برای نابودی تروریسم اسلامی چه باید کرد ؟ – علی جوادی

مقالات

عملیات تروریستی و آدمکشی در فرانسه بار دیگر این سئوال را در اذهان جامعه برجسته کرده است که چگونه میتوان از شر تروریسم اسلامی خلاص شد؟ راه حل ها کدامند؟ راه حل کمونیسم کارگری چیست؟ اما پیش از پرداختن به این سئوالات، ذکر نکاتی در مورد قربانیان این فجایع لازم است.
هولناک است: اما آنچه در فرانسه صورت گرفته است، گوشه ای از سلسله جنایت اسلامیستها است، و متاسفانه شاید آخرین بار هم نخواهد بود. تا زمانیکه جنبش اسلام سیاسی کماکان یک هیولای زنده است و نفس میکشد، باز هم خواهد کشت، باز هم جنایت خواهد آفرید. واقعیت تلخ این است که هرگوشه ای میتواند صحنه عملیات کور این جریانات اسلامی باشد. قربانیان این عملیات تروریستی عادی ترین مردم هستند. عابر و توریست بیخبر، دونده یک ماراتان. کودک و جوان و پیر را، در خیابان، در اتوبوس، در مترو، در رستوران، در دیسکو ویا در ساحل دریا، با بمب و گلوله به خاک و خون میکشند. عامل و باعث و بانی این عملیات جنایتکارانه جنبش اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی است که زندگی و مدنیت مردم را به گروگان گرفته است. کارنامه تروریسم اسلامی و جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی در نسل کشی و قتل عام و سربریدن و اعدام و سنگسار و جنایت شرعی، عیان و غیر قابل انکار جلوی چشم مردم جهان قرار دارد. باید به این وضعیت خاتمه داد. تروریسم، چه اسلامی و چه دولتی آن، یک تهدید و خطر جدی علیه مدنیت و زندگی و آزادیخواهی است. برای یک آینده انسانی باید بساط تروریسم را برچید. جهان را میتوان و باید از دست بمب گذارها و تروریستها و ژنرالهای دست به ماشه خارج کرد.
اما برای نابودی تروریسم اسلامی چه باید کرد؟ برای شروع باید از راه حل های تاکنونی شکست خورده آغاز کرد. واقعیت این است که “راه حل های” دول غربی بارها شکست خود را اثبات کرده است. لشکر کشی و عملیات نظامی و پلیسی کردن فضای جامعه و محدود کردن حقوق مدنی آحاد جامعه نه تنها پاسخ نیست، نه تنها عاملی در محدود کردن دامنه تروریسم اسلامی نبوده و نیست، بلکه خود زمینه ساز و حلقه ای در گسترش عملیات تروریستی است. خود یک نمونه زنده عملیات تروریسم دولتی است.

آنچه که هیات حاکمه آمریکا در فردای فاجعه ١١ سپتامبر به آن “جنگ جهانی علیه تروریسم” نام نهاد، در واقع جنگی علیه تروریسم اسلامی و ریشه های آن نبود، برعکس خود یک اقدام تروریستی دیگر بود. اقدامی تروریستی و به همان اندازه دهشتناک بود که ثمره ای جز خانه خرابی و ناامنی و محرومیت عظیم توده های مردم را بدنبال نداشت. بمباران افغانستان و عراق جنگی علیه تروریسم اسلامی نبود. گوشه ای از سیاست ارتجاعی میلیتاریسم آمریکا و ناتو بود. این جنگ و لشکر کشی ها نه تنها ذره ای امنیت برای ساکنین اروپا و جوامع غربی بدنبال نداشته است بلکه بر عکس خود باعث گسترش عملیات ترویستی در سطح جهان شده است. هدف هیات حاکمه آمریکا از این جنگ ها نه نابودی تروریسم اسلامی و اسلام سیاسی بلکه تحکیم موقعیت و سلطه سیاسی و نظامی خود بر جهان به عنوان ابرقدرت است.
واقعیت این است که در سیاست هیات حاکمه آمریکا نه تنها دولتهای اسلامی جایگاه ویژه ای دارند، بلکه متکی شدن و یا شکل دادن به دولتهای اسلامی و قومی یک رکن سیاست کنونی آن در خاورمیانه و شمال آفریقا است. در این سیاست نه تنها دولتهای اسلامی میتوانند سر کار باشند، بلکه حتی تروریسم اسلامی تا زمانیکه متوجه غرب و متحدین غرب نباشد، مجاز است. از این رو مقابله همه جانبه با سیاستهای تجاوزگرانه و قلدری نظامی و سیاسی آمریکا و ناتو یک رکن تعیین کننده مبارزه با تروریسم اسلامی است. در عین حال باید در مقابل هر گونه تلاش دول غربی در محدود کردن آزادیهای سیاسی و مدنی مردم و گسترش حاکمیت پلیسی به بهانه مقابله با تروریسم اسلامی، ایستاد و اجازه نداد این جریانات نیز در پس کشمکش خود با جریانات اسلامی باز از حقوق و شرایط زندگی مردم قربانی بگیرند.

