پیامدهای آخرین جدایی در حزب کمونیست ایران و کومله و سیاست حمید تقوایی – محمد آسنگران

مقالات

مقدمه
هشت ماه قبل آخرین انشقاق در حزب کمونیست ایران و کومله اتفاق افتاد. میگویم آخرین جدایی زیرا قبلا چندین بار جریانات دیگری از این حزب جدا شده اند. این جدایی نتیجه اختلافات سیاسی چند سال گذشته در این حزب بود. اختلافاتی که علیرغم بیان رسمی و غیر رسمی آن از جانب هر دو جناح آن ریشه در جدال گرایشات چپ و راست در این حزب داشت. اختلافاتی که بر اساس سیاستهای منتشر شده هر دو جناح نهایتا این حزب را به دو جناح چپ و راست تقسیم کرد. همزمان که اختلافات در حزب عمق بیشتری می یافت هر دو جناح میدانستند که به دو حزب تقسیم میشوند.
جناح راست به رهبری ابراهیم علیزاده علیرغم تجارب گذشته، ابتدا تمام تلاش خود را بکار گرفت که بگوید اختلافی وجود ندارد. همزمان جناح چپ این حزب که مدعی وجود اختلاف سیاسی و جنبشی در حزب بود، نقد خود به جریان راست را قطره چکانی مطرح میکرد و خواهان جدایی نبود. جناح چپ علاقه مند بود به شرطی که حذف نشود به همزیستی خود با جناح راست ادامه بدهد. اما همزمان علاقه ای به سیاست جناح راست هم نداشت. با این حال رفیق صلاح مازوجی به عنوان نفر اول جناح چپ مرتب از در سازش با جناح راست و آرام کردن منتقدین درون حزب وارد میدان میشد. همین روش نشان میداد که هر دو جناح از سنت مشترکی رنج میبرند.
برعکس جناح چپ که اعتماد بنفس لازم برای مقابله با جناح راست را نداشت و امیدوار بود همزیستی با جناح راست ادامه داشته باشد، ابراهیم علیزاده به عنوان رهبر جناح راست این بار برخلاف موارد قبلی با طرح و برنامه از پیش آماده اختلافات درونی حزب را به نفع گرایش خود مدیریت کرد. در یک پروسه دو ساله بجز کمیته مرکزی حزب که امکان تغییر آنرا نداشت، توانست تمام ارگانهای حزبی را به شکل خزنده و ناسالم قبضه کند و افراد جناح منتقد را حذف نماید. در تمام این دوره دو ساله جناح چپ کجدار و مریز عمل کرد و مدام دنبال راهی برای همزیستی بود. هدف علیزاده اما تسلیم کردن جناح چپ یا خلع آنها از همه ارگانهای حزبی بود تا از این طریق بتواند در زمان جدایی دست بالا داشته باشد.
ناگفته نماند اعتماد بنفس علیزاده این بار تنها ناشی از کم اعتماد به نفسی جناح مقابل نبود. او از حمایت ضمنی همه احزاب ناسیونالیست کرد و برادر بزرگش اتحادیه میهنی هم برخوردار بود. جریانات زحمتکشان و افراد پراکنده ناسیونالیست و “روند سوسیالیستی” که قبلا همگی به دلیل مخالفت با کمونیسم کومله از آن فاصله گرفته بودند، مستقیم و غیر مستقیم در حمایت از جناح راست علیزاده وارد میدان شدند.
ابراهیم علیزاده هنگامیکه بر خلاف اساسنامه حزبش خود را ملزم به رعایت تصمیمات کمیته مرکزی حزب نمیدانست و اساسا کمیته مرکزی حزب را برسمیت نمیشناخت، برای تعیین تکلیف این اختلافات تصمیم به تدارک برگذاری کنگره کومله گرفت. این در شرایطی بود که طبق موازین مصوب این حزب، کومله یک سازمان منطقه ای حزب بود. این یک تصمیم تعیین کننده برای او بود. زیرا او قبلا با اتکا به حمایتهایی که از جانب ناسیونالیستها شده بود و قدرت نظامی و داشتن اکثریت در کمپ زرگویز، قبلا سیاست حذف جناح چپ را در اردوگاه و خارج کشور اجرا کرده بود.
