آب در لانه مورچگان – ایرج فرزاد

مقالات

به این جملات دقت کنید:

۱. [“تغییر اوضاع سیاسی ایران، شکست دو خرداد، مقابله سنت های سیاسی مختلف موجود در جنبش سرنگونی برای تامین رهبری جنبش اعتراض مردم، همه احزاب جدی را در مقابل مسئله سازمان سازی حزبی به معنی اخص کلمه قرار داده است. همه احزاب در حال گذار از شیوه کار جنبشی به شیوه فعالیت سازمانی تر هستند. این «مشغله» برای ما، به ناچار، پای تئوری سازمان حزب را به میان میکشد و ما را در مقابل مسائل جدیدی قرار میدهد که باید به آنها پاسخ به گوئیم.»]     (کورش مدرسی، کمیته های کمونیستی- مارس ۲۰۰۶)

۲. [«گرایش چپ و راست در جنبش کارگری»

 

جنبش کارگری ایران دارای دو گرایش چپ و راست است. شکل گیری گرایش چپ و راست در جنبش کارگری ایران حول راه های متفاوت برای دستیابی به خواستهای کارگری شکل گرفته و اختلافات این دو گرایش مرکز مباحث جنبش کارگری از انقلاب ۱۳۵۷ تاکنون بوده است. از جمله حول شورا و سندیکا، شوراهای اسلامی، قانون کار که می توان آنرا به نوعی به مباحث دوران انقلاب ربط داد. اختلاف بر سر تشکل کارگری با مبانی همکاری طبقاتی و یا ستیز طبقاتی (با و یا بدون اجازه از کارفرما و دولت)، سولیداریتی سنتر، سه جانبه گرایی، شورایعالی کار، مبارزه برای حداقل دستمزد و ماده ۴۱ قانون کار هم از دهه هشتاد تا کنون موضوع اختلافات دو گرایش درون جنبش کارگری بوده است.»] (رضا مقدم- دو قطبی کاذب شورا و سندیکا)

پاراگراف اول، صریح و روشن «مبنا» کمیته های کمونیستی کذائی را توضیح داده است. کمیته های کمونیستی مذکور، مطلقا در تداوم بحثها و جدل ها حول تشکل های کارگری نیست. نویسنده و تدوین کننده آن تزها، بر تاریخ جدالها و بحثهای بسیار مهمی که پس از تشکیل حزب کمونیست ایران، در آن حزب مطرح شدند، نقطه پایان گذاشته است و «سرخط» آمده است. گرچه در ادامه استدلالها اشاراتی به تاریخ آن جدالها کرده است، اما او بهیچوجه قصد ندارد، به تفاوتها در جوهر اتحادیه، سندیکا، هیات نمایندگی و…با جنبش مجمع عمومی و شورا بپردازد و آن «دوقطبی» را در زمان طرح بحث «کمیته های کمونیستی» کذائی، بشکافد. برای او هم، آن دوقطبی «کاذب» بود. به همین دلیل است که میبینیم «کمیته های کمونیستی» ایشان، نه مقطعی از آن جدالها و مصافها، که «ابتدا به ساکن» صف بندی بین «چپ و راست»، بر بستر « تغییر اوضاع سیاسی ایران و شکست دو خرداد» بود. تماما معلوم است که «کمیته های کمونیستی» در نتیجه «سرخوردگی» از «دو خرداد» و به هوا رفتن توهمات به «گفتمان» مذکور بود. «اسلاف» آن روند سوسیالیسم ملی، در نمایشی مسخره همه توش و توان خود را بکار گرفتند تا نشان بدهند که «جنبش دوخرداد»، هژمونی خود را بر تمام جنبشهای اجتماعی و از جمله جنبش کارگری اعمال میکند تا رژیم اسلام سیاسی را به مسیر «متعارف» انباشت سرمایه در ایران هدایت کند. سوسیالیسم ملی، چنان دست و پای خود را گم کرد که در درون حزب کمونیست کارگری، جنبش «استعفا» راه انداخت. اما، آن خوش باوری و اعتماد به «بورژوازی خودی»، اینها را زمینگیر کرد و این بار «جنبش استعفا»، اثری از «شورشیان آوریل ۱۹۹۹» علیه کمونیسم کارگری در خود آن «طغیان» باقی نگذاشت. با اینحال آثار «شکست» دوخرداد، پس قراولان را هنوز «قانع» نکرده بود. به ناچار در دنیائی سرشار از توهم و شیون و عزا، از شکست دوخرداد یک «شهید کربلا» ساختند. کمیته های کمونیستی کذائی، محصول مستقیم آن شام غریبان است. کمیته های کمونیستی در برابر اشکال مختلف سازمانیابی جنبش کارگری، خنثی و «بیطرف» است، آن کمیته های کمونیستی، آلترناتیو «چپ» درمقابله با «سنت های سیاسی مختلف موجود در جنبش سرنگونی» بودند. بگذرم از اینکه خاستگاه و تکیه گاه آن «چپ» و «کمیته های کمونیستی» به تعبیر مستقیم و سر راست همان دوران، نه جنبش کارگری، که اساسا «جنبش دانشجوئی» و «داب» بود. کمیته های کمونیستی مذکور، قرار بود با تکیه بر بخش کوچکی از جنبش چپ دانشجوئی، در حقیقت آلترناتیو جدیدی را در برابر بحث مهم کمونیسم کارگری و منصور حکمت: «حزب و قدرت سیاسی» به صحنه پرتاب؛ و در دسترس تمامی طیفهای چپ غیر کمونیستی موجود، قرار بدهد. این یک پاتک رّندانه در برابر مبانی کمونیسم کارگری و بحثهای مربوط به «سیاست سازماندهی کمونیسم کارگری در میان کارگران» بود. آن جست و خیز با ضرباتی که اینها به «داب» وارد کردند، از تک و تا افتاد، اما تاثیرات بسیار مُخرّبی در «تصویر» کمونیسم کارگری برجای گذاشت. چه، تمامی آن مُهملات زیر تابلو «حکمتیسم» فرمول بندی شد و میدان هجمه تمامی خرده بقایای طیفهای چپ ۵۷ی و کارگر کارگری ها را به چیزی که اینها «موضع حکمتیستها» نامیدند، فراهم کرد و به بقایای سوسالیسم ملی و خلقی در هیات آن محافل مهجور، جان تازه ای داد.

