مناسبات دولتهای غربی با جنبش اسلام سیاسی – محمد آسنگران

مقالات

بعد از ترورهای فرانسه و کانادا و اتریش مباحثی حول تروریسم اسلامی، جنبش اسلام سیاسی و عکس العمل جریانات و دولتهای اسلامی مطرح شده است. برای پاسخ به و بررسی این مباحث ابتدا لازم است پیشینه این جنبش را مقدمتا و مختصرا بررسی کنیم.
نگاهی به تاریخ جنبش اسلام سیاسی: عروج این جنبش در دهه هفتاد میلادی در قرن بیستم بود. مجاهدین افغان در مقابل روسیه در افغانستان و عروج جمهوری اسلامی به قدرت در ایران آغاز تحرک جدی این جنبش در دوره معاصر است. اما با اتکا به اسنادی که اکنون هم آمریکا و هم سایت ویکی لیکس منتشر کرده است اثبات شده است که دولتهای غربی و در راس همه آنها آمریکا در سازمان دادن و قدرت گیری این جنبش نقش اساسی و محوری بازی کرده اند. کمک این دولتها به جریانات اسلامی و فراهم کردن زمینه عملی رشد آنها، باعث شد قدرت سیاسی در این دو کشور به دست جنبش اسلامی بیفتد. بعد از قدرت گیری جریانات جنبش اسلامی در این دو کشور و ادعای سهم بیشتر در تقسیم قدرت و ثروت، آنها را به رقابت با کشورهای غربی بویژه با آمریکا کشاند. اما همزمان دو شاخه اسلام سیاسی شیعه و سنی با همدیگر رقابتشان شدت گرفت.
این تحولات با عث شد که هم جریانات اسلامی در منطقه اعتماد بنفس بیشتری پیدا کنند، هم فعالین این جنبش دست بکار سازمان دادن و گسترش شاخه های این جنبش در ابعاد وسیعتری بشوند. در دل این شرایط جمهوری اسلامی مستقیما برای گسترش منطقه نفوذ خود و برای تحکیم پایه های حکومتش دست بکار تقویت و سازمان دادن انواع جریانات اسلامی شد. در مقابل جریانات جنبش اسلام سیاسی شیعه، جریانات سنی هم با کمکهای مالی وسیعی که از عربستان و قطر و دیگر کشورهای عربی و غربی متحد آنها دریافت میکردند همین کار و همین سیاست را برای گسترش نفوذ خود آغاز کردند.
ضدیت هر دو شاخه این جنبش با آمریکا و فرهنگ غربی همزمان بود با تشدید رقابت آنها با همدیگر. این دو وجه خصوصیات جنبش اسلامی هم سابقه تاریخی اختلاف ایدئولوژیک آنها با همدیگر را شدت بخشید هم مخالفتشان با آمریکا برجسته تر شد. جمهوری اسلامی با سازمان دادن دارو دسته های تروریست اسلامی علاوه بر قتل عام و نسل کشی مخالفین خود در داخل ایران، عملیات تروریستی و منفجر کردن سفارتخانه ها در کشورهای مختلف و تصرف سفارت آمریکا در تهران و…. را به اسم خود ثبت کرد.
بعدا القاعده برای نشان دادن توان و قدرت و قاطعیت خود در مقابل آمریکا برجهای دو قلوی آمریکا را منفجر کرد. آمریکا در پاسخ به این عمل تروریستی بهانه ای پیدا کرد که کشور افغانستان را اشغال کند. تشدید این جدال هر روز ابعاد وسیعتر و مخربتری به خود میگرفت و امروز رقابت آنها با غرب و جدالشان با همدیگر هم خاورمیانه را به آتش کشیده اند و هم کشورهای غربی را به میدان عملیات تروریستی خود تبدیل کرده اند.
