسد:

“همانطور که میدانیم در عصر پیامبر نیز احکام جزائى اسلام (و منجمله احکام قصاص) بهیچ وجه ابتدا به ساکن وضع و جارى نشدند، بلکه همگام و هماهنگ با دگرگونى انقلابى و بنیادى نظام منحط جاهلى به اجرا گذاشته شدند.
… تا وقتى که اقتصاد و سیاست و اداره کشور تحت سلطه انحصارى حزب ارتجاعى حاکم همچنان در بن بست راه حلهاى عقب مانده فعلى در جا میزند، اجراى احکام قصاص و حدود دزدى و زنا و … آنهم با استنباطات دگماتیک و بسیار بسیار ساده لوحانه اى که قشریون از این مسائل دارند اساسا نتیحه اى نخواهد بخشید.

… به همین ترتیب اصل قرآنى “قصاص” نیز در شرایط کنونى ، اساسا جز در مورد گردانندگان و سرسپردگان رژیم سابق و آمرین و عاملین دستگاه سرکوب و شکنجه او و همچنین کسانى که در این رژیم با دست زدن به قتل و جرح فرزندان مجاهد و انقلابى خلق، روشهاى اسلاف خود را دنبال میکنند، مصداق پیدا نمیکند”. (صفحه ٣٣ ، تاکید از ماست)

بسیار خوب، روشن شد. “قصاص” یک اصل قرآنى است و مجاهدین به خود این اصل نه تنها اعتراضى ندارند، بلکه ، بعنوان یک اصل آرمانى اسلامشان، خواهان اجراى آن هستند. اما نه در هر شرایطى. جامعه باید براى اجراى این قوانین “نجات بخش” از لحاظ سیاسى و اقتصادى و فرهنگى آماده شده باشد، همانطور که محمد، ابتدا جامعه را آماده کرد (حال به روایت مجاهدین) و سپس اسباب حدزنى را بکار انداخت. لااقل لازم است حزب حاکم و “ساده لوحان” قشرى کنار بروند و مسلمانان اپوزیسیون و تیزهوش و دینامیک جاى آنها را بگیرند تا احکام قرآنى قصاص بتواند به عمل درآید. واقعا که به مردم ایران على العموم و زنان ایران بطور اخص وعده اى هولناکتر از این نمیتوان داد. تمام بحث در مورد “دینامیسم قرآن” و “نسخ” براى آنست که سر و صداى اعتراض مردم ایران و بویژه زنان به عملکرد اسلام خوابانده شود و الا، این قوانین قرآنى، با آماده شدن جامعه به موقع خود عملى خواهند شد. اگر مجاهدین هدف خود را این قرار داده اند که جامعه اى بسازند که در آن احکام قرآنى قابل اجرا باشند، پاسخ مردم زحمتکش و رنج کشیده ایران از هم اکنون روشن است: با تمام قوا در مقابل این نیات ارتجاعى خواهیم ایستاد.
تا آنجا که به مساله زن بر میگردد، اضافه میکنیم که به این ترتیب حرف حساب مجاهدین این است: آیاتى که پیش از این در مورد بردگى زن آوردیم، همه قرآنى، اسلامى و لازم الاجرا است، اما جامعه اکنون براى اجراى همه آنها به تمام و کمال آمادگى ندارد (یعنى در مقابل آن مقاومت میکند)، باید از لحاظ اقتصادى، سیاسى و فرهنگى بر روى مردم کار بشود (این مقاومت تخدیر و تضعیف شود) تا مقام واقعى زن در اسلام بتواند مبناى مقام واقعى زن در جامعه قرار گیرد. و این تماما یعنى احیا و ابقاى بردگى زن نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد.

