مسائل گرهی در جنبش کارگری – علی جوادی

کارگری

پرسش: در چند ماه اخیر ما شاهد وسیعترین اعتصابات کارگری در چهار دهه اخیر بودیم. اعتصاب در صنایع کلیدی مانند نفت، گاز و پتروشیمی و ادامه اعتصاب طولانی هفت تپه موجب شد تا جامعه با حساسیت بیشتری آنرا دنبال کند و به همین علت بحثهای متنوعی حول اعتصابات مورد اشاره شکل گرفت. یکی از نکات مطرح شده این است که این اعتصابات ماهیتا “تدافعی” هستند و عمدتا حول خواسته هایی مانند دستمزد پرداخت نشده، واخراج کارگران شکل میگیرند. نظر شما در مورد “تدافعی” بودن اعتصابات کارگری چیست؟
علی جوادی: این ارزیابی از موقعیت جنبش کارگری واقعی نیست. بعلاوه من اصولا باور چندانی به دو قطبی کاذب “تدافعی – تعرضی” در توضیح و بررسی موقعیت جنبش کارگری ندارم. راستش این فورمولبندی و تبیین از مبارزه طبقاتی و اعتراضات کارگری را چهارچوب و قالبی خشک، شماتیک و به درجات زیادی پوپولیستی ارزیابی میکنم. این تبیین یک بار مثبت و ازپیش داده شده ای بر اعتراضات “تعرضی” و یک بار از پیش منفی بر اعتراضات “تدافعی” سوار میکند، که هیچیک واقعی نیست. بعلاوه درکی تقلیل گرایانه و آکسیونیستی از جنبش کارگری است. توازن قوای سیاسی موجود در جامعه و یا حداقل تلقی از این توازن قوا را در ارزیابی خود وارد نمیکند. جایگاه مهم و تعیین کننده مبارزه برای اصلاحات در کنار مبارزه برای تحول انقلابی را نادیده میگیرد. در این نگرش سیاست و افق ناظر بر اعتراضات کارگری و همچنین نقش گرایشات موجود در جنبش کارگری اساسا جایی ندارد و مهمتر اینکه چنین نگرش دو قطبی خود نشانگر جایگاه غیر کمونیستی و غیر کارگری مفسر است. واقعیت این است که مبارزه اعتراضی و طبقاتی کارگر پدیده ای مرکب، پیچیده، چند وجهی و با ویژگی های متعدد و متفاوت است.
این ارزیابی از موقعیت جنبش کارگری واقعی نیست. مبارزه اعتصابی برای دستمزدهای پرداخت نشده یا مقابله با اخراج کارگران اقدامی “تدافعی” نیست. مقابله با تعرض بورژوازی و نظام اسلامی حاکم است. سازماندهی اعتراضی گسترده در بیش از ۳۰ مرکز کارگری توسط کارگران نفت و گاز و پتروشیمی را نمیتوان اقدامی “تدافعی” قلمداد کرد. اعتراض نزدیک به سه ماه کارگران نیشکر و هفت تپه را نمیتوان با هیچ شاخصی ماهیتا “تدافعی” تبیین کرد. نمونه ها بسیارند. سازماندهی یک اعتراض کارگری در جوهر خود اقدامی فراتر رفتن از “وضعیت موجود” و به همین اعتبار تلاشی برای تغییر است. تلاش سازمانیافته برای تغییر شرایط موجود را تنها جریانی غیر کارگری که از سر منفعت جنبش دیگری به غیر از جنبش کمونیسم کارگری به این تلاش نگاه میکند، میتواند یک اقدام “تدافعی” قلمداد کند.