بنابر این امروز از یک طرف دو شاخه اسلام سیاسی به رهبری عربستان سعودی و جمهوری اسلامی به دلیل اختلاف منافع و ایدئولوژی فرقه های متفاوتی که نمایندگی میکنند در جدال سختی با همدیگر هستند و هم از طرف دیگر هر دو جناح این جدال به دلیل اختلاف منافعشان با آمریکا و کشورهای غربی هر کدام به روش خود با سیاستهای آنها مخالفت میکنند. ضدیت جنبش اسلامی و همه جریانات اسلام سیاسی با آمریکا و غرب و ضدیت آنها با هر نوع فرهنگ و سیاست غیر اسلامی، بخشی از هویت جنبش اسلام سیاسی است. از نظر من همه جریانات اسلامی از جمهوری اسلامی گرفته تا طالبان و مجاهدین افغان و داعش و… همگی ضد غرب و ضد آمریکایی هستند. به همین دلیل همه آنها بخشی از هویت خود را ضدیت با غرب و فرهنگ غربی تعریف کرده اند. دولت عربستان و دولت اردوغان از جمله دولتهای پرو غرب بودند اما قدم به قدم ضدیتشان با آمریکا و غرب عیان تر شده و منافع واقعی و منطقه ای آنها در بسیاری موارد با منافع آمریکا در تعارض قرار گرفته است. ضدیت نیروهای اسلامی مورد حمایت آنها در منطقه با آمریکا آشکارتر شده و اکنون اسناد منتشر شده حتی ثابت میکند که مقاماتی از دولت عربستان سعودی در انفجار برجهای دو قلوی آمریکا نقش داشته اند.
جنگ تروریسم دولتی و تروریسم اسلامی: این ترم و این مبحث اساسا دوره ای معنی روشنی داشت که برجهای دوقلوی آمریکا مورد حمله قرار گرفت و بوش دستور لشکر کشی به افغانستان را صادر کرد و بعدا هم عراق را به همین بهانه اشغال کرد. اما بعد از شکست آمریکا در عراق و عقب نشینی نیروهای نظامی آمریکا در سال ٢٠١١ از عراق، این دوره تمام میشود. اکنون همان آمریکا که طالبان را در افغانستان ساقط کرد، وارد مذاکره با طالبان شده است و قرار داد صلح با همدیگر امضا کرده اند. ماکرون با نماینده حزب الله در لبنان مذاکره میکند و اروپا با جریانات مختلف اسلامی وارد معامله و مماشات شده است. حتی آمریکا با تمام فشارهای حداکثری اش علیه جمهوری اسلامی، رسما اعلام کرده است هدفش ازاین فشارها این است که جمهوری اسلامی در موقعیت ضعیفتر وارد مذاکره با ترامپ بشود و اگر این کار را بکند ترامپ حاضر است با آنها رابطه سیاسی و اقتصادی همه جانبه داشته باشد و…
اما آنچه امروز در جریان است این است که جریانات اسلامی تروریست برای تسلط بر کشورهای منطقه خاور میانه و شمال آفریقا به تلاش خود ادامه میدهند. بنابر این دخالت مستقیم آمریکا بعد از یازده سپتامبر و جنگ آنها برای ساقط کردن طالبان در افغانستان و اشغال عراق و… امروز وارد فاز دیگری شده است. قرار داد صلح آمریکا با طالبان و دخالت آمریکا و کشورهای غربی در کشورهای منطقه به شکل حمایت از نیروها و دولتهای نزدیک به خود دیده میشود. تروریسم دولتی سیاستی است که هر دوره ای ممکن است دولتهای ارتجاعی به آن دست ببرند. اما جنگی که امروز در کشورهای اسلام زده میبینیم جنگ تروریسم دولتی و تروریسم اسلامی نیست. بلکه اساسا جنگ جریانات و دولتهای تروریست اسلامی با همدیگر است.
