کمپین “نه به جمهوری اسلامی” و تشدید جدال آلترناتیو چپ و راست – محمد آسنگران

مقالات

اخیرا طی بیانیه ای کمپین “نه به جمهوری اسلامی” با امضا چند صد نفر از جمله رضا پهلوی و ابتکار جریاناتی مانند “حزب مشروطه و فرشگردیها و شورای گذار” منتشر شده است. چند روز قبل از اعلام این کمپین حسن شریعتمداری گفته بود که جریانات نزدیک به هم در حال مذاکره هستند که چنین کمپینی را اعلام کنند. افراد شاخص و مبتکران این کمپین بهتر از هر فاکتوری حال و روز و ماهیت این کمپین را بیان میکنند.

طیف امضا کنندگان با هر ترکیبی که فعلا دارند و بعدا خواهند داشت، نشان از تحرک جریانات راست پرو غرب و مدافعین سرمایه داری بازار آزاد است. اما تحرکشان هر ابعادی پیدا کند ماهیتشان گویای افق و آینده ای است که نمایندگی میکنند.

این جریانات و این افراد همگی خواهان کنار رفتن رژیم اسلامی و جابجایی آن با رژیمی پروغرب و مدافع سرمایه داری بازار آزاد هستند. اینها تا اعماق ضد چپ و ضد کمونیست و ضد آزادی تشریف دارند. اینرا افراد و جریانات شاخص طیف امضا کننده بارها تاکید کرده اند. آنچه از تحرک موجود باید فهمید این است که طیف راست و جریانات بورژوایی در اپوزیسیون جمهوری اسلامی، در تلاش برای آلترناتیو سازی است. اما آلترناتیو سازی آنها را بارها دیده و تجربه کرده ایم. این بار هم تکرار همان بازی کمدی خواهد بود. زیرا این جریانات بدون همراهی جناحهای ناراضی درون رژیم با آنها عاقبتی ندارند. بخشی از تحرکشان برای جلب نظر و توجه آنها است.

چشم امیدشان به جناح ناراضی درون جمهوری اسلامی و همراهی نیروهای مسلح ارتش و سپاه و بسیج است. اینها تماما از جریاناتی تشکیل شده اند که قبلا و تا به امروز هم با شعار عبور مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی و حفظ ارکان سرکوب جمهوری اسلامی خود را تعریف کرده اند. بنابر این گفتن نه به جمهوری اسلامی به قول خودشان ادامه همان سیاست چهارده امضائیها است.

آلترناتیو سازی و تحرک راست اپوزیسیون جمهوری اسلامی را بر متن تحولات جامعه امروز ایران باید بررسی کرد. این طیف در شرایطی دست به تحرک زده اند که مردم معترض و آزادیخواه ایران و در راس آن جنبش کارگری برای خلاصی از فقر و فلاکت و استبداد راهی بجز بزیر کشیدن جمهوری اسلامی ندارند. این تحرک، عمق نگرانی طیف راست در تقابل با اهداف و آرمان همین جنبش سرنگونی جاری را نشان میدهد. جنبشی که در کارخانه و دانشگاه، در محله و مدرسه و خیابان نمودهای آنرا میبینیم. آلترناتیوسازی راست اپوزیسیون اساسا برای جلب توجه دولتهای غربی و به کمک آنها به بیراهه بردن همین جنبش انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی است.

همه آنها میدانند که با به میدان آمدن جنبش کارگری و مردم فقر زده به خیابان، این جریانات شانس چندانی نخواهند داشت. همچنانکه در اعتراضات هفت تپه و هپکو و آذرآبادگان و نفت و پترو شیمی و… دیدیم که مطالبات ضد سرمایه داری این جنبش لرزه بر تن همه جناحهای رژیم و اپوزیسیون راست انداخت.

