نگاهی به اپوزیسیون راست از دریچه ترامپ و انتخابات آمریکا – با علی جوادی

مقالات

پرسش: انتخابات این دوره آمریکا به یکی از جنجال برانگیزترین انتخابات در تاریخ معاصر تبدیل شد. در هر گوشه ای از جهان این انتخابات را دنبال کردند، حتی در دور دست ترین شهرهای ایران. چرا؟ اهمیت، ویژگی و تفاوت این انتخابات در چه بود؟ چرا این همه حساسیت؟
علی جوادی: اهمیت قضیه بر سر موقعیت و سرنوشت این جنبش نئوفاشیستی در دنیای معاصر بود. آیا این جنبش کماکان قدرت سیاسی را در بزرگترین قدرت اقتصادی جهان در دست خود حفظ میکرد و ما شاهد گسترش و قدرتگیری بیشتر و تعرض این جنبش به بشریت و دستاوردهایش میبودیم یا اینکه نه میتوانستیم شاهد شکست ترامپ و ضربه ای به این جنبش باشیم و این جنبش قدرت سیاسی در آمریکا را از دست بدهد و به دوران سیاه ترامپ در آمریکا پایان داده شود. این مساله به گرهی ترین معضل این دوران در جهان در کنار چگونگی مقابله با پاندمی کرونا تبدیل شد.
اما همگان تصویر یکسانی از چشم انداز این تحولات نداشتند، هنوز هم ندارند. برای بخش وسیعی از بشریت متمدن و آزادیخواه که شاهد پیشرویهای وحشیانه و افسار گسیخته ترامپ و این جنبش نئوفاشیستی بوده است، بشریتی که زیر دست و پای تعرض سیاسی تبلیغاتی طبقه حاکمه و رسانه های بستر اصلی قرار دارد، شکست ترامپ یک پیروزی بزرگ است. یک رگه قوی در اذهان این بخش از جامعه حفظ وضع موجود و جلوگیری از وخامت بیشتر اوضاع است. این بخش از جامعه به کم رضایت داده است و این دقیقا خط تبلیغاتی جناح “دمکرات” و “گلوبالیست” هیات حاکمه آمریکا در این دوران بود. بازگشت به “وضع عادی”، بازگشت به گذشته!
در عین حال ما شاهد شکل گیری جنبشهای متعدد برابری طلبانه و رفع تبعیض در این دوران بودیم. جنبش برابری زن و مرد، جنبش مقابله با نژادپرستی، جنبش منهم، جنبش زندگی سیاهان اهمیت دارد و جنبش علیه خشونت دستگاه سرکوب از جنبشهایی بودند که در این دوران جامعه را به درجات زیادی تحت تاثیر خود قرار دادند. افق این جنبش با سیاستهای بایدن و این جناح هیات حاکمه هر چند که در شکست ترامپ در یک نقطه تلاقی پیدا میکرد اما اهداف کاملا متفاوت و آینده کاملا متفاوتی را ترسیم میکردند. بایدن چهره این جنبش نیست. نماینده این جنبش نیست. یک واقعیت مهم در این میان اما عدم حضور تمام قد و همه جانبه جنبش آنتی کاپیتالیستی تحزب یافته برای نابودی ریشه های نابرابری و مناسبات استثمارگرایانه طبقاتی در جامعه آمریکاست.
انتخابات آمریکا در ایران هم بازتاب گسترده ای داشته است. بخشهای وسیعی از جامعه که علاوه بر سیاست تحمیل فلاکت اقتصادی حکومت اسلامی، قربانیان اصلی سیاست تحریمهای اقتصادی و “فشار حداکثری” ترامپ بوده اند، شکست ترامپ را اقدامی برای جلوگیری از وخامت بیشتر اوضاع تلقی میکردند، مشتاقانه روند این انتخابات را دنبال میکردند. در طرف دیگر، نیروهای دست راستی جامعه متاثر از سیاستهای ارتجاعی سلطنت طلبان و رژیم سابقی ها، امیدشان به تغییر اوضاع را به سیاستهای ترامپ و هیات حاکمه آمریکا گره زده اند. امیدی که سرابی در حقیقت بیش نیست. نیروهای جنبش ملی – اسلامی هم در کنار رژیم اسلامی، عمدتا شکست ترامپ را حلقه ای در حفظ و تحکیم موقعیت رژیم اسلامی شان ارزیابی میکردند و برای بازگشت به برجام بعضا روز شماری میکنند.