برای مثال جنگ سوریه جنگ آمریکا و اسد نیست. در عراق جنگ آمریکا و حکومت بغداد نیست. جنگ دولتهای اروپایی با دولتهای معینی در منطقه نیست. بلکه این جنگ عمدتا جنگ نیروها و جریانات مختلف اسلامی با همدیگر است که در دو قطب اسلامی شیعه و سنی و نزدیک به عربستان و جمهوری اسلامی جا گرفته اند. برای نمونه اگر سوریه را نگاه کنیم یک طرف اسد و متحدینش هستند و طرف دیگر جریانات اسلامی و حامیانشان قرار گرفته اند. در یمن و عراق هم همین معادله در جریان است. بنابر این جنگ کنونی خاورمیانه را میتوان نتیجه بحرانی دانست که سیاست آمریکا و دولتهای غربی در منطقه با تقویت جریانات اسلامی و اشغال عراق و دخالت در کشورهای دیگر باعث شدند. اما نمیشود جنگ امروز را با فرمول قبلی که جنگ مستقیم دولت آمریکا به رهبری بوش علیه طالبان و القاعده و جریانات اسلامی دیگر بود توضیح داد. آن دوره که معروف به جنگ تروریسم دولتی و تروریسم اسلامی بود از سال ۲۰۱۱ با عقب نشینی نیروهای آمریکایی از عراق به پایان رسید.
میخواهم بگویم اکنون ارتش آمریکا و دولتهای غرب در مناطقی از سوریه و عراق و یمن و…. یک طرف جنگ نیستند. بلکه دو طرف این جنگ، جریانات تروریست اسلامی هستند اما دولتهای غربی و آمریکا از دولتها و نیروهایی از آنها حمایت میکنند و روسیه و چین و جمهوری اسلامی هم از بخشهایی دیگری از این دولتها و جریانات حمایت میکنند. بنابر این اگر صحنه جنگ در خاورمیانه و شمال آفریقا را نگاه کنید ابتدا جنگ دولتها و جریانات اسلامی منطقه علیه همدیگر را میبینید. نمونه لیبی یکی دیگر از آن کشورهایی است که دو طرف جنگ جریانات مرتجع اسلامی و قومی هستند. پشت سر آنها دولتهای عربستان و جمهوری اسلامی و اردوغان و… را مشاهده میکنید و در رده سوم متحدین جهانی هرکدام از این نیروها را میبینید. به این معنی نمیتوان جنگ کنونی را با فرمول جنگ تروریسم دولتی و اسلامی توضیح داد.
با این حال نمیخواهم بگویم که دولتهای غربی نقشی ندارند. آنها هم در بوجود آمدن و قدرتگیری جریانات اسلامی نقش داشته اند هم در این کشتار بیرحمانه منطقه نقش دارند و هم در ادامه دار بودن این جدالها و جنگها و خونریزیها نقش ایفا میکنند. منتها نقش امروز آمریکا و دولتهای غربی با نقشی که در دوران جنگ تروریسم دولتی و اسلامی داشتند متفاوت است. نقش امروز آنها عمدتا حمایت از این یا آن دولت و نیروی ارتجاعی در منطقه است. در حقیقت آمریکا و دولتهای غربی اساسا مدیریت و هدایت جنگ در منطقه و حمایت از متحدین و نیروهای نزدیک به خود را برای رسیدن به استراتژی مورد نظرشان بعهده دارند.
تجربه شکست آمریکا در عراق اگر درسی برای قدرتهای جهانی داشت این بود که خودشان مستقیم در جنگهای این منطقه درگیر نشوند. زیرا هنگامیکه ارتش آمریکا در عراق مستقیم درگیر جنگ شد و این کشور را اشغال کرد، جریانات اسلامی نوع سنی با حمایت عربستان و جریانات اسلامی نوع شیعه با حمایت جمهوری اسلامی هر دو علیه ارتش اشغالگر وارد جنگ شدند. در عین حال این دو قطب جریانات اسلامی سنی و شیعه در رقابت با همدیگر در جنگ بودند. اما یک دلیل عمده شکست آمریکا جنگ همزمان این دو قطب اسلامی سنی و شیعه با ارتش آمریکا بود. زیرا هر دوی آنها آمریکا را مزاحم قدرتگیری خود میدانستند.