دو قطبی “تدافعی – تعرضی” اصولا بیانگر یک نگرش آکسیونیستی به اعتراضات کارگری است. خیره شدن به وجه “آکسیونی” یک و یا یک سلسله از مبارزات است. مسلما هر اعتراض کارگری را نیز باید از زاویه یک آکسیون معین و ملزومات پیشروی آن مورد بررسی و جمع بندی قرار داد. اما خیره شدن تنها به این وجه از مبارزات کارگری به معنای محدود کردن جنبش اعتراضی طبقه کارگر به مجموعه ای از “آکسیونهای” پراکنده کارگری است. ندیدن کل پدیده ای به نام جنبش کارگری و مهم تر کل جنبش طبقه کارگر و مبازه طبقاتی است. در صورتیکه مساله حیاتی در بررسی موقعیت جنبش طبقه کارگر اساسا بر سر سیاست و افقی است که بر این جنبش در هر دوره حاکم است. مساله بر سر دامنه و عمق جنبش کارگری است. مساله بر سر این است که اعتراضات کارگری در هر زمانی چقدر توانسته است به اهداف اعلام شده خود نزدیک شود، چقدر توانسته است کارگران را متحد کند و سازماندهی کند. چقدر توانسته است رهبران رادیکال و سوسیالیست طبقه کارگر را به رهبران محبوب و مورد اعتماد کارگران و جامعه تبدیل کند. چقدر این اعتراضات توانسته است به نقطه قوتی در اعتراضات کارگری و جامعه تبدیل شود.
ببینید، این نگرش مبارزه کارگری را می بیند اما جنبش طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی در جامعه را نمی بیند. مبارزه ای که گاه آشکار و گاه پنهان است. اما همیشه جاری است. آیا زمانی که مبارزه طبقاتی در اشکال پنهان به پیش برده میشود، مبارزه “تدافعی” است؟
دو قطبی “تدافعی – تعرضی” و بار سیاسی ای که در این دو قطبی از پیش مفروض است، اساسا غیرکارگری و غیر کمونیستی است. مبارزه برای کسب دستمزدهای عقب افتاده و یا مقابله با تعرض بورژوازی بهیچوجه دارای باری منفی و یا نشان یک سیاست “اکونومیستی” نیست. بر عکس جزء لازم و همیشگی مبارزه کارگری است. ویژگی و خصلت نمای مبارزه کارگری است. این تقسیم بندی به این اعتبار هم غیر واقعی است. راهگشا نیست. آن جریانی که نتواند نقش و اهمیت حیاتی اعتراضات اقتصادی کارگری را ببیند، نمیتوان اصولا آنرا یک جریان کارگری نامید. مبارزه اقتصادی برای کمونیسم کارگری یک محور اصلی سازماندهی و مبارزه است. فرعی نیست. حاشیه ای نیست. “تدافعی” نیست. این تبیین در عین حال، بنوعی بازتاب نگرش چپ غیر کارگری و رادیکال در برخورد به مبارزات کارگری است که این مبارزات را به دو قطب “اقتصادی” و “انقلابی” تقسیم میکند. این دو قطبی برای ما وجود ندارد. ما در عین حال که برای بهبود شرایط مادی طبقه مان تلاش میکنیم در عین حال هم برای سازماندهی انقلابی کارگری علیه مناسبات موجود تلاش میکنیم. مبارزه انقلابی برای دگرگون کردن مناسبات اقتصادی اجتماعی استثمارگرایانه حاکم، مبارزه ای از سر فقر و فلاکت نیست. ما نه مبارزه برای مطالبات اقتصادی و اصلاح طلبانه را به “سندیکالیستها” واگذار میکنیم و نه مبارزه برای انقلابی آنتی کاپیتالیستی و سرنگونی طلبانه کارگر را به احزاب و جریانات “ضد رژیمی”.