بعد از این اقدامات بود که کنگره جناح راست را برگزار کرد. در روز روشن و بطور رسمی و کتبی حدود نیمی از اعضا حزبش را از دخالت در تدارک کنگره و کاندید شدن و رای دادن محروم کرد. در تمام ارگانهای حزبی نه تنها رهبری حزب و کمیته مرکزی آن، بلکه حتی یک عضو جناح چپ از کانالهای رسمی در جریان تدارک و انتخابات و برگزاری کنگره قرار نگرفت. هدفش از این عمل شبه کودتایی این بود که جناح چپ حزب را به کنج دیوار براند. با این سیاست میخواست یا جناح چپ تسلیم شود، یا برود و از امکانات حزب محروم شود.
با برگزاری سر خود کنگره جناح راست که تمام پروسه تدارک آن بر خلاف ضوابط حزب مربوطه بود، این جناح عملا سفره خود را از حزب کمونیست ایران و کومله جدا کرده بود. با آغاز کنگره جناح راست راهی بجز تسلیم یا رسمیت دادن به جدایی برای جناح چپ نمانده بود. در این شرایط جناح چپ راه دوم را انتخاب کرد. بعد از آغاز بکار کنگره جناح راست کومله که هیچ شباهتی با کنگره های قبلی در تاریخ این سازمان نداشت، جناح چپ به جدایی رسمیت بخشید و آنرا علنی اعلام کرد. به محض برسمیت شناختن جدایی از جانب جناح چپ، جناح ابراهیم علیزاده اعلام کرد ما در حال برگزاری کنگره “قانونی” خود بودیم که شنیدیم جناح مقابل ما از حزب و کومله جدا شده است. بر اساس اسناد منتشر شده هر دو جناح این حزب، پروسه واقعی جدایی آنها هشت ماه قبل از این تاریخ رسمیت یافته است.
مشکلی که بلافاصله و در حین برگزاری کنگره جناح راست اتفاق افتاد این بود که جمعی از کادرها و اعضا رهبری جناح چپ برای مذاکره و اجرای عملی جدایی در اردوگاه زرگویز وارد این اردوگاه شدند. ورود آنها از همان ابتدا با مانع جناح راست مواجه شد. جناح راست تا به امروز هم حاضر به مذاکره با نمایندگان جناح چپ نشده است که بر سر پروسه جدایی توافقی را امضا کنند.
همان روزهای اول جناح راست با اطلاعیه تهدید آمیز دبیرخانه، تلاش کرد قدرت اسلحه را به رخ رفقای جناح مقابل بکشد. این عمل زشت و غیر انسانی جناح علیزاده، با عکس العمل تند جریانات سیاسی اپوزیسیون مواجه شد در نتیجه فضا تا حدودی آرام شد. اما جناح راست تصمیمش را گرفته بود که اردوگاه را با اتکا به “اکثریت داشتن در این کمپ و البته قدرت اسلحه” از وجود اعضا جناح چپ خالی کند و نهایتا چند روز قبل مانع ورود آنها به اردوگاه شدند و چند اطلاعیه در نقد و توجیه این عمل زشت و غیر انسانی از جانب هر دو جناح منتشر شد. با انتشار این اطلاعیه ها حمید تقوایی یکی از کسانی است که به عنوان نفر سوم، این تحولات درونی حزب کمونیست ایران را بررسی و قضاوت و سیاستش را در یک نوشته منتشر کرده است. پایین تر به بررسی نوشته او خواهم پرداخت.
سیاست حمید تقوایی در مورد این جدایی و پیامدهای آن !
در پروسه اختلافات چند ساله دو جناح مذکور در حزب کمونیست ایران، حمید تقوایی تا آخر سکوت کرد. اما سکوتش نشان از ناگفته ها داشت. او قلبا خود را با ابراهیم علیزاده هم خط و هم سنت میدید. اما فضای چپ ایران روی خوشی به سیاست علیزاده نشان نمیداد و حمید تقوایی هم چون آن اختلافات را بقول خودش “کم اهمیت” میدانست و “تفاوتی بین هر دو جناح نمیدید” سکوت را بهترین گزینه میدانست. اما بعد از جدایی دو جناح حزب کمونیست و کومله، همکاری جناح چپ با حزب حکمتیست آن عاملی بود که حمید تقوایی را قلقلک داد که او هم برای خود یارگیری کند.