این ویژگی ها انتخابات این دوره ریاست جمهور آمریکا را از دوره های پیشین متمایز میکرد. اما شکست ترامپ مترادف شکست ترامپیسم و جنبشی که ترامپ چهره زمخت آن است، نیست. ضربه ای تعیین کننده با پی آمدهای جهانی به آن است. در عین حال پیروزی بایدن نیز مترادف با پیروزی توده مردم نیست. هر درجه پیشروی آزادیخواهی و برابری طلبی تنها محصول فشار جنبشهای اجتماعی برابری طلبی و فرا انتخاباتی است. پیشروی سیاسی – اجتماعی در آمریکا در عین حال در گرو شکل گیری و حضور سازمانیافته کارگر و کمونیسم در معادلات سیاسی جامعه است.
پرسش: اپوزیسیون راست، سلطنت طلبان و مشروطه خواهان و برخی از جمهوریخواهان ملی، همگی از ترامپ در این انتخابات دفاع کردند. بعضا استدلال کردند که دلیل حمایتشان موضع سرسختانه ترامپ در مقابله با جمهوری اسلامی در مقایسه با دوران اوباما است. ترامپ را عاملی در سرنگونی و خلاصی از رژیم اسلامی معرفی میکردند. چه حقیقتی در این ارزیابی موجود است؟ چقدر این واقعیت مبنای دفاع این جریانات از ترامپ است؟
علی جوادی: تبلیغات سیاسی را باید از واقعیات سیاسی جدا کرد. دفاع جریانات رژیم سابقی و دست راستی از ترامپ اساسا ناشی از منافع طبقاتی یکسان و تشابهات جنبشی و سیاسی و همچنین تاثیر پذیری تاریخی این جریان از دست راستی ترین گرایشات در هیات حاکمه آمریکا است. حکومت این جریانات با کودتا در کودتا و پشتیبانی انگلیس و آمریکا قدرت خود را تحکیم کردند. بعلاوه بخشی از الیت سیاسی این جنبش تار و پودش با دستگاه امنیتی و پلیسی و گرایش جنگ سردی در هیات حاکمه آمریکا در هم تنیده شده است. از ابتدا هم همواره از جناح محافظه کار و امروز نئوفاشیستی هیات حاکمه آمریکا دفاع کرده اند. این گرایش قائم به ذات دست راستی و تا مغز استخوان خود مرتجع است. حمایت از ترامپ نشاندهنده ماهیت واقعی این جریانات در دنیای امروز است.
توجیهات این جریانات در حمایت از ترامپ عین خاک پاشیدن بر چشم حقایق سیاسی است. ترامپ به دنبال سرنگونی رژیم اسلامی نیست. سیاست “فشار حداکثری” اش ابزاری در جهت کسب توافق و بند و بست با رژیم اسلامی بمنظور “تغییر رفتار” رژیم اسلامی در منطقه است. سیاستی که حفظ رژیم اسلامی در عین تلاش برای اصلاح رفتار آن یک رکن پایه ای آن است. ترامپ بارها کودنانه تاکید کرده است که “رهبران” حکومت اسلامی چنانچه به توافقی با ترامپ دست یابند، میتوانند ایران را به عظمت گذشته خود باز گردانند؟ حکومت اسلامی و عظمت ایران؟! چه رویای کودنانه ای؟
تفاوت سیاست ترامپ و اصلاح طلبان حکومتی در این است که یکی خواهان “اصلاح” رفتار داخلی و دیگری به دنبال “اصلاح” رفتار خارجی حکومت اسلامی است. هر دو اما سیاستی تماما ارتجاعی است. بند و بست آمریکا با طالبان نمونه واقعی سیاست ترامپ در قبال بخشهایی از اسلام سیاسی است.
نفس اینکه جریانات دست راستی میتوانند سیاستهای خود را در قبال ترامپ و دار و دسته اش در بسته بندی ستیز با حکومت اسلامی بپیچند واقعا دیدنی است. نمونه ای از تبلغیات و جعلیات خود ترامپ است. این جریانات در وجود ترامپ و سیاستهایش تصویر خود را در قدرت مشاهده میکنند.