این نگرش دو قطبی در عین حال بازتاب یک نگرش پوپولیستی و یا “ضد رژیمی” تمام خلقی از جنبش کارگری است. شاخص اش در ارزیابی از اعتراضات کارگری این است که چقدر کارگران شعارهای ضد رژیمی و یا شعارهایی که در یک اعتراض و خیزش توده ای در جامعه بیان میشود، را تکرار کرده اند. به عبارت دیگر، ارزیابی اش از جنبش کارگری بر مبنای منفعت مبارزه “ضد رژیمی” و “خیابانی” استوار شده است. جنبش کارگری را از سر مصلحت جنبش برای سرنگونی رژیم ارزیابی و تبیین میکند. اگر کارگر را در حال جدال و کشمکش و درگیری با دولت و نیروی انتظامی و دستگاه حاکم ببیند، یک ارزیابی “تعرضی” از این مبارزات خواهد داشت. و بر عکس اگر کارگر را در مبارزه برای بالا بردن دستمزدها و جلوگیری از اخراج و تعطیل محیط کار و تولید ببیند، یک ارزیابی “منفی”، حال با شاخصهایی مانند “تدافعی” و یا “اکونومیستی” از آن، ارائه میدهد. در این نگرش اعتراض و جنگ و گریز خیابانی “همه چیز” است و مبارزه روتین طبقه در اشکال اقتصادی “هیچ چیز”. این نگرش دینامیسم متفاوت و ویژه جنبش طبقه کارگر را نمی شناسد. نگاهش به جنبش کارگری نگاهی ابزاری و از دیدگاه طبقات اجتماعی دیگر در جامعه است. مساله این نگرش سازماندهی و رهبری اعتراض طبقه کارگر برای رهایی و خلاصی خود و جامعه نیست. این نگرش ربط چندانی به کمونیسم کارگری ندارد.
از طرف دیگر این نگرش دو قطبی نقش گرایشات و خطوط سیاسی و فکری و سنت های مبارزاتی گوناگون در اعتراضات و جنبش کارگری را نمی بیند. واقعیت این است که جنبش کارگری در هر مقطع تحت تاثیر مستقیم گرایشات و سنتهای مبارزاتی در جامعه و در صفوف کارگران است. دو گرایش سندیکالیستی – رفرمیستی و گرایش رادیکال – سوسیالیستی در این شرایط از گرایشات عمده موجود در جنبش کارگری هستند. نگرش دو قطبی “تدافعی – تعرضی” این ویژگی ها و نقش و عملکرد این گرایشات را در تبیین موقعیت جنبش کارگری نادیده میگیرد. نتیجتا نه یک ارزیابی واقعی است و نه اصولا راهگشا است.
خلاصه کنم. هر ارزیابی و تبیینی و تیتر گذاری از پدیده های اجتماعی هدف معین و خاصی را دنبال میکند. تبیین دو قطبی “تدافعی – تعرضی” از موقعیت جنبش کارگری هم از این قاعده مستثنی نیست. هدف از این ارزیابی ارائه یک تبیین واقعی از موقعیت ابژکتیو جنبش کارگری نیست. هدف تابیدن نور بر نقاط گرهی جنبش کارگری و تلاش برای تامین ملزومات پیشروی این مبارزه در تحولات جامعه نیست. هدف ارائه تبینی است که اساسا منجر به استفاده ابزاری از جنبش طبقه کارگر در پیشروی سیاستهای غیر کارگری – غیر کمونیستی است.
پرسش: جامعه ایران سالهاست که از جمهوری اسلامی عبور کرده است. در روانشناسی سیاسی مردم، کسی هیچ آینده ای را با وجود ادامه حکومت رژیم اسلامی، ترسیم نمیکند. این عبور و نخواستن عمومی، در یکی دو سال اخیر حتی بشکل شعارهای کنکرت در خیابانها طرح گردیده است. در دو سه سال اخیر بویژه با وسیعتر و توده ای تر شدن اعتراضات مردم، گفته میشود که سطح شعارها و مبارزات کارگری با اعتراضات جاری در جامعه با یکدیگر همخوانی ندارند. سوال اولم این است که نظر شما در باره این ادعا چیست و دوم اینکه شما رابطه مبارزات کارگری و مبارزات جاری در جامعه را چگونه ترسیم میکنید؟
علی جوادی: ظاهرا در ارزیابی از “روانشناسی سیاسی مردم” کارگران جایی ندارد. این نگرش جامعه را می بیند، اما طبقه کارگر را نمی بیند. از قرار فراموش کرده اند که بخش اعظم این “مردم” را کارگران و طبقه کارگر تشکیل میدهد. بعلاوه زمانی که به “عبور و نخواستن” و شعارها در سطح خیابان اشاره میکنند، کارگر را در این اعتراضات نمی بینند.