بعد از بالاگرفتن تشنج و ممانعت جناح راست از ورود رهبران و فعالین جناح چپ به اردوگاه زرگویز، حمید تقوایی ظاهرا از سر مصلحت و طرح راه حل برای رفع این تشنج، ابتدا گفته است هر کس از حزبی جدا بشود باید اسم دیگری برای خود برگزیند و حقی هم بر اموال و امکانات آن حزب ندارد. بعد به دلیل انشعابی خطاب کردن هر دو جناح نسبت به همدیگر، حمید تقوایی تلاش کرده است راهی نشان بدهد که تعیین کند چه کسی انشعاب کرده است و از اینجا به فرمول تعیین اقلیت و اکثریت اعضا اتکا میکند. او رای گیری از اعضا هر دو حزب را برای تعیین این نتیجه گیری طرح کرده است. اما با وجود همه این داستان سرایی و طرح دادن ها و…. بالاخره حرف دلش را با کمی اغماض بیان کرده و نوشته است: جناح چپ پیشنهاد ابراهیم عڵیزاده را بپذیرد و از اردوگاه خارج بشود. یعنی همان چیزی که از هشت ماه قبل جریان راست به رهبری علیزاده خواهان آن بوده است.
این سیاست را البته در پوشش محلی گری و منطقه گرایی توضیح میدهد که معتقد است همه جریانات و احزاب کرد به آن آغشته هستند. با این حال در این سیاست منطقه گرایی از نظر او حق با ابراهیم علیزاده است و چون کومله مهم است و ابراهیم علیزاده هم رهبر کومله است و….پس باید حق حاکمیت او بر اردوگاه و اسم کومله و حزب کمونیست ایران را برسمیت بشناسد. این نوع استدلال مرا یاد داستانی انداخت که وصف حال این سیاست و انصاف نویسنده است.
میگویند بعد از مرگ پدر، دو پسر بر سر ارث و میراث با هم اختلاف پیدا میکنند. یکی از آنها به دیگری میگوید این زمینها که کلی زحمت و کار لازم دارند، برای من و در عوض تمام آسمان که میلیونها هکتار است برای شما، آسمان کار و زحمتی هم ندارد و صبح تا شب میتوانید از تماشای آن لذت ببرید. این ماشین و خانه برای من کل شاهراه اتوبان که هزاران ماشین در آن واحد روی آن حرکت میکنند برای تو….
حمید تقوایی که خیلی منتقد “اردوگاه داری و سیاست محلی گرایی و منطقه گرایی” است پیشنهاد میکند اردوگاه برای ابراهیم علیزاده باشد و جناح چپ اگر میخواهد منطقه گرا نباشد بقای اردوگاه و امکانات مالی و … را به لقای سراسری فعالیت کردن ببخشد. از نظر او ابراهیم علیزاده حق حاکمیت بر اردوگاه را دارد چون کومله جایگاه مهمی در حزب دارد و از نظر او کومله به اسم علیزاده ثبت شده است!؟ بالاخره ما نفهمیدیم اگر اردوگاه بد است چرا مدافع حق ابراهیم علیزاده بر آن شده است و اگر خوب است و کومله اهمیت دارد چرا جناح چپ را از آن منع میکند؟
اجازه بدهید طرح های بی خاصیت و ذهنی مکانیسم تعیین اکثریت و اقلیت و از این راه تعیین حق و حقوق بر اردوگاه و مالکیت اسم حزب و رای گیری از اعضا دو حزب و… را کنار بگذاریم که خود نویسنده هم آنرا جدی نگرفته است. زیرا جناح راست حتی حاضر به مذاکره با جناح مقابلش هم نیست، چه برسد به رای گیری و پذیرش نتیجه آن از جانب دو طرف دعوا.