پاراگراف دوم از رضا مقدم، حتی بی پرده تر است. او میگوید دو قطبی سندیکا و شورا، «کاذب» است. آنچه که از نظر او «واقعی» است «گرایش چپ و راست» در جنبش کارگری است که از نظر او «شورایعالی کار» و «سولیداریتی سنتر» و شوراهای اسلامی، گرایش «راست» و سندیکا، اتحادیه، مجمع عمومی و شورا «قلفتی» گرایش «چپ». شاید آش را چنان شور دیده است که رویش نشده اضافه کند که سپاه پاسداران، «بنیاد مستضعفین» و دفتر مقام معظم هم به جناح «راست» جنبش کارگری تعلق دارند! چه، اینجا هم، به روشنی روی دیگر سرخوردگی از دوخرداد را میبینیم. رضا مقدم در گرماگرم «کناره گیری از صفوف کمونیسم کارگری»، بدون لکنت زبان نوشت که دلیل آن تصمیم تاریخی او در کجا ریشه داشت: «هزمونی جنبش دوخرداد، بر همه جنبشهای اجتماعی سیطره یافته است و جنبش کارگری نیز «دیر یا زود» باید به آن سرنوشت محتوم گردن بگذارد. اینجا آن دو پارگراگراف انگار توسط یک نفر نوشته شده باشند. بحث هر دو، واقعی بودن گرایش «چپ و راست» و کاذب بودن دو قطبی جنبش مجمع عمومی و شورا با سندیکا، اتحادیه و … است.

اولی را که کلا سیاست را کنار گذاشت، نمیدانم، اما این دومی در متن براه افتادن جنبش مجمع عمومی در جنبش کارگری ایران، دچار «پانیک» شده است. چه، اگر چه در همان ایام طرح بحثهای مجمع عمومی و شورا و اتحادیه و سندیکا در حزب کمونیست ایران و آن هنگام که او هنوز این ور دیوار بود، او همین گرایش «راست» فعلی اش را تحت عنوان اینکه جنبش کارگری همواره «قانونی» است، دو دستی چسپیده بود. هر دو اکنون با حرکات جنبش کارگری، دیگر باید فهمیده باشند: «هرکس با مبانی کمونیسم کارگری و سیاست سازماندهی آن در میان کارگران و تدوین کننده آن اصول: منصور حکمت» در افتاد، «ور افتاد». اینها از اینکه جنبش کارگری خود رویش را بسوی آن سیاستها چرخانده است، دست و پای خود را گم کرده اند. زیاد هم به بیراه نرفته اند، پذیرش «انزوا» از جنبش کارگری و برجسته شدن ارتباط مستقیم سوسیالیسم ملی و کارگر کارگری با سیاستهای بورژوائی، برای اینها و بویژه این دومی، که به این توهم دچار شده بود که در گذشته «بحثهای کارگری»، حیاط خلوت او بوده است، واقعا دشوار است و شاید عاملی برای دیپرسیون سیاسی. این لجاجت آمیخته به تنفر از کمونیسم کارگری و منصور حکمت، دیگر ناچار به هذیان شانه خواهد زد. اینها ناچاراند، قدری صریح تر به همتاهای خود در «داخل» و در زیر مجموعه «جبهه پایداری اصولگرایان»، امثال حسین اکبری، دخیل ببندند و به یکدیگر در این سراشیبی، روحیه بدهند که در ادامه یاس و سرخوردگی از ایجاد یک جبهه موتلف علیه کمونیسم کارگری و جنبش مجمع عمومی، حالا دیگر به «گاز گرفتن» از یکدیگر منجر شده است.