ببینید، کارگر و طبقه کارگر را هم باید در اعتراضات توده ای، در خیزشها و بپاخاستن های توده ای دید و هم در اعتراض و اعتصاب و قیام کارگری! همان کارگری که در کارخانه و اعتصاب خواهان افزایش حداقل دستمزد و جلوگیری از اخراج کارگر است و مطالبات اقتصادی معینی را فریاد میزند. همان کارگر هم در خیابان فریاد حکومت اسلامی سرنگون سرنگون را سر میدهد. کارگر را دیوار چنین از جامعه و کشمکشهای جاری جدا نکرده است. بر عکس کشمکش و مبارزه طبقه کارگر و سرمایه دار رکن و محور اصلی تخاصمات موجود در جامعه است.
بعلاوه خواست سرنگونی رژیم اسلامی و مبارزه برای سرنگون آن در بخشهایی از جنبش کارگری قدمتی به عمر رژیم کثیف اسلام و سرمایه دارد. اولین گلوله های رژیم اسلامی به سینه کارگران بیکار در اصفهان شلیک شد. خواست سرنگونی رژیم اسلامی یک ویژگی و مشخصه جنبش رادیکال و سوسیالیستی طبقه کارگر است.
اما در عین حال باید ویژگی و تمایز اشکال اعتراضات توده ای در جامعه را با اعتراض و اعتصاب کارگری دید و برسمیت شناخت. هر کدام از این اعتراضات در عین حال ویژگی ها و مختصات خاص خود را دارند. شناخت این ویژگی ها به معنای ارزش گذاری بر آنها نیست. و بدون اینکه بخواهم حکم شدید و غلیظی در این زمینه ارائه دهم، معتقدم که این دو عرصه از اعتراض تنها در یک دوره انقلابی در جامعه در هم تنیده و بعضا، در شکل، یکی میشوند.
واقعیت این است که طبقه کارگر تنها در دوره های انقلابی و در دوره تلاطمات عظیم اجتماعی بمثابه یک طبقه اجتماعی، اعتراضش در کلیت خود به اعتراض خیابانی و اشکال متعدد آن تبدیل میشود. همانطور که قیام و انقلاب کارگری رویدادی هر روزه نیست، اعتراض خیابانی کارگر هم اقدامی هر روزه نیست. این ویژگی نه به معنای عقب ماندن اعتراضات و جنبش طبقه کارگر از اعتراضات توده ای موجود در جامعه است و نه اعتراضات خیابانی الزاما به معنای جلو بودن از اعتراضات کارگری است.
از طرف دیگر، اعتراضات خیابانی، شورشها و خیزشهای توده ای نیز دینامیسم خاص خود را دارند. این اعتراضات عمدتا و در مقاطق مختلف به صورت یک فوران اجتماعی بر متن اعتراضات جاری در جامعه شکل میگیرند. خیزش دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ تماما چنین ویژگی ای داشت. این اعتراضات در لبه اعتراضات متعدد و گسترده در جامعه بودند. راهگشا بودند. اما این انتظار و توقع که هر اعتراضی در هر شرایطی چنین ویژگی و مختصاتی داشته باشد، یک انتظار غیر معقول و ندیدن جنبه های متفاوت و متعدد مبارزه طبقاتی و اجتماعی جاری در جامعه است.