تروریسم: سیاست پایه ای اسلام سیاسی
تروریسم اسلامی صرفا کار چند گروه مرتجع و آدمکش اسلامى بریده از جامعه نیست که با نابودیشان بتوان بساط تروریسم اسلامی را برچید. تروریسم اسلامی یک سیاست پایه ای جنبش اسلام سیاسی است. اسلام سیاسی آن جنبش ارتجاعی و بستری است که جریانات تروریست اسلامی بر متن آن فعالیت میکنند. اسلام سیاسی جنبشی ارتجاعی با پرچم اسلام است که بمنظور تجدید سازمان دهی قدرت سیاسی در سطح جوامع خاورمیانه پا به میدان سیاست گذاشته است. این جنبش ارتجاعی برای تجدید سازماندهی حاکمیت سیاسی جوامع خاورمیانه و مقابله با چپ و طبقه کارگر به میدان آمده است. یک پایه گسترش این جریانات غرب است. غرب در دوران جنگ سرد این جریانات را از حاشیه جوامع خاورمیانه برای مقابله با آزادیخواهی و برابری طلبی و سوسیالیسم و فشار به بلوک رقیب به جلوی صحنه سیاست کشاند و از این رو این جریانات توانستند در دوران پس از جنگ سرد جایگاه برجسته ای در سیاست جهانی پیدا کنند. در ایران اسلام سیاسی به کمک غرب به قدرت رسید و خود را در شکل یک حکومت سازمان داد و به همین اعتبار جنبش اسلام سیاسی را به یک نیروی آدمکش با امکانات وسیع دولتی در سطح منطقه تبدیل کرد. این جنبش اکنون خود یک پای جنگ قدرت در کشورهای اسلامزده در خاورمیانه در رقابت با دول متحد آمریکا است.
برای ریشه کن کردن تروریسم اسلامی باید به سراغ جنبش اسلام سیاسى، دولتهاى اسلامى، جنبشها و سازمانهاى اسلامى و همچنین دولتهای حامی این جریانات در سطح بین المللی رفت. یک رکن اساسی در هم شکستن جنبش اسلام سیاسی، سرنگونی رژیم اسلامی در ایران است. سرنگونی رژیم اسلامی در ایران، جنبش اسلام سیاسی و جریانات اسلامی را بدون افق و چشم انداز خواهد کرد و نیروی عظیمی را برای برچیدن اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی در کل خاورمیانه به حرکت در خواهد آورد.
از طرف دیگر باید جلوی حمایت مادی و معنوی دولتهای غربی از جریانات اسلامی رنگارنگ را گرفت. باید یک تلاش عظیم سیاسی را سازمان داد و به پیش برد. باید مذهب، اسلام، قوم پرستی، راسیسم و نسبیت فرهنگی و هر نظریه و تفکری که فرهنگ و آمال و ارزشهای یکسان و جهانشمول انسانی را به رسمیت نمی شناسد نقد و افشا کرد. بالاخره اینکه باید به مشقات، محرومیتها، ستم، استثمارو اختناقی که انسانها را به استیصال سوق میدهد و برخی را قربانی جریانات تروریستی میکند، پایان داد. باید ریشه ها و منابعی که این تروریسم از آن تغذیه میکند، را خشکاند. تلاش ما برای نابودی تروریسم اسلامی، بخشی از مبارزه عمومی ما برای ایجاد جوامعی باز، آزاد، برابر، مرفه، سکولار و سوسیالیستی است که در آن جان و حرمت و آزادی، برابری و آسایش و امنیت انسان اساس ارزشهای جامعه است.