اما برای دنباله روان، که هیچ علاقه ای به خاراندن سر خود ندارند، جهان انگار فریز شده است، چه، شاید در یک «تعقل پویا»، انگار هیچ اتفاقی برای اینها نیافتاده است. اینها ترجیح داده اند، به صوفی های بحث موهوم کمیته های کمونیستی تبدیل شوند و در آن دنیای مالیخولیا به مناجات کرامات شیخ خود مشغول بمانند. بهرام مدرسی و اسد گلچینی، چنین مرقوم فرموده اند:

«پیشنهاد ما برای این تشکیل کمیته های کمونیستی هتسند که قبلا در جایی دیگر به آن پرداخته ایم. تشکل توده ای طبقه کارگر مجمع عمومی و تشکل فعالین اصلی و رهبران کارگری کمیته های کمونیستی است.» (بهرام مدرسی و اسد گلچینی، ۱۳ نوامبر ۲۰۲۱)

با توجه به آنچه که در باره «کمیته های کمونیستی» گفتم و بحث مشترک «گرایش چپ و راست» اینها با رضا مقدم در باره جنبش کارگری، انگار دفتر پژوهشی ها متوجه شده اند خود چه میگویند. عنوان نوشته شان، این بار این است:

«سفسطه گری» در بحث سندیکا و مجمع عمومی.

واقعا!

در رابطه مستقیم با اوضاع سیاسی ایران

اما باز شدن این شکاف، در متن اوضاع فعلی سیاسی، نشان از یک حقیقت دارد: کمونیسم ملی و جریان کارگر کارگری که تولد دوباره خود را با جنبش دوخرداد جشن گرفت، دارد انزوا از جنبش کارگری و «بی تاثیری» خود را این بار نه فقط در مورد «استقلال» از «امپریالیسم» شاهد است، بلکه فراتر از آن میبیند که بساط و بازار مکاره آبروداری برای بورژوازی خودی در پرده کارگر کارگری، نه از جانب «روشنفکران بیرون از طبقه» و یا از سوی مدافعان «تئوریهای وارداتی»، که از درون خود جنبش کارگری و در جنبش مجمع عمومی و از زبان و کلام تعداد زیادی از فعالان کارگر، دارد تخته میشود. جنبش مجمع عمومی، آب در لانه مورچگان «جناح کارگری»دوخرداد و «جبهه پایداری»، و در یک کلام آشفته کردن اوهام ارتجاعی کل طیفهای بورژوازی خودی، اعم از مدرن و یا «سنتی» آن بود. و شکست سوسیالیسم ملی در وجه کارگر کارگری آن، تازه نوید ظفرنمون عروج قدرتمند جنبش کمونیسم کارگری و سیطره ادبیات مبانی این کمونیسم بر جامعه است. در اوضاع بحرانی فعلی عروج این نیرو و جاذبه سیاسی، شکوهمند است. شاید به همین دلیل است که غرب و آمریکا همه تلاش خود را بکار گرفته اند تا در سیر بزیر کشیدن رژیم اسلام سیاسی در ایران، این فاصله گیری جنبش کارگری از انواع گرایشات بورژوائی و ملی و «خودی»، را خطرناکترین و غیر قابل کنترل ترین نیروی اجتماعی بدانند. در مقابل دارند با انواع سازشها و «تعامل»ها و توطئه و بند و بست پنهانی با مقامات سپاهی و سیاسی و امنیتی رژیم اسلامی، سنگرهائی را در برابر این تهدید جدی، ایجاد کنند.

این بار، برخلاف دوره انقلاب ۵۷، فعالان جنبش کارگری و نسل جوان و انقلابی و آگاه طبقه کارگر ایران، توهمات «پیش کسوتان» به جبهه ملی، مجاهدین خلق و جریانات اسلامیِ مفسر «قسط اسلامی» از آیه های قرآن را به تاریخ سپرده اند. در عین حال، خرده محافل و افراد کارگر کارگری، که از جنبش دوخرداد نیرو گرفتند و با عروج «اصلاحات»، تولد دوباره خود را جشن گرفتند، آنهائی که «جبهه پایداری اصولگرایان» را در صف جنبش و تشکلهای کارگری نوشتند و پذیرفتند، در دوره بحران انقلابی، نه تنها هیچکاره اوضاع نخواهند بود، بلکه باید به دلیل دفاع از جناحهائی از رژیم اسلام سیاسی در ایام قدرقدرتی، خود را از دید و قضاوت مردم و کارگران، پنهان کنند. این دوایر از ظرفیت توهم پراکنی در صفوف کارگران و در جامعه تهی خواهند شد و با هیچ توصیه و نصیحت آینها، اعتصابی شکسته نخواهد شد و صحنه کارخانه و خیابان برای هموار کردن سلطه جریانات بورژوائی و ملی و میهنی، رها نخواهد شد. از سوسیالیسم «مستضعف پناه» و کارگر کارگری شبه اسلامی، با سقوط حاکمیت اسلام سیاسی، با صیغه ماضی بعید یاد خواهد شد.

شکاف بین «ناسیونالیسم کارگری» و جنبش مجمع عمومی و شوراهای کارگری، نقطه شروع گسترش نفوذ افکار سوسیالیستی و سیطره مبانی کمونیسم کارگری، در جنبش کارگری و در جامعه ایران است.

ایرج فرزاد

نوامبر ۲۰۲۱

آب در لانه مورچگان