در قسمت دوم سئوال خود پرسیده اید که رابطه میان جنبش های توده ای جاری و مشخصا جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی و جنبش طبقه کارگر را چگونه باید ترسیم کرد؟ اجازه دهید اینگونه پاسخ دهم:
جامعه در آستانه تحولات تاریخسازی قرار گرفته است. اعتصابات متعدد کارگری، اعتراضات خیابانی، خیزشهای توده ای یک واقعیت هر روزه است. این مبارزات در عین حال جدالی بر سر سهم توده مردم کارگر و زحمتکش از رفاه و آزادی و زندگی است. سرنگونی رژیم اسلامی شرط اساسی دست یافتن به این آرزوی دیرینه مردم است. و پرسیده اید که نقش طبقه کارگر در این مبارزه تاریخی چیست؟ سئوال این است که آیا طبقه کارگر و جنبش کارگری نیروی ذخیره جنبش طبقات دارا و بورژوایی در اپوزیسیون است؟ یا نه، طبقه ای برای خود و برای رهایی جامعه؟
از نقطه نظر اپوزیسیون راست و بورژایی جامعه، جنبش طبقه کارگر ابزاری است که برای خزیدن به قدرت به آن بعضا نیازمندند. مبارزه ای برای آزادی و برابری و رفاه نیست. با شعار “رضا شاه روحت شاد” جامعه آزاد و برابر و مرفه نمیشود. از طرف دیگر برخی از گرایشات چپ نیز مبارزات طبقه کارگر را از منظر نقش و جایگاه این جنبش در جنبش سرنگونی طلبانه در جامعه مورد ارزیابی قرار میدهند. در این چهارچوب یک جنبش سرنگونی در جامعه موجود است و جنبشهای کارگری و بورژوایی نیز بخشهای مختلف و چپ و راست این جنبش را تشکیل میدهند و نتیجتا این جنبش را از زاویه مصلحت جنبش سرنگونی طلبی “همگانی” مورد ارزیابی قرار میدهد. این سیاست و استراتژی، جنبش طبقه کارگر را به متمم و ضمیمه جنبشهای طبقات دارا و ارتجاعی در جامعه تبدیل میکند. این نسخه ای برای شکست است.
اما از نقطه نظر ما، از دیدگاه جنبش کمونیسم کارگری، طبقه کارگر و جنبش کمونیسم کارگری باید بمثابه رهبر برحق این اعتراضات در راس جنبش جاری برای سرنگونی رژیم اسلامی قرار بگیرند. فعالین و رهبران کارگری باید بمثابه رهبران مورد اعتماد و اتکاء توده مردم بپاخاسته در راس اعتراضات جامعه قرار داشته باشند. طبقه کارگر و کمونیسم باید تضمین کنند که این مبارزه به قول منصور حکمت “هرچه گسترده تر، سازمان یافته تر، هدفمندتر و قدرتمند تر به پیش رود و هر چه سریعتر و کم مشقت تر به نتیجه برسد. کارگر و کمونیسم رهبر بحق جنبش توده ای برای سرنگونی این حکومت است.”
واقعیت این است که در غیاب رهبری کمونیسم کارگری و طبقه کارگر در مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی، جنبش سرنگونی به پیروزی کارگر و آزادیخواهی و برابری طلبی منجر نخواهد شد. سرنگونی رژیم اسلامی حکم توده مردم است، اما این تمام مساله نیست. ما به دنبال سرنگونی رژیم اسلامی و پیروزی آزادیخواهی و برابری طلبی و سعادت مردم هستیم. ما “بر نقش تاریخساز طبقه کارگر و جنبش کمونیسم کارگرى در شکل دادن به آینده ایران و فرصت کم نظیرى که براى ایفاى نقش کارگر و کمونیسم بعنوان رهبر یک جنبش عظیم براى آزادى و برابرى در ایران”، تاکید میکنیم.