حلقه های محوری، علاوه بر سرنگونی رژیم اسلامی در ایران، برای نابودی تروریسم اسلامی کدام است؟

حل مساله فلسطین
کشور مستقل فلسطینی باید تشکیل شود. مردم فلسطین باید کشور مستقل و دولت متساوی الحقوق خود را داشته باشند. اسلام سیاسی از ظلم و ستمی که تاریخا بر مردم فلسطین رفته است، تغذیه میکند. این جنبش ارتجاعی علیرغم اینکه کوچکترین ربطی به ستم وارده بر مردم فلسطین ندارد اما از نارضایتی و بی حقوقی مردم درفلسطین و خاورمیانه بهره برداری کرده و برای خود سرمایه سیاسی میسازد. باید دولت اسرائیل و حامیان غربی آن را تحت فشار قرار داد تا صلح و ایجاد دولت مستقل فلسطینی را با تمام حقوق شناخته شده بین المللی برسمیت بشناسد. باید دول غربی را تحت فشار قرار داد تا به حمایت بی قید و شرط خود از سیاستهای ارتجاعی و تجاوزگرانه دولت اسرائیل خاتمه دهند. تشکیل کشور فلسطینی و برقراری صلح در خاورمیانه رکن اساسی و یک پایه ریشه کن کردن تروریسم اسلامی در سطح جهان است.

پایان دادن به حمایت غرب از دولتها و جریانات اسلامی
بدون حمایت دول غربی، رژیم اسلامی در ایران به سر کار نمی آمد و بدون حمایت این دولتها جریانات اسلامی شانس چندانی برای قرار گرفتن در قدرت دولتی را ندارند. عراق و لیبی و افغانستان نمونه های بارز این حکم اند. بدون حمایت دول غربی نظامهای برده داری و شیوخ مختلف در عربستان سعودى و امیر نشینان حاشیه خلیج قادر به بقا نخواهند بود. بدون حمایت غرب دولتهای کشورهای اسلامزده قادر نمیشدند قوانین اسلامی را به یک رکن سیاه زندگی مردم تبدیل کنند. بدون حمایت غرب جریانات اسلامی و طالبان در افغانستان قدرت نمیگرفتند. بدون حمایت غرب جریانات اسلامی در عراق به نیرویی اصلی در قدرت سیاسی تبدیل نمیشدند. واقعیت این است که در غیاب حمایت سیاسی، نظامی و دیپلماتیک غرب از دولتهای اسلامی مردم این منطقه بسرعت این دولتها را بزیر خواهند کشید. برای پایان دادن به اسلام سیاسی باید جلوی بند و بست و حمایت دول غربی از دولتها و جریانات و احزاب اسلامی را در هر شکل آن، چه ضد غربی و چه پرو غربی، گرفت.
متفکران و استراتژیستهای دول غربی برای توجیه دفاع خود از جریانات اسلامی مقوله فاندمانتالیسم اسلامی را پیش کشیده اند تا بتوانند شاخه های ضد غربی اسلام سیاسی را از شاخه های پرو غربی و اهل بند و بست و سازش آن جدا کنند تا بتوانند با یک بخش بر علیه بخش دیگر متحد شوند. این سیاست قدرتهای غربی را باید افشاء کرد. باید تاثیرات مخرب ان در گسترش دامنه تروریسم اسلامی و اسلام سیاسی را به مردم خاطر نشان کرد. پیش کشیدن بنیادگرایی اسلامی و یا اسلام سیاسی “خوب و بد” علی العموم راهی برای بقاء جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی است. اسلام سیاسی بدون حمایت غرب بسرعت از مردم آزادیخواه و سکولاریسم و سوسیالیسم شکست خواهد خورد.

