من چپ نیستم، من منتقد چپ هستم! – عباس گویا

مقالات

پوپولیست های کردستان (٢)، چپ یعنی غیر کارگری
================================
“چپ” در قلمرو سیاست یکی از مبهمترین القاب است. میگویند “چپ” سیاستهای انساندوستانه و برابری و عدالت طلب را نمایندگی میکند. برای مارکس و برای من که امروز خود را مارکسیست تلقی میکنم، انساندوستی و برابری طلبی و عدالت خواهی عباراتی گنگ و مبهم و ذهنی و نسبی و دلبخواهی نیستند بلکه مفاهیمی بغایت کنکرت، مادی و عینی هستند. آزادی مفهومی نسبی و ذهنی نیست بلکه بر رهائی انسان از قید و بندهای بازتولید مادی زندگی اجتماعیش استوار است. مارکس تمام عمر خود را در کنکرت و شفاف کردن همین مفاهیم صرف کرد. آزادی، برابری، رهائی، عدالتخواهی از دید مارکس نام خاص خود، کمونیسم، را داشت. مارکس برای اثبات نظرات خود علاوه بر نقد آدام اسمیت، هگل، ریکاردو، برونو و فوئر باخ متفکران بزرگ سوسیالیستی تخیلی و غیر آن (همانهائی که امروز چپ قلمداد میشوند) یعنی پرودون، سن سیمون و رابرت اوئن و فوریه را نقد کرد. او میخائیل باکونین را از انترناسیونال اول بیرون کرد. مارکس در مانیفست کمونیست پابپای نقد بورژوازی، لیستی از سوسیالیستهای تخیلی و فئودالی را به شدیدترن وجهی به نقد کشید. مارکس خدای انتقاد به مبهم گوئی بود. او خدای شفافیت و نقد کنکرت بود. آخر مگر مارکس نمیتوانست با یک کلمه “چپ” سر و ته “سیاستهای انساندوستانه و برابری طلبانه” را هم بیاورد؟ مارکس حتی آنجا که از لینکلن در لغو برده داری قدردانی کرد، توهمی به کاپیتالیست بودن او نداشت. برای مارکس، آزادی برده علاوه بر ارزش در خود آن، زمینه ساز عروج انقلابات کارگری بود.
با این مقدمه، “چپ” بعنوان چتری که از لیبرالیسم تا سوسیالیستهای کارگری را زیر پوشش قرار دهد وجود خارجی ندارد. “چپ” از همان مقطعی که به گروه “کوه” (که بعدا به ژاکوبینها اعتلا پیدا کردند) بعلت نشستن اعضای آن در سمت چپ مجلس فرانسه خطاب شد و این عنوان رایج شد، یک تقسیم بندی درونی در یک سازماندهی سیاسی است. چپ بشکل قائم بذات وجود ندارد. آنچه که در سیاست روزمره به عنوان چپ شناخته میشود، که خصوصا در غرب بیشتر از همه جا روشن و شفاف است، بخشی از دم و دستگاه حاکمه است. جناح چپ establishment است. چپی که جامعه میشناسد، مدیا آنرا معرفی میکند، بشکل عینی و مادی حضور دارد، جناح چپ حاکمیت است. منظور از چپ بعنوان گرایش سیاسی یا سوسیال دمکراسی یا جناح چپ پوپولیسم یا جناح چپ لیبرالیسم است. چپ، کمونیست نیست، حداقل کمونیسم کارگری نیست. چپ ممکن است “استالینیست”، “تروتسکیست”، “مائوئیست”، “چپ نو”، “چپ عام”، “رفرمیست”، “کمونیستهای دمکرات”، “سوسیالیستهای دمکرات”، “کمونیست سابقا اردوگاهی:، “انور خوجه ایست”، پیشگام، پیشرو، آنارشیست، استقلال طلب، دمکراسی خواه، دمکرات، ضد امپریالیست و سه تا نقطه باشد که هستند، اما چپ، کمونیست کارگری نیست، چپ، سوسیالیست کارگری نیست. من به چپ باور ندارم. و از این پس خود را چپ خطاب نخواهم کرد. من سوسیالیست کارگری هستم. اینرا هم میدانم که کمونیست و سوسیالیست نیز از همان زمان مارکس تا امروز هزار و یک شاخه پیدا کرده است، اصلا مارکسیسم هم بخودی خود گرایش منحصر بفردی را بیان نمیکند اما در هر صورت کمونیسم کارگری شکل بسیار متعین تر از چپ است، چپی که اوباما و رابرت کندی ضد کمونیسم و حتی ماموتهای اسلامی مانند احمدی نژاد را هم شامل میشود!
در هر صورت، در یک نگاه تاریخی اطلاق چپ از انقلاب فرانسه تا انقلاب اکتبر و از دوران جنگ سرد تا پایان آن و بالاخره از پایان جنگ سرد تا بامروز دچار تغییرات قابل توجهی شده است. امروزه بدرست میگویند که تقسیم بندی چپ و راست بهم ریخته شده است که البته منظور اینست که “چپ و راست حاکم” را نمیتوان از همدیگر تشخیص داد. این نقد خصوصا در غرب که توهم به دم و دستگاه حاکم بیشتر است، بنظر من نقدی بجا و توهم ریز است. امروزه روز هر جریان مدعی کمونیسم که قصد داشته باشد جنبشهای غیر کارگری را به خود متصل کند، بخواهد گرایش مارکسیستی را رقیق کند صحب از “چپ” میکند. توده ایستها خدای ایجاد”جبهه چپ” و “اتحاد و اتحادیه چپ” هستند.
من چپ نیستم، من منتقد چپ هستم.
ادامه دارد