پرسش: ترامپ رقیب انتخاباتی اش را به سوسیالیسم، مارکسیسم و چپ رادیکال متهم میکرد. این تبلیغات یکی از مباحث جاری در این انتخابات و عاملی در جهت قطبی کردن جامعه بود. از طرف دیگر در همین دوران ما شاهد تشدید تبلیغات اپوزیسیون راست علیه کمونیسم و تحول چپ در این دوران بودیم. چه ارزیابی ای از تاثیر این رویدادها در فردای تحولات سیاسی در ایران دارید؟
علی جوادی: به نکته مهمی اشاره کرده اید. سوسیالیسم حضور سیاسی و قابل ملاحظه ای در جدالهای سیاسی این دوره از انتخابات آمریکا داشت. اما سوسیالیسم و گرایشات سوسیالیستی دیگر پدیده ای “خارجی” و آن سوی “پرده های آهنین” بلوک شرق نبودند، پدیده ای نبودند که با میدان سرخ مسکو تداعی شود. برعکس این گرایش در خیابانهای واشنگتن، نیویورک و لس آنجلس و شهرهای بزرگ آمریکا میشد آن را مشاهده کرد. در دعوا بر سر حق مردم از زندگی، در حق برخورداری از بیمه های درمان رایگان و مناسب برای همگان، در جدال بر سر حرمت انسانها مستقل از موقعیت و امتیاز طبقاتی شان، در آموزش عالی رایگان برای همه متقاضیان، در افزایش حداقل دستمزد به سطح یک زندگی در خور انسان، در خلع ید مالی از پلیس و بخشهایی از دستگاه سرکوب، مزد برابر در قبال کار مشابه، بیمه بازنشستگی، در ضدیت با نژادپرستی نهاینه شده در دستگاه قضایی و سرکوب طبقه حاکمه و … در تمامی این عرصه ها سوسیالیسم مانند شبحی حضور داشت، هر چند که چهره حزبی تعیین یافته ای نداشت اما حضور جنبشی و گرایشی داشت.
ترامپ رقبای انتخابات خود را به سوسیالیست و چپ رادیکال متهم میکرد، هرچند که ذره ای گرایش سوسیالیستی در سیاستهای بایدن و این جناح از هیات حاکمه موجود نیست. اینها نمایندگان بخشهای دیگر سرمایه داری اند. خودی ترین خودی ها هستند. اشاره اش به حضور گرایشات سوسیالیستی در جامعه و در جنبشهای اجتماعی است. به حقیقتی اشاره دارد. به همین اعتبار شمشیر را از رو بستند. حضور رگه ای از سوسیالیسم در فضای سیاسی جامعه کافی بود تا این گرایش واقعیت وجودی خود را هر چه عریان تر به نمایش بگذارد. بر این باورند که “خطر”از جانب این گرایش و تمایلات این چنینی است و این یک خط تبلیغاتی جهانی این جنبش ارتجاعی در حال حاضر است.
از طرف دیگر مدتی است که ما شاهد تشدید تمایلات ضد کمونیستی در صفوف اپوزیسیون راست ایران هستیم. شکل گیری جریانی نئو فاشیستی مانند فرشگرد محصول چنین فضایی است. چرخش جریاناتی که خود را “لیبرال دمکرات” و “سکولار دمکرات” مینامند به دفاع عریان از گرایشات فاشیستی و ترامپیستی در این دوران یکبار دیگر نشان داد که چقدر “دفاع” این جریانات از هر نوع “لیبرالیسم” سیاسی پوچ و بی معنا است. بورژوازی در ایران خوب میداند که دیکتاتوری و استبداد ضرورت چرخش و انباشت سرمایه است. کار ارزان نیازمند سرکوب سیستماتیک کارگر و آزادیخواهی است.
این واقعیات در عین حال نشان دهنده این سیاست است که راست در تحولات سیاست جامعه با پرچم ضد کمونیستی میکوشد راه خود را به قدرت سیاسی هموار کند. از هم اکنون خالکوبی هایشان عریان شده است. هر گونه تصور دیگری از این جریانات سم است. مخرب است. کمونیسم و کارگر باید با شناخت کامل از سیاستهای این جنبش خود را برای مقابله با تحرکات مخرب جریانات راست در تحولات آتی آماده کند. این واقعیات در عین حال هرگونه توهم “همه با همی” را کاملا به خاک میسپارد.
پرسش: ترامپیسم یک گرایش نئو فاشیستی است. ویژگی های اساسی این گرایش را در خود دارد. تاثیر این گرایش بر اپوزیسیون راست را چگونه می بینید؟ آیا باید شاهد گسترش تمایلات فاشیستی در این طیف باشیم؟
علی جوادی: دقیقا! تردیدی نکنید. آلترناتیو دیگری ندارند. ژست “لیبرالی” این جریانات دوام چندانی نداشت. حباب بود که ترکید. ببینید در آمریکا شبح سوسیالیسم پدرخوانده این جریانات را وادار کرده است که حتی پسر عموهای خود را با چوب “سوسیالیسم” بزنند. در ایران که کمونیسم و کارگر یک نیروی قدرتمند مدعی قدرت است، در هر اعتراضی حضور قدرتمند دارد، از حزبیت سیاسی بالایی برخوردار است، نتیجتا به طریق اولی این جریانات را در موضع طوق ضد کمونیستی خواهید دید. همانطور که اشاره کردم فرشگرد نوزاد ناقص الخلقه این جنبش نیست. آینده این جریانات را به نمایش میگذارد.