امروز در سوریه جنگ جریانات اسلامی اپوزیسیون با دولت اسد است. جمهوری اسلامی از اسد حمایت میکند و بعد از جمهوری اسلامی روسیه وارد میدان شد و اکنون نیروی تعیین کننده در سوریه است. در جبهه مقابل هم پشت سر نیروهای اسلامی تروریست سوریه قطرو ترکیه قرار گرفته اند. این جابجایی نیروها و تغییر سیاست آمریکا و غرب برای دخالتگری در منطقه اگر دقیق و درست ارزیابی نشود، هم ممکن است ما را به این نتیجه اشتباه برساند که جنگ تروریسم دولتی و اسلامی همچنان ادامه دارد، هم ممکن است به این تحلیل نادرست برسیم که مثلا داعش مانند القاعده و طالبان و… ضد آمریکایی و ضد غرب نیست. به نظر من هر دوی این نتیجه گیریها اشتباه و دور از واقعیت است.
اما درک یک نکته بسیار مهم و ظریف در جنگ امروز مهم است. آنهم درک پیچیدگی جنگ نیروهای منطقه ای و مناسبات آنها با دولتهای غربی است. اگر به صحنه جنگ امروز افغانستان نگاه کنید میبینید از یک طرف داعش و القاعده با همدیگر در حال رقابت هستند و از طرف دیگر هر دو آنها علیه نیروهای آمریکایی و ناتو و دولت افغانستان هستند. طالبان ضمن جنگهای تاکتیکی در حال مذاکره با دولت افغانستان و آمریکا است. در حالیکه همه نیروهای اسلامی این منطقه و دولت افغانستان متعلق به قطب اسلام سیاسی نوع سنی هستند. در سوریه و عراق این آرایش و صحنه های جنگ کمی متفاوت تر است. زیرا آنجا نیروهای اسلامی نوع سنی و شیعه در مقابل هم در حال جنگ هستند و هر کدام متحدین منطقه ای و جهانی خود را دارند.
بنابر این به مرور زمان هم صحنه جنگ و هم درجه استقلال و گوش به فرمان بودن این جریانات نسبت به حامیان خود تغییر کرده است. از جمله داعش و القاعده و طالبان و…. اگرچه در جبهه اسلام نوع سنی قرار دارند اما گوش به فرمان هیچ دولت و نیروی حامی خود نیستند. همچنانکه مقتدا صدر و حماس و اسد و …. در عراق و سوریه و…. گوش به فرمان جمهوری اسلامی نیستند. این تحول در ابعاد منطقه ای و جهانی شامل دولتها هم میشود. عربستان سعودی و جمهوری اسلامی و ترکیه را اگر نگاه کنید هر کدام حامیان جهانی خود را دارند. اما هیچکدام از آنها تماما تابع قدرتهای جهانی حامی خود نیستند. بنابر این قرار گرفتن نیروها و دولتهای منطقه ای در هر کدام از قطبهای رقیب منطقه ای و جهانی به معنی تابع بودن و منطبق بودن سیاستهای آنها با همدیگر نیست.
این مولفه جدید مهمی در سیاست جهانی و منطقه ای است. وجود این مولفه پیچیدگی اوضاع و طولانی بودن بحران و خونریزی را گسترده تر میکند و کنترل اوضاع منطقه بوسیله قدرتهای جهانی را با موانع بیشتری مواجه میکند. بنابر این بحران و جنگ در منطقه تا هنگامیکه قدرتهای جهانی و منطقه ای به توافقی بر سر منطقه نفوذ هرکدام از آنها نرسند ادامه خواهد داشت.
تنها فاکتوری که میتواند این موقعیت کنونی و نقش نیروها و دولتهای ارتجاعی را کنار بزند و حاشیه ای کند دخالت مستقیم مردم و عروج جریانات چپ و آزادیخواه است. از این منظر به نظر من کشور ایران و اعتراضات جنبشهای سکولار و ضد مذهبی و رادیکال شانس بیشتری برای تغییر کل فضای منطقه دارند. این فاکتور اگر از جانب جریانات چپ و آزادیخواه ایران تشخیص داده شود و آنرا جدی بگیرند و راه حل مناسب را پیش روی جامعه قرار بدهند، کوتاهترین و کم ضرر ترین راه رهایی از بحران و کشتار و خونریزی فعلی است.
ادامه دارد