برای رفقای روزهای سخت،سپیده قلیان و اسماعیل بخشی که فریاد آزادیخواهی و برابری طلبی شان خاموش شدنی نیست! – عسل محمدی

زنان کارگری

برخورد امنیتی با کارگران و فعالان کارگری توسط حاکمیت مدافع صاحبان سرمایه، دور از ذهن نبود. قرنهاست که مشت آهنین سرکوب همین جایی است که صدای حق طلبی طنینانداز میشود، چرا که تداوم استثمار در گرو قلع و قمع و منکوب کردن هر آن کسی است که رویای برابری در سر دارد.
رشادت کارگران هفت تپه در جهت احقاق حقوق به تاراج رفته شان آنچنان بر حاکمیت گران آمد که سراسیمه مشغول پروندهسازی های امنیتی برای کارگران و فعالین کارگری شدند و برای مردم ساختن آنان از تهدید و افترا و حتی شکنجه فروگذاری نکردند. و من شاهد ستمی شدم که بر شما می رفت.آنچه که در بازداشتگاه بر خودم گذشت را کنار میگذارم واز لحظاتی میگویم که شاهد زجر رفقایم بودم.
به خاطر میآورم روزهای بازداشت را در بازداشتگاه امنیتی اطلاعات اهواز!
روز ششم بازداشتم در اهواز به سلول کوچک و نموری منتقل شدم که هفت زندانی در آنجا محبوس بودند. یکی از آنان سپیده قلیان بود که برای شناختن چهرهاش زمانی مکث کردم. باورم نمیشد که در مدت کوتاهی چهره بشاش و شادابش چنان تکیده و لاغر و نحیف شده باشد. هنوز آثار کبودی بر گردن داشت و جای چنگ و خراش روی دستهایش. برایم از ستمی گفت که در آن بیست و یک روز بر او گذاشته بود و دیدنش در آن وضعیت گفته هایش را اثبات می کرد.
من شاهد ساعتهای طولانی بازجویی اش بودم از ۱۰ صبح تا پاسی از نیمه شب که تقریباً هر روز این پروسه تکرار میشد. من صدای فریاد ها و توهین های بازجویش را از اتاق کناری می شنیدم. من شاهد روزی بودم که چنان فشاری برای اعتراف دروغ بر او آوردند که پنجه بر چهره نازنینش میکشید و آرزوی مرگ می کرد.
من صدای ممتد سرفه ها و تنگی نفس شدید اسماعیل را از اتاق بازجویی مجاور میشنیدم و تمسخر ماموران را که میگفتند “فیلمشه، حالش از ما بهتره” .
چه رنجی بود دانستن اینکه رفیق شریفم در اتاق کناری در حال حاضر است و حداقل اقدامات درمانی از او دریغ می شود. من روزی را که برای هواخوری به حیاط بازداشتگاه میرفتم صدای فریاد ها و توهین و افتراء بازجوبه اسماعیل را شنیدم.
من حاضر به شهادت برای آنچه که شنیدم و دیدم هستم. اینها احتمالا فقط گوشه هایی از آن چه بود که بر رفقایم گذشت ومن با چشمان بسته شاهد آن بودم. اما یقین دارم حالا که جز زنجیرهایمان چیزی برای از دست دادن نداریم، این گردنکشی ها قدمی ما را به عقب نمیراند چراکه عاشقان مست دل از دست داده ایم!
زنده باد کارگر
برقرار باد شوراهای مستقل کارگری و مردمی