آنها خوب میدانند اکثر رهبران جنبش کارگری و فعالین جنبشهای اجتماعی در ایران ضد سرمایه و علیه همه تبعیض های سیاسی و طبقاتی در جامعه هستند. وجود چنین جنبشی در جامعه، یعنی ضدیت با سرمایه داری بازار آزاد و ضدیت با سیستم سیاسی اقتصادی حاکم. بنابر این “اتحاد” آنها در قدم اول برای عرضه کالایی به بازار است که دولتهای غربی بتوانند خریدار آن باشند.

آنها به امید تکرار تجربه خمینی در سال ۵٧ در حال جلب رضایت دولتهای غربی هستند تا از این راه بتوانند در میان مردم معترض جایی پیدا کنند و افق جنبش های انقلابی جاری در جامعه را مهندسی نمایند.

چنین تصور بچگانه ای نه عملی و نه ممکن است. زیرا لیدرهای جنبشهای اعتراضی در ایران آنها را میشناسند و نمیخواهند. دولتهای غربی هم از پایگاه اجتماعی آنها مطلع هستند و جذابیتی در آنها نمیبینند. به همین دلیل تا کنون تمایلی به بازی گرفتن آنها نشان نداده اند. آنچه می ماند جدال دو آلترناتیو جنبش چپ و راست در جامعه ایران است. جریانات بورژوایی اپوزیسیون جمهوری اسلامی میخواهند به کمک دولتهای غربی برنده این جدال باشند. اما این جدالی پایه ای و سرنوشت ساز بین دو قطب کارگر و سرمایه است که در خیابان تعیین تکلیف میشود.

این طیف که امروز شعار نه به جمهوری اسلامی را در دست گرفته است همان جریاناتی هستند که تا دیروز دنبال رفراندوم و نافرمانی مدنی بودند و امید خود را به خاتمی و موسوی گره زده بودند. اما هنگامیکه متوجه شدند جامعه با شعار اصلاح طلب اصول گرا دیگر تمامه ماجرا به میدان آمده است، یک قدم از اصلاح طلبان و رفراندم فاصله گرفتند و خواهان استعفای خامنه ای و تغییر قانون اساسی شدند تا دست به دست شدن قدرت به شکل “مسالمت آمیز ” اتفاق بیفتد. این هم نشد زیرا جامعه با شعار “نه به ستمگر چه شاه باشد چه رهبر” اعلام کرد از این اپوزیسیون راست عبور کرده است.

امروز با شعار “نه به جمهوری اسلامی” به خیال خود میخواهند همان سیاست خمینی در سال ۵٧ را پیشه کنند تا بتوانند جنبش سرنگونی انقلابی در ایران را به کج راه ببرند. رضا پهلوی که این بار نه به عنوان نماینده نرینه سلطنت بلکه به عنوان یک فرد در کنار بقیه ظاهر شده است میخواهد نشان بدهد همانند خمینی که گفت آخوند در قم مینشیند و حکومت نمیکند او هم بگوید منظورش احیای سلطنت نیست.

جامعه ایران باید ترفندها و فرصت طلبی جریانات بورژوایی راست اپوزیسیون را بیشتر از این بشناسد. چپ باید با پرچم سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و حکومت کارگری هر تاکتیک و تحرک جریانات راست را بدون لکنت زبان نقد و خنثی کند و ماهیت واقعی آنها را به جامعه بگوید. در این جدال است که سره از ناسره تفکیک خواهد شد.

بخشی از چپهای غیر کارگری نمیتوانند و یا نمیخواهند این جدال پایه ای و طبقاتی را ببیند. به همین دلیل در حال پیشنهاد دادن به راستها برای “رادیکالتر شدن” در جنبش سرنگونی هستند. به آنها نهیب میزنند که جنبش سرنگونیشان هنوز به اندازه کافی رادیکال نیست. این نوع چپ تفاوت خودش را با راست فقط در مطالبات رفرمیستی در جنبش سرنگونی میداند. ایرادش به این کمپین این است چرا مطالبات بیشتری بیان نکرده است. چرا از حقوق زن نگفته است و در مورد فقر و تبعیض ساکت است و….