بنابر این به دو موضوع سیاسی قابل بحث در نوشته حمید تقوایی میپردازیم. حق حاکمیت ابراهیم علیزاده بر اردوگاه زرگویز و نقد او به احزاب کردستانی که گویا همگی اشکالشان منطقه گرایی است. هر کسیکه سواد ابتدایی زبان فارسی را داشته باشد میفهمد که ترم منطقه گرایی و محلی گری ترمی جغرافیایی است و به مکان و جغرافیا رجوع میکند. با این تفاسیر تازه برای شناخت از سیاست احزاب از نظر حمید تقوایی، دیگر لازم نیست به طبقه و جنبش و گرایش سیاسی و منافع مادی و غیره احزاب رجوع بشود. کافی است بدانید طرف منطقه گرا هست یا نیست.!؟
اولا با این ترم بی پایه و من درآوردی همه احزاب دنیا محلی و منطقه گرا هستند. زیرا هر کدام به جغرافیای خاصی تعلق دارند هیچکدام جهانی نیستند. تازه با توجه به دانش و توان بشر امروز زمین ما نقطه ای از جهان بیکران است و کره زمین را هم محلی و منطقه ای باید فرض کرد. دوما بزرگی و کوچکی منطقه مورد بحث او نیست. سوما مضمون سیاست این احزاب انگار مهم نیست و کافی است معطوف به منطقه خاصی فعالیت کنید تا محلی گری و منطقه گرایی شامل حال شما بشود. اما مالک این تز جدید احتمالا خواهد گفت منظورش کشور و دولت است. پاسخ من به او این است اگر منظورش کشور و دولت است چرا از نظر او در مورد کردستان عراق و سوریه این تز صادق نیست. چرا احزاب حاکم و اپوزیسیون در این منطقه را تاکنون با تز محلی گرایی و منطقه گرایی نقد نکرده است. چرا تشکیل حزب کمونیست کارگری کردستان را تا کنون شامل این تز ندانسته است و یک کلمه در آن مورد ننوشته است؟ چرا کردستان سوریه و احزاب حاکم آنجا تا کنون شامل این تز نشده اند. زیرا حاکمیت احزاب نزدیک به پ.ک.ک در کردستان سوریه را عین حکومت مردم از پایین و حتی حکومت شورایی میدانند و کاظم نیکخوه اینرا به صراحت بیان کرده است و حمید تقوایی بیانیه حق زن در این منطقه را ستایش کرد و در کنگره ٩ حزب هم علیرغم نقد من، پیام حمایت و همبستگی برای این حکومت منطقه ای و محلی تصویب کرد.
بنابر این خاصیت این تز محلی گرایی و منطقه گرایی چیست که تازه وارد بازار سیاست شده و فکر میکند همانند “دیپلماسی کمونیستی” و “کمونیسم سیاسی” و ماهیت اقتصادی “دزد سالاری جمهوری اسلامی ایران” و… کشف تازه ای کرده است. من فعلا کاری به این ندارم که حتی در حزب مربوطه هم کسی این تزها را جدی نگرفته و بکار نمیگیرد. او خودش تز میآورد و خودش هم تکرارش میکند ولی هنوز خریداری پیدا نکرده است. خارج از ماهیت و سرنوشت تزهای “جدید”، از کی تا حالا کمونیستها ماهیت جنبشی و طبقاتی و گرایش سیاسی احزاب را کنار گذاشته و احزاب و سازمانها را بر اساس منطقه و محل جغرافیای فعالیتشان ارزیابی کرده اند.
مثلا اگر در همان کردستان عراق و سوریه یک جریان چپ و مردمی میتوانست قدرت و حاکمیت داشته باشد و مردم را در ارگانهایی شورایی خود سازمان میداد و این شوراها اداره جامعه و امکانات آنرا برای رفع نیازهای مردم بکار میگرفتند بد میشد چون منطقه ای و محلی بود؟ یا نه به زعم حمید تقوایی فعلا این قدرتهای محلی باید عاید جریانات ناسیونالیست باشد و کمونیستها فقط وقتی حق دست بردن به حکومت و اداره جامعه را دارند که کل کشور را شامل بشود. یا به قول جریانات تروتسکیستی چون انقلاب جهانی است حکومت کارگری در یک کشور بی معنی است و باید انقلاب جهانی سازمان داد و این هم فعلا وقتش نرسیده است؟ بالاخره معنی عملی این تز چیست که به بازار تزهای بی خاصیت قبلی اضافه کرده است. تصور نمیکنم معنی دیگری بجز قلم گرفتن از ماهیت طبقاتی و جنبشی و گرایشی احزاب مربوط و منع کردن کمونیستها از نقد و حاشیه ای کردن آنها در هر جا که ممکن است داشته باشد.