فوائد اسلام “راستین” براى رشد سازمانى!
اما علیرغم این ضدیت آشکار اسلام با حقوق زن، مجاهدین در “محاسبات” خود اسلامیت خود را تماما به “ضرر” نمى بینند. اگر زن آزادیخواه و آگاه از اسلامیت مجاهد مى رمد، در عوض مجاهد امید بسته است تا با عرضه اسلامیت خود به “والدین” و “شوهران” زنان براى شرکت آنان در فعالیت سیاسى (یعنى همکارى با مجاهدین) اجازه بگیرد. نام این چرتکه انداختن کاسبکارانه براى جلب هوادار “مجاز”، در فرهنگ سیاسى مجاهدین، “انطباق فرهنگى – اجتماعى ایدئولوژى مجاهدین با فرهنگ حاکم بر جامعه است. گوش کنید:

“میزان درگیرى زنان و دختران در شهرها و مناطق دورافتاده و محروم میتواند تائیدى بر انطباق و هماهنگى ایدئولوژى مجاهدین بر فرهنگ خانواده ها و نیز بر ارزشهاى مناطقى باشد که فعالیت زن در خارج از خانه بطور کلى و فعالیتهاى سیاسى و نظامى بطور اخص با مشکلات و موانع بسیار زیاد اجتماعى روبرو میباشد. مگر اینکه فعالیت ها زمینه هاى پذیرش در چهارچوب فرهنگ مورد قبول مردم آن مناطق را داشته باشد”. (مجاهد ٢٣٢، ص ٢٠)
یا:
“گستردگى طیف درجه تحصیلى و شغلى بین این زنان علیرغم اجحافى که تحت نام اسلام بویژه به زنان تحصیل کرده وارد شده، یکبار دیگر میتواند دلیلى بر انطباق فرهنگى- اجتماعى این ایدئولوژى در جامعه ما باشد. زیرا طبیعى است که حتى خانواده هائى که با فعالیت هاى سیاسى دختران و یا شوهرانى که با فعالیتهاى سیاسى همسران خود مخالفت میکنند در شرایط مساوى یک سازمان اسلامى را بر دیگر سازمانهاى سیاسى ترجیح میدهند. (ص ١٧)
واقعا باید به این آزادگى و آزاداندیشى و این ارج گذارى به مقام زن مباهات کرد! سازمانى که اندر خواص اسلام خود این را بر میشمارد که “خانواده ها و شوهرانى که با فعالیت سیاسى دختران و همسران خود مخالفت میکنند” در شرایط مساوى(!) یک سازمان اسلامى را بر سازمان دیگر ترجیح میدهند، براستى از ابتدائى ترین اندیشه هاى مربوط به رهائى زن بوئى نبرده است. ظاهرا این “خانوده ها” و “شوهرانند” که باید سازمانى را که قرار است دختر و زنشان در آن “مبارزه” کند، انتخاب کنند. این واقعا به آن معناست که اتفاقا زنان تنها در شرایط “نامساوى” (یعنى در شرایط انقیاد و ستمکشى) ممکن است به کار با سازمان مجاهدین روى آورند. اگر اسلام بطور اعم زن را در زندگى صغیر و ناقص العقل میشمارد، اسلام مجاهدینى یک گام فراتر میرود و براى زن در “مبارزه” قیم میتراشد، آنهم قیمى که با فعالیت سیاسى او “مخالف” است! شاید این پروسه اى باشد که خانم رضوانى در انتخاب سازمان مجاهدین از سرگذرانده است، این امر خصوصى ایشان است، اما اولین گام در رهائى زن زحمتکش و محروم ایرانى اینستکه خود بدوا با این افکار “عقب مانده” حاکم بر جامعه، که سازمان مجاهدین تطبیق با آنها را جزء افتخارات خود محسوب میکند، تسویه حساب کند. مجاهد صریح و روشن میگوید که اسلام راستینش او را قادر میسازد تا با افکار مرد سالارانه حاکم بر جامعه (یعنى افکار طبقات حاکمه که در ایران آب و رنگ اسلامى ویژه اى دارد)ّ تطبیق یابد. این براى جذب نیرو خوب است! چرا که نباشد، مگر اسلام همین خدمت را به خمینى و شرکا نکرد.
اگر زنان از این افکار عقب مانده حاکم در رنجند و تمامى ذرات وجودشان خواهان رهائى از این زنجیرهاى اقتصادى و سیاسى و فرهنگى اسارتبار است، سازمان مجاهدین بر روى این عقب ماندگى سرمایه گذارى میکند. بنابراین طبیعى است که پروسه آزادى زن و آزاداندیشى او (و خانواده و شوهرش نیز) دقیقا در خلاف جهت “رشد” مجاهدین و سیاست جذب نیروى آن سیر کند. از اینرو مجاهد خود، براى حفظ پایه جذب نیروى خود به مدافع و تحکیم کننده فعال افکار عقب مانده حاکم (افکار حاکم همواره افکار طبقات حاکم است) بدل میشود. او باید سرمایه اش، نقطه امیدش براى جذب نیرو از زنان را پاسدارى کند. تبلیغات جمهورى اسلامى راه این تلاش ارتجاعى را نمایانده است. مجاهد، پاى در راه کوفته میگذارد. باید رهائى زن را غرب زدگى نامید و آزادى زن را میراث فرهنگ بیگانه خواند. پس خانم رضوانى، بدنبال حضرات خمینى، بنى صدر و رفسنجانى بخود اجازه میدهد که بنویسد:

“آیا عمده کردن ارزشهاى فرهنگ بیگانه تحت نام “رهائى” زن آنهم در این مقطع تاریخى و با وجود نیازهاى اساسى دیگر، همان سطحى نگرى هاى آکادمیک و نهایتا عدم کارآئى تئوریهاى “آزادى” خواهى نیست؟ … آیا این سوالات بما نمیگوید که مساله درجه اول ما انقلاب رهائى بخش عمومى است و نه عمده کردن مذهب و قوانین آن؟ … آیا میتوان تغییرات مورد نظر را در جامعه به توده ها تحمیل کرد در حالیکه سنن و آداب و رسوم و فرهنگ آنها را با حمله به اعتقادات آنها زیر پا میگذاریم؟” (مجاهد ٢٣۴، ص ٢٠، تاکید از ماست)
حناى این عوامفریبى دیگر رنگى ندارد. آزادى زن “فرهنگ” ناشى از مبارزه زنان و مردان کارگر و زحمتکش و آزادیخواه است. اگر یک صدم حقوقى که حق زنان است در “غرب” حاصل شده باشد، این تنها مدیون سالها مبازره و استقامت و گسست از اندیشه هاى خرافى مذهبى و غیر مذهبى است. هیچکس دیگر نمیتواند با هیاهو در باره “تضاد عمده و فرعى”، “مبارزه علیه غرب زدگى” و با تحریکات ناسیونال اسلامى اهانت آمیز بر سیماى دمکراسى مورد نیاز مردم زحکمتکش ایران و بر آرمان رهائى زنان خاک بپاشد. تجربه جمهورى اسلامى “اول” به اندازه کافى گویا و آموزنده بوده است. براى تکرار این تجربه، عقب ماندگى بسیار بیشترى از آنچه خانم رضوانى و مجاهدین به آن امید بسته اند، باید در جامعه حاکم شود.
از نظر مجاهدین، فحشا آزادى تعمیم یافته زن است.
بورژواها و خرده بورژواها در ایران و در راس همه مجاهدین هرگاه از آزادى زن سخن میگویند بسیار حساسند که فورا و همانجا مرزبندى خود را با پدیده فحشا نیز اعلام بفرمایند. هرگز مقاله اى از مجاهدین نخواهید یافت که به آزادى زن پرداخته باشد و ضدیت جدى خود را با فحشا تاکید نکرده باشد. چرا؟ چرا تا سخن از آزادى زن میشود حضرات بیاد فحشا مى افتند؟ علت روشن تر از روز است در اسلام مجاهدین (مانند هر اسلام “دیگر” و هر تفکر مردسالارانه دیگر) زن منشاء فساد است. فحشا که دقیقا وجهى از ستمکشى و بى حقوقى زن است، براى این حضرات ناشى از ولنگارى و لاقیدى (آزادى) زن است. براى اینان فحشا نقطه اى در امتداد آزادى زنان است، معادل زیاده روى در آزاد گذاشتن زنان و غایت آن است. بنابراین طبیعى است که هرجا میخواهند دفاع خود از آزادى زن را تعدیل کنند، با فحشا مرزبندى میکنند. این تفکر موهن، این استنباط بیمارگونه، این ریاکارى اخلاقى بورژوائى، از هزار منفذ در مقالات مجاهدین بیرون میزند، از جمله آقاى شریف چنین به آزادى زن اهانت میکند:

“با در نظر گرفتن اینکه هر عملى عکس العملى و هر افراطى تفریطى در پى دارد، قدر مسلم و واقعى اینست که بر اساس این تجربه (یعنى تجربه تفریط کارى هاى جمهورى اسلامى پس از افراط کارهاى زمان شاه) پس از سرنگونى رژیم ولایت فقیه نیز جامعه ما میتواند با بحرانهاى اخلاقى و فرهنگى روبرو گردد که سوار شدن بر آنها و پیدا کردن راه حل هاى مناسب براى آنها نیاز به آمادگى و پیش بینى و نیز صبر و بلند نظرى دارد و در این زمینه نیز نقش و جایگاه زنان داراى جنبه اى محورى و تعیین کننده است. البته چنین بحران هائى در حال حاضر بشکل سرسام آور و تصاعدى فساد، فحشا… وجود دارد که بخاطر خشونت، سرکوب و سانسور کمتر شکل علنى و صریح پیدا میکند ولى با برداشته شدن فشار نظامى-پلیسى و در غیاب عوامل کنترل کننده به آسانى بروز علنى پیدا خواهد کرد”. (شورا ١، ص ٣٠، تاکید از ماست)
اینجا آقاى شریف با یک تیر چند هدف میزند:
اولا، با دیگر به شیوه اسلامى خود جامعه را با هیاهو در باره فساد و فحشااز آزادى زن بطور کلى میترساند. چرا نقش و جایگاه زنان در بحرانهاى اخلاقى آتى (یعنى فحشا) محورى است؟!

ثانیا، جنایات رژیم خمینى علیه زنان و حقوق اجتماعى آنان را با تعریف آن بعنوان عکس العمل “تفریط آمیز” جمهورى اسلامى در برابر “افراط کارى” رژیم شاه تطهیر میکند. على الظاهر آقاى شریف انگیزه رژیم جانى کنونى را درک میکند و تا حدودى به آن حق میدهد.

و ثالثا، در مقابل حرکت آتى زنان در صورت برداشته شدن فشار “پلیسى” هشدار میدهد. و شورا را به تدارک عوامل “کنترل کننده” مشابهى فرا میخواند.

فحشا محصول جامعه طبقاتى است. امروز نظام بورژوائى عامل بقاء این وحشیانه ترین شکل بردگى و بى حقوقى زن است. مبارزه با فحشا نه تنها نیازمند عوامل کنترل کننده “آزادى” زنان نیست، بلکه دقیقا مبارزه براى آزادى قطعى زن، جزء حیاتى کل مبارزه اى است که باید براى رهائى سوسیالیستى جامعه صورت بگیرد. افکار عقب افتاده و رقت انگیز امثال آقاى شریف نیز تنها با چنین جنبشى از سطح جامعه رخت خواهد بست.