نقطه اشتراک این چپ با جریانات راست پاشنه آشیل آن است.

این پاشنه آشیل شعار ( سرنگونی هم تاکتیک هم استراتژی) است. همچنانکه نقطه اشتراک جریانات چپ سال ۵٧ با جریانات اسلامی ضد امپریالیست بودنش بود. چپ ۵٧ در میدان عملی کردن همین نقطه اشتراک بود که دست را به خمینی باخت. بویژه وقتیکه اسلامیها در خیابان مرگ بر آمریکا و اسرائیل سر دادند و سفارت آمریکا را اشغال کردند، آن چپ ضد امپریالیست خلع سلاح شد. این نوع چپ امروز هم وقتی خلع سلاح میشود که راست اپوزیسیون سیاستی “رادیکال” در جنبش سرنگونی پیشه کند. و اعلام کند جمهوری اسلامی بدون کم و کاست باید برود. شعاری که با ماهیت بورژوایی این طیف تناقض ندارد.

این نوع چپ سرنگونی طلب که هویت خود را فقط سرنگونی تعریف میکند و میخواهد در همین جنبش تفاوت خودش را با راست نشان بدهد، دست را به راست باخته است. زیرا در شرایط انقلابی راست پرو غرب، همانند خمینی سال ۵٧ میتواند شعار سرنگونیش را قاطع بیان کند و حتی خود را مدافع ” آب و برق مجانی و آزادی” هم نشان بدهد. همانند خمینی که قول “آوردن نفت بر سر سفره مردم” را داد.

اما جامعه و جنبشهای سیاسی و طبقاتی در ایران از لیدرها و رهبران و فعالینی برخوردار است که هم تجربه سال ۵٧ را دارند و هم تجربه چهل سال ترفندهای جمهوری اسلامی و جناح های مختلفش را. کمونیسم کارگری هم به عنوان یک جهان بینی و سیاست کارگری هم به عنوان یک جنبش برای رهایی انسان، در عرصه های مختلف نشان داده است که توان تشخیص ترفندهای همه جناحهای بورژوازی ایران و چپهای متوهم را دارد و سیاست آنها را لخت و عور در مقابل جامعه قرار میدهد.

جامعه ایران امروز شباهتی به سال ۵٧ ندارد. دانش و آگاهی طبقاتی در میان لیدرهای جنبش کارگری که ستون فقرات جنبشهای اعتراضی را تشکیل میدهند بالاتر و قابل اتکا تر از آن است که جریانات راست بتوانند همانند سال ۵٧ دست به مهندسی افکار بزنند.

در پایان باید به همه طیفهای راست بورژوایی و چپ های راست شده اطمینان بدهم که دوره “انقلاب همگانی” در ایران برای همیشه از تاریخ حذف شده است. زیرا پولاریزاسیون طبقاتی و اختلاف منافع استثمار گر و استثمار شونده و شفافیت افق این دو طبقه اصلی کارگر و بورژوا آن چنان وسیع و عمیق و روشن است که جای توهمی باقی نمیگذارد.

به زیر کشیدن جمهوری اسلامی اگر نتیجه اش حکومت شورایی و دخالت همه شهروندان در تعیین سرنوشت خود و نفی تبعیض سیاسی و طبقاتی نباشد، بدون شک جامعه ایران با هر قول و قرار و شعاری از جانب هر کس و جریانی، باز هم اسیر حاکمان مستبد بعدی خواهد شد. پس همه با هم با پرچم لغو هر نوع تبعیضی در جامعه و برای برپایی جامعه ای آزاد و مرفه و برابر  زیر پرچم رهایی مردم از سرمایه و علیه جمهوری اسلامی متحد شویم.

 برای تحقق جامعه ای بدون تبعیض و برابر و آزاد، سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی اولین قدم جنبش ما و همه آزادیخواهان جامعه ایران است.

۱۳ مارس ۲۰۲۱