اما در ته این همه مجاهدت و تز آوردن و طرح دادن و… یک واقعیت سیاسی خوابیده است. حمید تقوایی میداند تزهای حمایت از چهارده امضا و مسیح و حمایت از کمپین نه به جمهوری اسلامی رضا پهلوی، که صراحتا گفت (این کمپین در جهت آزادی و برابری و رفاه است و قابل دفاع) آبی برای او گرم نکرد و هیچکدام از آنها او را جدی نگرفتند. فکر کرده حالا که در سطح سراسری این تزها کار نکرد، شاید در کردستان با روی خوش نشان دادن به مهتدی و علیزاده بتواند گوش شنوایی پیدا کند. در این مورد هم همانند موارد قبلی از حالا صریح به او گوشزد میکنم که باز هم ناشیانه وارد سیاست شده است. سیاست راست معامله گرایانه و نان قرض دادن به جریانات راست اگر نتیجه ای داشت پیشکسوتانش شکست نمی خوردند. باور کنید این عادی سازی از فالانژیسم عبدالله مهتدی و او را یک جریان عادی سیاسی دانستن و امتیاز دادن به علیزاده و اسم کومله را به نام آنها ثبت کردن و حق حاکمیت علیزاده بر اردوگاه را برسمیت شناختن راه بجایی نمیبرد.
همچنانکه حمید تقوایی غیر مستقیم از جناح چپ خواسته است که اسمش را تغییر بدهد و پیشنهاد ناسیونالیستهای کرد مستقر در اردوگاه کومله را قبول کند، گوش شنوایی پیدا نخواهد کرد. اما این سیاستها و تزهای سطحی دارند از راست روی به جوک و مزاح تغییر ماهیت میدهند.
همگان میدانند که جریان مهتدی و ایلخانیزاده و ابراهیم علیزاده در پروسه نزدیک شدن به هم قرار گرفته اند و مهتدی یک پاش در شورای مدیریت گذار و پای دیگرش در میان احزاب ناسیونالیست کرد مشغول پیدا کردن راهی برای مذاکره با جمهوری اسلامی است و در عین حال فراموش نمیکند که دم در کارمندان درجه سه وزارت خارجه این و آن کشور چمپاتمه بزند شاید جواب سلامش را بدهند. کارنامه ناسیونالیستی جریان عڵیزاده هم عیان است. همکاریش با پژاک و اطلاعیه مشترک با جریانات ناسیونالیست کرد و تلطیف خبات اسلامی به عنوان یک جریان کردستانی که میشود با او همکاری کرد و شرکت در کنفرانس ملی کرد و کنگره ملی کرد و برسمیت شناختن حق مذاکره با جمهوری اسلامی و… بر کسی پوشیده نیست. این در حالی است که جناح چپ به رهبری صلاح مازوجی هر کمبود و نقصی در دفاع از سوسیالیسم و کمونیسم داشته باشد، یا هر تعبیری از کمونیسم داشته باشد، خود را متعلق به این صف میداند و منتقد گرایش ناسیونالیستی ابراهیم علیزاده و جریانش است. در مقابل مهتدی و روند سوسیالیستی یا بهتر بگویم روند ناسیونالیستی هم موضع انتقادی روشنی داشته است.
اینکه کسان دیگری گفته اند اردوگاه مهم نیست و جریان چپ نباید خود را وابسته و محدود به آن بداند یک مسئله معتبر و قابل بحث است. اما قضاوت سیاسی هر انسان کمونیست و حتی چپ و منصفی باید از بر مبنای سیاستهایی باشد که طرفین این جدال تا کنون منتشر کرده اند. ما اکنون با یک حزب کمونیست و کومله کمونیست از یک طرف و یک دو جین ناسیونالیست پرت شده از صف کومله مواجه هستیم. بنابر این میتوان گفت امروز دو جناح چپ و راست حاصل سازمان کومله شده است. نزدیکی و دوری به هرکدام از این دو جناح امری سیاسی است و نه حقوقی. آقای تقوایی میتواند مبانی حق را از نو برای خود تعریف کند و جایگاه جنبشها و گرایشات سیاسی و طبقاتی را در برخورد به این احزاب قلم بگیرد و به تز محلی و منطقه ایش بچسبد. اما در دنیای سیاست و واقعیات جامعه و جنبشهای سیاسی داستان دیگری عمل میکند. شک نکنید او با دیدن این نقد تلاش میکند همین تزهای نیمپز خود را طور دیگر توجیه کند. اما یک اصل ثابت همچنان بر افکار او حکم میراند و آن هم در راست روی و رو کردن تزهای نیم پز ثابت قدم خواهد بود. البته این تصمیم به انتخابی است که آگاهانه گرفته است.