حجاب، سند بردگى یا “مد” اسلامى؟
موضع مجاهدین در قبال حجاب نیز بسیار جالب است. اول نسخ! آنها میگویند حجاب “به هیچ عنوان محصول دستورات قرآنى و سنت هاى اصیل اسلامى نبوده، بلکه عمدتا بوسیله نهادهاى فکرى باقیمانده از جوامع فئودالى . . . در فرهنگ جامعه ما تحت نام اسلام تحمیل شده بود”. (مجاهد ٢٣٢ ص ١۶)

اولا، این ادعا دروغ محض است. قرآن (مگر آنکه چاپ جدیدى از طرف مجاهدین منتشر شده باشد) در باره لزوم رعایت حجاب زنان مسلمان حرف زده است و در این باب آیاتى به سر زنان نازل نموده است. بطور مثال، سوره ٣٣ احزاب، آیه ۵٩ در باره لزوم حجاب میگوید: “اى پیغمبر با زنان و دختران خود و زنان مومنان بگو که خویشتن را به چادر فرو پوشند که اینکار براى اینکه به عفت و حریت شناخته شوند و از تعرض و جسارت آزار نبینند بسیار بهتر است”. سوره نور، آیه ٢١ نیز بر همین مساله تاکید میکند.

در ثانى، یکى از نهادهاى فکرى باقیمانده از جوامع فئودالى (و ماقبل فئودالى) همان اسلام است که تفکر مسلط بر جامعه را طى قرون متوالى تزئین کرده است. اینکه زنان مسلمان حجاب را رعایت میکنند و زنان مسیحى نه، یک تصادف صرف نیست!

ثالثا، اگر حجاب سنت اسلامى نیست، به چه دلیل زنان مجاهد خود حجاب را رعایت میکنند و از فرق سر تا نوک پاى خود را میپوشانند؟ آیا اینهم براى تطابق یافتن با “فرهنگ حاکم بر توده ها”ست؟ در اینصورت باید یادآورى کرد که “توده ها” خود بیش از هر کس دیگرى از شمایل نوظهور زنان مجاهد یکه خوردند و امروز دقیقا براى خروج از این شمایل تحمیلى به مبارزه خونینى دست زده اند. شیوه لباس پوشیدن زنان مجاهد به لباس زنان هیچیک از اقشار جامعه ایران در هیچیک از دوره هاى تکاملى تا کنونى شبیه نیست و بیشتر ظاهر راهبه ها و زنان میسیونر مسیحى در آفریقا را تداعى میکند.

موضع دیگر مجاهدین اینست که حجاب نباید به زور و اجبار به زنان تحمیل شود، بلکه باید در باب محاسن آن تبلیغ شود تا زنان به اختیار خود آنرا برگزینند. به عبارت دیگر مجاهدین طرفدار حجاب و مخالف تحمیل آن هستند. اولا اگر این یک سنت اسلامى نیست، چرا باید تبلیغ شود؟ ثانیا، کجاى این موضعگیرى دمکراتیک است؟ این حداکثر معادل موضع “شوهرانى” است که با “بى حجابى” زنان خود مخالف اند، اما با کتک زدن زن بر سر این مساله موافق نیستند! مجاهدین میکوشند مساله حجاب را به انتخاب “پوشش” تنزل دهند. گویا حجاب اسلامى یک “مد” لباس است در رقابت با “مد”هاى دیگر و همانطور که خیاطخانه فلان در باره محسنات کت و دامن خود تبلیغ میکند، مجاهدین هم باید فوائد حجاب اسلامى را تبلیغ کنند، و زن را در این میان مخیر بگذارند. واقعیت اینست که حجاب ، نه یک مد پوشش، بلکه سند و نشانه بندگى، ستمکشى و ابزار تحقیر زن است. پیدایش حجاب با تشدید ستمکشى زن و تبدیل او به مال و ثروتى که باید از تعرض و “جسارت” مصون بماند، همراه بوده است. تداوم حجاب تداوم این موقعیت فرودست است. تنزل دادن حجاب به مساله انتخاب پوشش، یک ریاکارى است. هیچکس نمیتواند خود را دمکرات بنامد به این عنوان که انسانها را در انتخاب آزادى و اسارت مخیر کرده است، اما خوداسارت را تبلیع میکند! آن دیدگاهى که زن را عامل فساد و آزادى زن را منشاء فحشا میداند، آن دیدگاهى که زن را ملک مرد و ابزار شادمانى او میشمارد، همان دیدگاه، زن را در حجاب میپوشاند. حجاب ادامه منطقى تفکر اسلامى و سمبل گویاى مقام نازل زن در اسلام است. موضع دمکراتیک، تبلیغ بر علیه حجاب و در همان حال قائل بودن به اصل عدم تحمیل بى حجابى است، نه بر عکس. آنچه مجاهدین میگویند، تحریف موضع دمکراتیک در برخورد به مساله حجاب است.