در اینجا شاید اشاره به تاریخ این جریانات در قبال چپ جامعه، نوری بر آینده این جریانات بتاباند. در دوران اولیه پس از جنگ دوم جهانی، زمانی که دربار و جریان سلطنت هنوز زنجیرهای اسارت خود را بر پیکر جامعه نتوانسته بودند محکم کنند، یک شکل مقابله این جریان با چپ آن زمان، سازمان دادن دستجات شبه فاشیستی مانند سومکو بود. سازماندهی انواع توطئه و حتی عملیات تروریستی علیه چپ آن زمان یک رکن سیاست این جریانات بود. تصور اینکه این جریانات در دعوا و جدال آتی بر سر قدرت سیاسی این ابزارهای شناخته شده خود را به گوشه ای بیندازند، تصور کودکانه ای است. بعلاوه این جریانات سابقه طولانی در شکنجه و اعدام مخالفین خود دارند، چه تضمینی هست که این کارآیی خود را دو باره به نمایش نگذارند؟
یک واقعیت روشن است. ما در ایران بورژوازی لیبرال نداریم. تمامی گرایشات راست پرو استثمار و بردگی کارگر، مدافع بی چون و چرای استبداد و خشونت تمام عیار علیه کارگر و کمونیست هستند.
پرسش: یک رکن تبلیغات اپوزیسیون راست تاکید بر بیانیه حقوق بشر است. چقدر این تاکیدات واقعی است؟ چقدر انتخابات آمریکا نشاندهنده ماهیت واقعی سیاستهای این جریانات در زمینه “حقوق بشر” و غیره است؟
علی جوادی: نه تنها دفاع وقیحانه این جریانات از جریان شبه فاشیستی ترامپ نشاندهنده جایگاه واقعی “حقوق بشر” در این صفوف این جریانات است، بلکه تاریخ این جریانات نیز نشاندهنده عدم ذره ای پایبندی به حقوق مدنی و آزادی های سیاسی در جامعه است.
نمیشود از فاشیسم ترامپیستی دفاع کرد و همزمان مدافع مفاد “حقوق بشر” بود. بالاخره بیانیه حقوق بشر با تمامی انتقادی که ما به آن داریم، بطور سلبی حقوقی برای بشر از دیدگاه بورژوازی تعیین کرده است. شکنجه ممنوع است، به درجاتی از آزادی بیان دفاع شده است، تبعیض بعضا نفی شده است. تاریخ سیاسی این جریان نشاندهنده نقض و زیر پا گذاشتن آشکار هرگونه حقوق اولیه مدنی آحاد جامعه است. واقعیت دیگر این است که سرمایه و حقوق بشر در ایران، سرمایه داری و درجه ای از آزادی در ایران، یک غیر ممکن سیاست است. نمیتوان کار ارزان باشد، کارگر خاموش باشد و آزادی سیاسی و آزادی تشکل و اعتصاب در زمره حقوق مدنی انسانها باشند.
پرسش: اپوزیسیون راست به هر حال یک واقعیت سیاسی زنده در تحولات سیاسی جامعه است، با توجه به تحولات جاری چه فراخوانی به جامعه و رهبران عملی اعتراضات جامعه دارید؟
علی جوادی: تاکید من این است که مساله ما تنها، تاکید میکنم تنها، بر سر بود و نبود رژیم اسلامی نیست. مساله در عین حال این است که کدام افق و سیاست، نه کدام جنبش در تحولات جامعه دست بالا را پیدا میکند. اگر افق و سیاست جریانات راست و پرو استثمار در پروسه سرنگونی تفوق پیدا کند، بار دیگر شاهد نوع دیگری از استثمار خشن و بی حقوقی کارگر و توده مردم زحمتکش، نوعی دیگری از نابرابری و تبعیض، باز هم شکاف و تبعیض طبقاتی و مسلما استبداد و عدم آزادی های سیاسی مواجه خواهیم بود. سرنگونی رژیم اسلامی را باید با پیروزی کارگر و کمونیسم و آزادی خواهی به پایان رساند.
فراخوان من به جامعه و رهبران رادیکال و سوسالیست کارگری و اعتراضات اجتماعی این است که باید با پرچم مستقل و سوسیالیستی و کارگری به میدان بیائید. تنها کمونیسم کارگری اردوی آزادی و برابری و رفاه انسانها است. شوراهای خود را در محیط کار و محلات ایجاد کنید. برای نبردهای بزرگ پیشارو باید آماده شد.