دفاع پیگیر از سکولاریسم
جنبش اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی اکنون پر و بال خود را به محیط های اجتماعی اسلامی در کشورهای غربی نیز گسترانده است. این جنبش از یک طرف زندگی و حقوق مدنی این مردم را به گروگان گرفته و از طرف دیگر قوانین سیاه اسلامی را بخصوص به زنان و دختران تحمیل میکند و این محیط ها را عملا به پایگاههایی برای سربازگیری در عملیات انتحاری و آدمکشی تبدیل کرده است. دولتهای غربی اما با تز تماما ارتجاعی نسبیت فرهنگی و بعضا با دست شستن و یا حاشیه ای کردن مبانی سکولاریسم در ساختار دولت و آموزش و پرورش، عملا دست جریانات مرتجع اسلامی را در ارعاب و تعرض به زنان و حاکم شدن بر سرنوشت و زندگی مردم باز گذاشته اند. این جریانات حتی از کمکهای مادی و معنوی دولتهای غربی نیز برخوردار هستند. برای ریشه کن کردن تروریسم اسلامی باید بدون قید و شرط از جهانشمولی حقوق مدنی و شهروندی انسانها در همه کشورها و در تمام محیط های اجتماعی اسلامی دفاع کرد. هر گونه زیر پا گذاشتن حقوق جهانشمول شهروندان و سازش و همکاری با جریانات اسلامی در حاکم کردن دین بر زندگی مردم در این جوامع باید محکوم شود.
در عین حال بدون دفاع پیگیر از سکولاریسم در خود جوامع غربی نمیتوان از سکولاریسم و حاکم شدن قوانین جهانشمول حقوق بشر و حقوق مدنی در محیط های اسلامی بطور پیگیر دفاع کرد. یک پایه ریشه کن کردن اسلام سیاسی در جوامع غربی دفاع پیگیر از سکولاریسم در این جوامع و مقابله با قوانین و روندهایی است که منجر به نفوذ مذهب و دستگاه مافیایی مذهب در حاکمیت سیاسی این جوامع میشود.

برچیدن مدارس اسلامی
مدارس اسلامی مراکزی برای گسترش دامنه آموزش و سیاستهای ضد انسانی اسلام سیاسی است. کودکان در مدارس اسلامی طعمه تحمیق و شستشوی مغزی و تحجر و عقب ماندگی اسلامی میشوند. در این مدارس نفرت، نا برابری انسانها، ضدیت با زن و آزادی و تمدن به کودکان خورانده میشود. این مدارس مجرایی برای عضو گیری گروهها و فرقه های اسلامی و تروریستی هستند. دست مذهب را باید از آموزش و پرورش کوتاه کرد. کلیه مدارس مذهبی را باید برچید. کودکان باید بدور از تعرض و دست اندازی مذهب آموزش ببینند. باید قاطعانه از حقوق کودکان در برخورداری از آموزش و پرورش جدا از مذهب دفاع کرد. یک رکن نابودی و ریشه کن کردن اسلام سیاسی جلوگیری از دست اندازی جریانات اسلامی به کودکان و مصون داشتن آنها از تعرض فرقه ها وجریانات مذهبی است. دولتهای غربی با باز گذاشتن دست فرقه ها و جریانات مذهبی و یا با کمک مادی به آنها عملا در قربانی شدن کودکان توسط جریانات اسلامی شریک هستند. هر گونه حمایت و سوبسید دولتی به جریانات مذهبی باید قطع شود. حجاب کودکان بدون استثناء باید ممنوع شود. حجاب کودکان تحمیل پوشش فرقه های مذهبی اسلامی به کودکان و ابزاری برای ایجاد آپارتاید جنسی در جامعه و محروم کردن کودکان از فعالیت اجتماعی، تفریح و برخورداری از یک زندگی شاد و خلاق و ایمن است. جامعه باید از منافع و حقوق کودکان قاطعانه دفاع کند. به قول منصور حکمت کودکان مذهب ندارند. جامعه باید شرایط یکسان و برابری برای آموزش همه کودکان فراهم کند.

مقابله با راسیسم و مسلمان ستیزی
تروریسم کار مسلمانان نیست. سیاست استراتژیک جنبش اسلام سیاسی و جریانات تروریست اسلامی است. سیاستی که بجای جریانات و دولتهای اسلامی افراد مسلمان را هدف تهاجم سیاسی و تبلیغی خود قرار میدهد، راسیستی و ضد انسانی است. این سیاستهای ارتجاعی عملا منجر به مقبولیت جریانات و فرقه های ارتجاعی اسلامی در میان قربانیان راسیسم و محیط های اسلامی میشود. مبارزه قاطع با راسیسم و مسلمان ستیزی یک وجه مهم مبارزه علیه اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی است.

در پایان

مدتها است که اسلام سیاسی، تروریسم اسلامی را به یک واقعیت سیاه در زندگی مردم تبدیل کرده است. به این وضعیت باید پایان داد. این کار بشریت متمدن و آزادیخواه است. کار کمونیسم کارگری است. سرنگونی رژیم اسلامی در ایران در پس یک خیزش عظیم آنتی اسلامیستی حلقه محوری در خلاصی از شر اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی است. سرنگونی رژیم اسلامی سیمای سیاسی خاورمیانه را دگرگون خواهد کرد.