خانم رضوانى به سهم خود میکوشد اینچنین مساله حجاب را کم اهمیت جلوه دهد. او میگوید، حملات گروههاى مختلف به مجاهدین بعلت “عدم درک ابعاد ایدئولوژى این سازمان و تفاوت هاى آن با “اسلام” آیت الله ها است که نهایتا باعث برداشتهاى روبنائى و فرمالیستى از اسلام شده و مثلا میبینیم که مساله “حجاب” در راس آن قرار میگیرد . . . حاصل کار آنکه آنقدر توجه به “روسرى” زن مجاهد جلب میشود که “محتواى” زیر روسرى بکلى فراموش میگردد”. (مجاهد ٢٢٩، ص ١۴، تاکید از ماست). اما واقعا محتواى زیر روسرى زن مجاهد چیست؟ هزار و یک چیز ممکن است باشد، اما دقیقا از آنجا که این محتوى آن فرم را با اشتیاق بخود پذیرفته است، وجود یک چیز در زیر آن روسرى ها قابل تردید نیست، پذیرش عقب ماندگى، نابرابرى و بندگى خود. تفاوت زن مجاهد با زنان با حجاب دیگر در اینست که اگر این دومى به این مصائب تمکین میکند و از آن رنج میبرد، زن مجاهد براى تثبیت این بندگى و نابرابرى فعالانه تلاش میکند.

آویزان شدن به مارکسیسم براى دمکرات نمائى
اگر مجاهد را موظف کنید که تنها با احکام منتج از دستگاه اسلامى خود سخن بگوید، آنگاه حتى یک کلمه در دفاع از آزادى زن نمیتواند بر زبان بیاورد. وام گرفتن از مارکسیسم و نسبت دادن ماتریالیسم تاریخى و اندیشه هاى سوسیالیستى علمى به قرآن دیگر یک عادت مجاهدین شده است. خانم رضوانى نیز در مقاله خود به همین شیوه توسل میجوید:

“فلسفه مجاهدین بطور کلى در باره عقب ماندگى زن چنین است: بر اساس قرآن، در ابتداى خلقت همه افراد بشر مساوى بوده و از برابرى اجتماعى برخوردار بودند، با توسعه و تکامل وسائل و ابزار تولید و تولید مازاد بر احتیاج ، استثمار گروهى از گروه دیگر آغاز شد، مادر که محور امور بود و قدرت کافى در جامعه داشت با تقسیم کار به عقب رانده شد و پدر قطب و محور خانواده گردید. با شروع جوامع پدرسالارى و بروز تضادهاى اجتماعى استثمار بشر شروع شد و در طول تاریخ به اشکال و شیوه هاى مختلف در دوران برده دارى، زمین دارى و سپس سرمایه دارى ادامه یافت”. (مجاهد٢٢٩،ص ٢٩)
هر کس کمترین آشنائى با مارکسیسم و بویژه کتاب منشاء خانواده، مالکیت خصوصى و دولت، اثر انگلس داشته باشد به وضوح در مى یابد که این تحلیل قرآنى با مقدارى تغییرات و اسلامیزه شدن از این کتاب به عاریت گرفته شده است. وگرنه در قرآن و اسلام نه از ایده کمون اولیه، نه از مفهوم وسائل تولید و محصول اضافه، نه از نظام مادرشاهى، نه تقسیم کار و کار خانگى و نه مبانى پیدایش جامعه پدرسالارى و تکامل جوامع از برده دارى تا سرمایه دارى خبرى نیست. براستى اگر یک پاراگراف انگلس براى پوشاندن اینهمه عقب ماندگى کافى است، آیا صحیح تر این نیست که اگر کسى یک جو صداقت انقلابى دارد، تمام این عقب ماندگى را به نفع پذیرش کل مارکسیسم و سوسیالیسم علمى رها کند؟
امروز دیگر کسى نگران تاثیر اندیشه هاى اسلامى، خمینى یا مجاهدین، بر زنان ایران نیست. در واقع مساله دیگر نه بر سر مقام زن در اسلام، بلکه مقام اسلام در نزد زن است. این آن فشار واقعى است که مجاهدین را به تکاپو وامیدارد تا ظاهر خود را مطابق نیاز روز بیارایند.(۴) و در این میان دوراهى “اسلام، آرى یا نه” نه بر سر راه زن ایرانى بطور کلى بلکه فراروى “زن مجاهد” بطور اخص قرار گرفته است. زن جزئى از جامعه و بخشى از هر طبقه اى است که به آن تعلق دارد. اما در عین حال زن یک قشر تحت ستم متمایز است. به این عنوان، حتى زن مجاهد نیز، هر قدر منافع سیاسى – طبقاتى خاصى که مدافع آن است او را به همسوئى با طبقه حاکم و لاجرم تحکیم افکار و اعتقادات عقب مانده این طبقه سوق بدهد، باز هنوز این امکان را دارد که بعنوان جزئى از یک قشر تحت ستم به موقعیت عینى نابرابر خود بیاندیشد.

شاید براى بسیارى از آنان، خلاصى از افکار عقب مانده و مردسالارانه حاکم، مقدمه اى براى پیوستن به صف مبارزه براى رهائى کل جامعه، به صف سوسیالیسم باشد.

توضیحات
(١) در اینجا صرفا ترجمه فارسى آیات را به نقل از کتاب تاریخ اجتماعى ایران، بخش “حقوق فردى و اجتماعى زنان بعد از اسلام” جلد چهارم، نوشته مرتضى راوندى درج میکنیم.
(٢) کتاب نهج البلاغه نیز سند خوبى براى اثبات این نظریه ماست که نظرات ضد دمکراتیک و مردسالارانه اسلام در همان صدر اسلام فرموله و تثبیت شده اند.

(٣) بخشى از “خطبه وداع” که محمد در آخرین سفر حج ایراد کرده است، نقل شده در کتاب تاریخ اجتماعى ایران.

(۴) از جمله این اقدامات یکى هم ابداع پست “همردیف مسئول اول “سازمان مجاهدین و اعطاى این مقام به “ذیصلاح ترین زن تشکیلاتى” در این سازمان است. منطق ساده لوحانه این حرکت نمیتواند بر کسى پوشیده مانده باشد. اگر مقام زن در اسلام چنگى بدل نزد، شاید سر هم بندى کردن سمبلى براى مقام زن در سازمان مجاهد، همانطور که مقام زن در کابینه هویدا، مساله را رفع و رجوع کند. همانطور که انتظار میرفت، همردیف مسئول اول در بدو ورود کار خود را با پیامى به زنان در آستانه روز تولد فاطمه زهرا آغاز کرد، که دست بر قضا حوالى ٨ مارس (یعنى روز جهانى زن که به پیشنهاد و توسط کمونیستها برقرار شده است) اتفاق افتاده است! در مورد موعد و مناسبت روز جهانى زن، لااقل ، اسلام “فقاهتى و راستین” ظاهرا اختلاف نظرى ندارند.